شاهد خاموش اشیا
حامد حبیبی (نویسنده کتاب املاک رابینسون) داستاننویسی پستمدرن است، به معنای دقیق و درستش: نویسندهای که از تمامی امکاناتی که جهان روایت در اختیارش قرار میدهد استفاده میکند. حبیبی از همهی امکاناتِ رواییِ اسطوره، حماسه، حکایت، افسانهی پریان، رمان کلاسیک، مدرن، و… استفاده میکند. کتاب شامل ده داستان کوتاه است و نامش را از آخرین داستان این مجموعه گرفته است. داستانی که با خوابِ راوی شروع میشود و با خوابی دیگر به پایان میرسد. گویی هر بیداری، بیداری از خوابی عمیقتر است.
املاک رابینسون
نویسنده: حامد حبیبی
ناشر: هیلا (گروه انتشاراتی ققنوس)
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۷۹
شابک: ۹۷۸۶۲۲۶۶۶۲۲۴۶
حامد حبیبی (نویسنده کتاب املاک رابینسون) داستاننویسی پستمدرن است، به معنای دقیق و درستش: نویسندهای که از تمامی امکاناتی که جهان روایت در اختیارش قرار میدهد استفاده میکند. حبیبی از همهی امکاناتِ رواییِ اسطوره، حماسه، حکایت، افسانهی پریان، رمان کلاسیک، مدرن، و… استفاده میکند. کتاب شامل ده داستان کوتاه است و نامش را از آخرین داستان این مجموعه گرفته است. داستانی که با خوابِ راوی شروع میشود و با خوابی دیگر به پایان میرسد. گویی هر بیداری، بیداری از خوابی عمیقتر است.
املاک رابینسون
نویسنده: حامد حبیبی
ناشر: هیلا (گروه انتشاراتی ققنوس)
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۷۹
شابک: ۹۷۸۶۲۲۶۶۶۲۲۴۶
روزی روزگاری یک داستانکوتاهنویس بهم گفت آدم باید داستانِ کوتاه را برای خودش بنویسد و رمان را برای مخاطب. به این حرف مثل همهی جملههای قصارِ حکیمانه و شبهِ حکیمانه باید به لبخندی سر تکان داد، نه اینکه قابش کرد و به دیوار زد. بله؛ داستان کوتاه را آدم برای خودش مینویسد، رمان را هم برای خودش مینویسد، اما همین برایخودنوشتن آسان نمود اول، ولی هرچه نباشد آدم داستان را، کوتاه یا بلند، برای مخاطب مینویسد؛ مگر نه؟
حامد حبیبی (نویسنده کتاب املاک رابینسون) از آن دست نویسندگانی است که عمیقاً معنایِ برای خود نوشتن را میداند.
اصلاً نویسندهای که سالهاست مینویسد، چندین کتاب دارد، چند جایزهی ادبی مهم گرفته است و هنوز بین همصنفانش هم آنچنان شناخته نیست، (داستانگویِ سدهها پیش صنف داشت، اما داستاننویسِ معاصر ندارد) لابد برای خودش مینویسد دیگر.
چاپ سال 92 آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند را هنوز میتوانید در کتابفروشیها پیدا کنید. (تازه این در حالی است که برندهی جایزهی گلشیری شده است.) «پلک ماهی» (چشمه، 1395) را هم همینطور.
حسین پاینده داستانِ «آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند» را در جلد سومِ کتابش، داستاننویسی در ایران، آورده است، در مجلدِ داستانهای مدرن و پسامدرن. بله: حامد حبیبی داستاننویسی پستمدرن است، به معنای دقیق و درستش: نویسندهای که از تمامی امکاناتی که جهان روایت در اختیارش قرار میدهد استفاده میکند. حبیبی از همهی امکاناتِ رواییِ اسطوره، حماسه، حکایت، افسانهی پریان، رمان کلاسیک، مدرن، و… استفاده میکند.
و اما کتاب املاک رابینسون: ده داستان مستقل دارد: داستان اول که به نظر من بهترین داستان مجموعه هم هست، داستانِ چهار نفر است: کرگدن و کِرم و خرسی و خرگوش که کشتی دوستشان در آبهای ناکجا دچار طوفان شده و غرق شده است و حالا راه افتادهاند بروند به زنش تسلیت بگویند. داستان را «خ» روایت میکند. نحوِ روایت اولشخص است ولی «نحوه»اش سوم شخص: «خ» یکی از چهار حیوان است. اما کدامشان؟ خرگوش؟ خرسی؟ راوی با سومشخص خطاب کردن، خودش را پنهان میکند.
بسامدِ کلماتی مثل کشتی و طوفان و تکرارِ اسامی حیوانات در داستان آنقدر بالاست که خواهی نخواهی آدم یاد حکایتِ نوح میافتد. اما بیهوده (و پیش از آن، بیمعنا) است که بخواهیم تناظری یک به یک بین عناصر داستان حامد حبیبی و داستان طوفان نوح برقرار کنیم و «معمای» داستان را حل کنیم و معنایش را فراچنگ بیاوریم. اصلاً چطور است بگوییم داستان او در کنهاش، داستان مردی معمولی است که از زندگی زناشویی و مسئولیتهایش خسته شده است و داستان چند مرد معمولیِ دیگر که میخواهند دوستشان را با زنش آشتی دهند.
همچنان که دَرِ تاویل باز است و از حکایتِ نوح هم میشود اینچنین برداشتی داشت. اما ما حیا داریم و به این جنس هرمنوتیک عامیانه آنقدر بها نمیدهیم که به فریاد از سر ذوقِ: «یافتم!» ختم شود. ولی میتوانیم گفتهی زن دوستش را تکرار کنیم که: «طوفان هم کار خودش بوده!»
راوی داستان دوم کتاب املاک رابینسون، «دوباره نگاه کردن»، یک کمد قرن هجدهمی است که سَرِ آخر میشود تابوت. کمدی که با هیچ چیزِ خانه تناسب ندارد و هیچکس، حتی خودش، نمیداند چطور و از کِی سر از آن خانه در آورده. از همان ابتدا حس میکنیم که داستان ممکن است راویای غیر معمول داشته باشد:
«وارد شد و وزن کیفش را میز گرد دم در تحمل کرد […]» (صفحه17). یا: «یک کیف چرمی مدارک پشتش را چسبانده بود به کنج کمد.» (صفحه 18)، که نسبت دادن حالات انسانی هستند به اشیا. کمد فقط در یک جا خودش را «من» خطاب میکند: «مرا با انگشت نشان داد» (صفحه21).
در داستان سوم کتاب املاک رابینسون، «سفر»، راوی و یک نفر دیگر، بعد از سالها در جایی قرار گذاشتهاند که حرف بزنند. احتمالاً در شهری بندری دور از زادگاه هردوشان. اما از میانهی داستان فضا حسوحالی خوابگونه پیدا میکند. آدمهای این داستان انگار آدمهایِ تابلوی پازلیِ داستان قبلی همین کتاب هستند. ساحلها و قایقها و پاروها و کافهها، انگار نقاشی شدهاند. اصلا پربسامدترین کلمه در این داستان «بخار» است.
(حدس من این است که این تابلو بعد از ظهر است؛ اثر ژرژ سورا نقاش پست امپرسیونیستی. این تابلو در داستان چهارم هم حضور دارد (صفحه36))
داستان چهارم، «زمستانکُش»، آشکارا تمثیلی است. عمدهی حجم داستان دستنوشتههای کسی است موسوم به زمستانکُش، که یک کارمندِ دونپایه گزارشی «تایپ شده و غلطگیریشده» (صفحه 33)ی آن را به رییسش تقدیم میکند؛ در واقع انگار یکجور گزارش است از یکجور نهاد امنیتی. زمستانکُش شغلی ندارد. کارش این است که فیلم و کتاب خوب به آدمها میرساند یا پیشنهاد میکند، جلوی آدمها قهوه و لاته میگذارد، دعوتشان میکند به یک نقاشی نگاه کنند، به حرفهایشان گوش میکند و سعی میکند به سوالهایشان جواب بدهد.
آدمها گاهی به او پول میدهند. او گاهی هبهای میپذیرد و گاهی هم خجولانه پولشان را پس میزند. زمستانکُش شمایل آشنای انسانِ فرهیختهی شریفِ تنگمعاش است. زمستانکُش داستان زیبایی است؛ بدون اینکه زیباییاش را به رخ بکشد زیباست.
داستان پنجم کتاب املاک رابینسون، «همه آنها»، داستانی است شخصی. راوی داستان که جایی دور از وطنش زندگی میکند به تازگی خبر بدی شنیده است، شاید خبری از خیانتی نامنتظَر. میرود توی یک کافه و کمی تاملات میکند و بعد هم برمیگردد آپارتمانش و کمی دیگر تاملات میکند و داستان با طنینِ جملهی «حامد مرا ببخش» تمام میشود؛ همین. «همه آنها» از آن داستانهایی است که آدم به معنایِ واقعیِ کلمه برای خودش مینویسد.
داستانی که نویسندههایی در سطحِ حامد حبیبی فقط وقتی به چاپ شدنش رضایت میدهند که مطمئن باشند کتابشان سه-چهار داستان درخشان خواهد داشت. «کاشف فاصلهی دور» هم چنین داستانی است: داستانی دربارهی مهاجرت و غم غربت و دلتنگی. چند دوست که به صدای دوست مهاجرت کردهشان از پشت بلندگوی تلفن گوش میدهند؛ البته همهی اینها در قالب روایتی چرخان و در جهانی مهآلود.
«دومی»، داستان آدمی است که همهی مسئولیتهای زندگیاش را، حتی مردنش را، گذاشته است به عهدهی یک نفر دیگر، یک پسرعموی موهوم. راویِ «دومی» آدمی است تحقیرشده، که باورش نمیشود کمترین اهمیتی داشته باشد. او حتی از این که درها بهخاطر او باز میشوند و آسانسور برای او کار میکند شگفتزده و حتی شرمسار است و این فکر که وقتی بمیرد به جسدش ادای احترام خواهند کرد وحشتزدهاش میکند.

شاهد اشیای خاموش، احوالات درونیِ آدمی است که نشسته توی خانهاش و همهی کارهایش را با فشردن دکمهای انجام میدهد و دیگران هم با فشردن دکمهای نیازهای او را برطرف میکنند. آدمی که به مرگ فکر میکند و به این نتیجه میرسد که مرگ هم راه خوبی برای نبودن نیست و با مردن هم نمیتواند به آن سطح از نبودن که در آن زنده است برسد.
«متر»، داستان خلخلیهای تنهایی است. آدمِ داستان یک متر فلزی نواری را «از چنبره»اش بیرون میآورد و میافتد به جان همه چیزِ خانه و طول و عرضش را متر میکند؛ حتی چیزهایی را که اندازهشان را از قبل میداند. کاشیهای مربع را دوباره اندازه میگیرد که مبادا از کودکی به او دروغ گفته باشند و مربع نباشند و اشکال منحنی و دایرهوار و هذلولی را با به کار بردن روشهایی خلاقانه اندازه میگیرد. داستان بهشدت مستعدِ انواعِ گونههای تاویل است. مثلا مترِ نواری را دانش فرض کنید و اشیا خانه را طبیعت و آنوقت تختگاز برویم در جهانِ بیجادهی تاویل به آفرود.
و اما «املاک رابینسون»، داستان آخر کتاب، که نمیدانیم چرا اسمش املاک رابینسون است. شاید اسم بنگاهی باشد که راوی در آن کار میکند. در شروع داستان پسربچهای تکهای گل به سوی او پرتاب میکند. کمی بعد اشاره میکند که کفشهایش هم گِلی است. (این همه اشاره به گِل، در داستانی چندصفحهای، عامدانه باشد یا نباشد، حضور مرگ را پررنگ میکند.)
در این داستان هم مثلِ چند داستانِ دیگر این کتاب با آدمی مواجهیم که فکر میکند تنهاست و رهاشده است؛ آدمی که کمی جاهطلب هم هست؛ کسی که چند ماه است پول اجارهی آپارتمانش را نداده، اما مدعی است که شهر را او ساخته است. داستان با خوابِ راوی شروع میشود و با خوابی دیگر به پایان میرسد. گویی هر بیداری، بیداری از خوابی عمیقتر است.
مجموعه داستان املاک رابینسون پر از تاملاتِ پرمایه و جملاتِ قصار و حکیمانه هم هست؛ از آن دست جملاتی که آدم با خواندنشان سَری تکان میدهد و لبخندی بر لب میآورد، اما نه هیچوقت میدهد به خط خوش بنویسند و به دیوار میزند و نه «استوری»شان میکند. املاک رابینسون، کتابی است آبرومند و حتی بیش از آن، نوشتهی حامد حبیبی.