شنای نشاط
هانیه بختیاری در دشت ماراتن پایش روی زمین است، برخلاف اکثر نویسندههای ایرانی که در داستانهایشان در فضایی خیالی سیر میکنند. داستان پر است از روابط دوتایی. دوتاییهایی که یک ورش نشاط است و ور دیگرش پدر، مادر، شوهر، دوست صمیمی و دوست دوران دانشگاه …. دوتایی که در این داستان از بقیه پررنگتر و محوریتر است، رابطه پدر و دختری است. نشاط و حبیب آقا! حبیب که هم فداکار است و هم خیانتکار!
دشت ماراتن
نویسنده: هانیه بختیاری
ناشر: کتاب کوچه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۹۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۳۹۰۱۳۱
هانیه بختیاری در دشت ماراتن پایش روی زمین است، برخلاف اکثر نویسندههای ایرانی که در داستانهایشان در فضایی خیالی سیر میکنند. داستان پر است از روابط دوتایی. دوتاییهایی که یک ورش نشاط است و ور دیگرش پدر، مادر، شوهر، دوست صمیمی و دوست دوران دانشگاه …. دوتایی که در این داستان از بقیه پررنگتر و محوریتر است، رابطه پدر و دختری است. نشاط و حبیب آقا! حبیب که هم فداکار است و هم خیانتکار!
دشت ماراتن
نویسنده: هانیه بختیاری
ناشر: کتاب کوچه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۹۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۳۹۰۱۳۱
هانیه بختیاری در کتاب دشت ماراتن پایش روی زمین است، برخلاف اکثر نویسندههای ایرانی که در داستانهایشان در فضایی خیالی سیر میکنند.
نشاط دختری امروزی که داستان اولین دویدنش را که همزمان با ضایعهای بزرگ در زندگیاش است، برایمان تعریف میکند. دشت ماراتن استعارهای از زندگی است. زندگی که همیشه پر تلاطم و مواج است، گاهی هم سکونی شیرین و وهمآمیز آن را فرا میگیرد. نویسنده به خوبی توانسته است عناصر و اتفاقات زندگی نشاط را کنار هم بچیند.
با شروع داستان این فکر به ذهن مخاطب میآید که این داستان نشاط و عماد است، اما هر چه جلوتر میرود ابعاد تازهای از زندگی نشاط برایش آشکار میشود. نویسنده به زیبایی افکار و لحظات دخترانه و زنانه را در جامعه به تصویر کشیده است. این نگاه صادقانه به دور از هرگونه قصد و غرض و یا افتادن در ور افراطی فمینیستی روایت میشود و در عین حال سویههای زن بودن را در یک جامعه مردسالار را به تصویر میکشد.
بختیاری در پایان هر فصل از تمهید تعلیق استفاده کرده است. روایت دشت ماراتن یک روایت خطی سرراست و بدون هیچ پیچیدگی فرمی و زبانی است و این امر به پیوند هر چه بیشتر مخاطب و شخصیتهای داستان کمک کرده است. این انتخاب نویسنده نشان از هوش سرشارش دارد که خود را پشت بازیهای زبانی قایم نکرده است و سعی کرده است مخاطب از پوسته رویی داستان لذت برد و وارد معنا و مفهوم و مقولاتی بشود که هر روز در زندگی با آن درگیر است.
البته باید این نکته را یادآور شد که سهل و ممتنع نوشتن کار هر نویسندهای نیست و نویسنده باید مهارت زیادی در نوشتن داشته باشد که اینگونه راحت و صمیمی و صادقانه روایت کند.
داستان پر است از روابط دوتایی. دوتاییهایی که یک ورش نشاط است و ور دیگرش پدر، مادر، شوهر، دوست صمیمی و دوست دوران دانشگاه …. دوتایی که در این داستان از بقیه پررنگتر و محوریتر است، رابطه پدر و دختری است. نشاط و حبیب آقا! حبیب که هم فداکار است و هم خیانتکار! بعد از مرگ همسر ازدواج نکرده است تا نشاط آسیب نبیند و همه زندگیش را وقف او کرده است. از طرفی هم داستانهایی دارد که بعدا به گوش نشاط میرسد و او حالا باید تصویر ذهنی که از پدرش دارد را بشکند و با این دوگانه کنار بیاید.
عماد و نشاط اما دوگانه دیگری است که در داستان پیش میرود. از خوبی روایت اول شخص است که قرار نیست ما چیز بیشتری از نشاط در مورد عماد بدانیم. بنابراین سعی میکنیم درست مثل نشاط قضاوت کنیم و در انتهای داستای از نویسنده رودست میخوریم و غافلگیر میشویم. اینکه چطور آدمها با یک حرف به هم نزدیک میشوند و چگونه حرفی کوچک موجب دوریشان میشود در کتاب دشت ماراتن به خوبی به تصویر کشیده شده است.
داستان ارغوان و نشاط خط دیگری در داستان است که میشود پیاش را گرفت. خاله فرزانه هم مهمترین راز زندگی حبیب را برای نشاط بازگو میکند. نشاط در پایان داستان و با روبهرو شدن با آن همه اتفاق و تعاملش با آن همه آدم رشد میکند و به نگاهی نو میرسد. نویسنده در پایان این نکته را به مخاطب گوشزد میکند درست است که زندگی میتواند خیلی کمرشکن باشد اما این آدمیزاد است که از لای این همه آتش بیرون میآید و باید به راهش ادامه بدهد؛ بدون حتی توصیه یا نصحیتی از سر دلسوزی و ترحم!
تنها با روایت دویدنها و شنا کردنهای نشاط و عاشقی کردنش در خیاطی حبیب آقا و درس خواندنش در دانشکده تربیت بدنی! میشد هم نویسنده روابط دوگانهای را که در داستان طراحی کرده است بیشتر پرداخت کند و آنها را عمیقتر کند. احساسات شخصیتها را پررنگتر کند و محور اصلی داستان را با ابعاد بیشتر و پیچیدهتری برای مخاطب بازگو کند.
هر چند تا همینجا هم نویسنده به اهداف خود دست پیدا کرده است و نوید یک نویسنده قدرتمند را به ما میدهد، اگر با همین روال پیش برود و به دام بازیهای فرمی و زبانی نیفتد و مغلق گویی نکند؛ داستان بگوید درست مثل دشت ماراتن!
دشت ماراتن