vinesh وینش
vinesh وینش

 

سایت معرفی و نقد کتاب وینش همکاران

چخوف به روایت توماس مان

توماس مان که از شیفتگان و مریدان ادبیات روسیه، به ویژه نویسنده‌ی بزرگ روس لئو تولستوی بود، در هر فرصتی ارادت خود را به ادب این سرزمین ابراز می‌کرد و در مقالات مختلف از نویسندگان روسی موردعلاقه‌اش می‌نوشت. یکی از این‌ها، مقاله‌ای است که مان یک سال پیش از مرگش با عنوان «کوششی در معرفی چخوف» نوشت و در آن به بیان و بررسی مواجهه‌ی دیرهنگام خود با آثار آنتوان چخوف پرداخت. آنچه که مقاله‌‌ی توماس مان را جذاب و خواندنی می‌کند، برخورد شخصی و عاطفی او با زندگی و آثار چخوف با نثری دلنشین است. او نه در مقام منتقد، بلکه در مقام یک نویسنده‌ی متاثر از ادبیات روسیه در احوالات و زندگی چخوف کندوکاو می‌کند و در پایان روح فروتنانه‌ی او را می‌ستاید.

 

 

  این مقاله را ۱۰ نفر پسندیده اند

 


 

 

در ستایش روح فروتنانه‌ی ادبیات

 

 

 

توماس مان که از شیفتگان و مریدان ادبیات روسیه، به ویژه نویسنده‌ی بزرگ روس لئو تولستوی بود، در هر فرصتی ارادت خود را به ادب این سرزمین ابراز می‌کرد و در مقالات مختلف از نویسندگان روسی موردعلاقه‌اش می‌نوشت. یکی از این‌ها، مقاله‌ای است که مان یک سال پیش از مرگش با عنوان «کوششی در معرفی چخوف» نوشت و در آن به بیان و بررسی مواجهه‌ی دیرهنگام خود با آثار آنتوان چخوف پرداخت. این مقاله را سعید رضوانی ترجمه کرده و در کتاب «میراث‌داران گوگول» در کنار سه مقاله‌ی دیگر از توماس مان درباره‌ی ادبیات روسیه، آورده است. این کتاب را انتشارات آگاه منتشر کرده است.

 

 

توماس مان

 

آنچه که مقاله‌‌ی توماس مان را جذاب و خواندنی می‌کند، برخورد شخصی و عاطفی او با زندگی و آثار چخوف بانثری دلنشین است. او نه در مقام منتقد، بلکه در مقام یک نویسنده‌ی متاثر از ادبیات روسیه در احوالات و زندگی چخوف کندوکاو می‌کند و در پایان روح فروتنانه‌ی او را می‌ستاید.

 

او مقاله‌اش را با شنیدن خبر مرگ چخوف شروع می‌کند، زمانی که مان بسیار جوان بود و نه او و و نه مطبوعات آلمان هنوز متوجه‌ی این نبودند که چه کسی زودهنگام برای روسیه و برای جهان درگذشته است. آخر مان شیفته‌ی رمان‌های قطور و بناهای عظیم روایی روسی بود و چندان داستان‌ کوتاه را نمی‌شناخت.

 

“علل آن بی‌اعتنایی چه بود؟ گمان می‌کنم در مورد شخص من شیفتگی نسبت به «اثر بزرگ»، «استقامت»، بناهای عظیم روایی که با صبر جزیل به کمال می‌رسند، نقش ایفا می‌کرد -پرستش اثرآفرینان بزرگی مانند بالزاک، تولستوی، و واگنر.” (ص68)

 

او درباره‌ی هنر داستان‌نویسی چخوف می‌گوید:

 

“مرد قالبِ موجز بود، مرد داستان کوتاه بود که سال‌ها و دهه‌ها استقامت قهرمانانه نمی‌طلبد … درست نمی‌فهمیدم که ایجاز و اختصار به واسطه‌ی نبوغ از چه ابعاد درونی کلانی برخوردار می‌گردد، نمی‌فهمیدم که با چه تراکمی همه‌ی غنای زندگی را در خود جای می‌دهد، چنان‌که شاید هیچ‌چیز تحسین برانگیزتر از آن نباشد.” (ص68)

 

و در ادامه علت غفلت جهان ادبی از هنر چخوف را فروتنی او می‌داند:

 

“فروتنی او که بسیار دوست‌داشتنی بود، اما به درد آن نمی‌خورد که جهان را وادارد تا او را بزرگ و ارجمند بشناسد … این نویسنده‌ی داستان کوتاه دیرزمانی توانایی‌های خود را بی‌مقدار و جایگاه هنری خود را پست شمرد.” (ص68)

 

مان دامنه‌ی تردید چخوف نسبت به خود را فراتر می‌داند و می‌گوید که این تردید کل هنر و ادبیات را در برمی‌گیرد. او به نقل قولی از چخوف اشاره می‌کند و می‌نویسد:

 

“در این اثنا شهرت نویسندگی وی فزونی می‌گیرد، اما او به این شهرت بدبین است و با وجدانی شرمسار به آن می‌نگرد. می‌پرسد: «آیا خواننده را فریب نمی‌دهم؟ مگر نه این‌که از پاسخ‌دادن به مهم‌ترین پرسش‌ها ناتوانم؟»” (ص71)

 

این جمله‌ی چخوف محرکی می‌شود تا مان را به کندوکاو و مطالعه‌ی زندگی چخوف برانگیزد. در ادامه او از زندگی و خانواده‌ی چخوف می‌گوید؛ دوران کودکی و بزرگسالی، زمانی که پزشک شد و پس از آن که نخستین آثارش را نوشت. مان برآن است که هنر به‌ویژه قریحه‌ی طنز از کودکی در چخوف وجود داشته:

 

“این قریحه بناست بعدها از اسباب کاملا متفاوتی سود بجوید، در قالب‌های کاملا متفاوتی جلوه‌گر شود، با اندیشه پیوند بخورد، از شرف اخلاقی برخوردار گردد، تعالی یابد و دیگر نه فرح‌انگیز، که تکان‌دهنده باشد؛ اما در ژرف‌ترین و تلخ‌ترین جِدها هرگز جانب طنز را فرو نگذارد.” (ص73)

 

در پایان روایت مان از زندگینامه‌ی چخوف، به بیماری و حیات کوتاه و پربار او اشاره می‌کند و می‌گوید که او با درک نزدیک بودن مرگ، برای این عمر کوتاه تمامش را گذاشت:

 

“همه‌ی زمانی که به چخوف عطا گشت تا خلاقیت خود را بپرورد و کمال ببخشد تقریبا بیست‌وپنج سال بود، و او از این مهلت نهایت استفاده را کرد: بیش‌و‌کم شش‌صد داستان نام وی را بر پیشانی دارند، در میان آن‌ها کم نیستند آثاری که طول‌شان به «داستان کوتاه بلند» می‌رسد، و چه شاهکارهایی در زمره‌ی آنهاست.” (ص78)

 

پس از این توماس مان نگاهی می‌اندازد به این شاهکارها و در میان آن‌ها جهانبینی و بینش خاص چخوف را جستجو می‌کند؛ بینشی که ریشه در حیات واقعی زندگی او دارد. مان در پس تمام این آثار آن روی فروتنانه‌ی خاص آنتوان چخوف را می‌بیند و هربار از آن شگفت‌زده می‌شود.

 

اگر به مقالات دیگر مان، به‌ویژه آنچه که درباره‌ی تولستوی، به عنوان استادی که همواره از او آموخته، نگاه کنید، درمی‌یابید که چخوف برای او جایگاه ممتازی ورای آنچه که صرفا نوشته است دارد. برای مان تولستوی کسی است که از او می‌آموزد اما چخوف را با تمام وجود می‌ستاید.

 

 

“می‌خواهم تصریح کنم که این سطرها را با همدلی عمیق نوشته‌ام. نویسندگی او جادویم کرده است. تسخر پنهانی که بر شهرت می‌زند، تردیدش نسبت به فایده و ارزش عمل خود، ناباوری‌اش نسبت به عظمت خویش، همه‌ی اینها فراوان نشان از عظمتی خاموش و فروتنانه دارد. گفته است: «ناخرسندی از خویش عنصر بنیادین همه‌ی قرایح اصیل است.» این جمله فروتنی را ایجابی می‌کند؛ معنایش این است که: «از ناخرسندی‌ات خشنود باش، زیرا ثابت می‌کند که تو از خودپسندان برتری –شاید حتی بزرگ باشی.»” (ص95)

 

 

 

 

چخوف

 

 

نوشته‌های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *