وقتی دکتر بروئر گریست
اروین د. یالوم روانشناسی است که در ادبیات داستانی نیز دستی دارد و با کتاب «وقتی نیچه گریست» به چنان موفقیتی رسید که کمتر کسیست آن را نخوانده یا دست کم از محتوایش بیخبر باشد. یالوم قلم روان و بیان سادهای دارد اما موفقیت این کتاب را مدیون تسلطش به روانشناسی است که توانسته تعریف دقیقی از شخصیتهایش ارائه دهد. کتاب «وقتی نیچه گریست» از جهات مختلفی برجسته و قابل بررسی است اما یکی از مهمترین ویژگیهای آن، درمانپذیر شدن درمانگر است. در متن پیشرو که ترجمهای اقتباسی است از مقالهای به همین نام از آنا شهرور، سعی شده به تعریفی از شخصیت دکتر بروئر پرداخته شود.
اروین د. یالوم روانشناسی است که در ادبیات داستانی نیز دستی دارد و با کتاب «وقتی نیچه گریست» به چنان موفقیتی رسید که کمتر کسیست آن را نخوانده یا دست کم از محتوایش بیخبر باشد. یالوم قلم روان و بیان سادهای دارد اما موفقیت این کتاب را مدیون تسلطش به روانشناسی است که توانسته تعریف دقیقی از شخصیتهایش ارائه دهد. کتاب «وقتی نیچه گریست» از جهات مختلفی برجسته و قابل بررسی است اما یکی از مهمترین ویژگیهای آن، درمانپذیر شدن درمانگر است. در متن پیشرو که ترجمهای اقتباسی است از مقالهای به همین نام از آنا شهرور، سعی شده به تعریفی از شخصیت دکتر بروئر پرداخته شود.
دکتر بروئر پزشک برجستهای بود. همسری زیبا و مهربان و فرزندانی شیرین داشت. ثروتمند و مشهور و در جایگاه اجتماعی مناسبی بود، با این حال رازی در دل داشت که باعث میشد «اضطراب سنگین» و «احساس بدبختی» را تحمل کند. او از زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعیاش خسته بود و میل داشت همه چیز را رها کرده و با بیمارش، برتا پاپنهایم زندگی جدیدی بسازد.
یوزف بروئر متفکری درونگرا بود. محرکهای خارجی را درک میکرد اما در پردازش آنها به جای بررسی واقعیت، به احساسات خودش تکیه میزد. احساساتش نیز تحت تاثیر افکار منفی و بحران میانسالیاش بود. او برتا را بانویی جوان و زیبا میدید که میتواند تمام مسئولیتهایش را از بین ببرد و بروئر را جوان کند، نه بیمار هذیانگویی که به مراقبت و توجه دائمی نیاز دارد و زندگی کردن با او تمام زندگی شخصی و اجتماعی را مختل میکند.
دکتر بروئر آن چنان تحت تاثیر ترس از پیری بود که در خلسه هیپنوتیزمی وقتی به انعکاساش نگاه میکند، به جای دیدن مردی میانسال، پیرمردی پرچروک میبیند. علاوه بر این میتوان او را یک درونگرای شهودی هم دانست. درونگرایان شهودی در اندیشههای ناخوداگاهشان آنقدر راسخاند که میتوانند تصمیمات سرنوشتسازی بگیرند. برای همین بروئر سعی داشت در ازای آزاد شدن از رنج مسئولیت، تمام زندگی و موفقیتش را رها کرده و با بیمارش فرار کند. آن هم به قصد انگیزههایی که نه تنها با واقعیت منافات داشت که حتی برای بروئر روشن هم نبود. با این همه توانست با تجسم رها کردن زندگیاش، عاقبت را دیده و از فکر خود برگردد.
بروئر در کودکی مادرش را ازدست داد و در جوانی به دنبال برآورده کردن آرزوهای پدرش بود. پس تعجبی ندارد که دلباخته بیمار رنجورش برتا شود چرا که با نزدیک شدن به برتا لطف و محبتی دائمی نثارش میشد و از سویی دیگر نیاز نداشت انرژی مضاعفی برای بهتر کردن خودش صرف کند. میتوانست صرفاً مراقب برتا بوده و از سایر مسئولیتهایش فارغ شود. به این ترتیب در ازای آزادی، احترام و تایید دیگری را هم حفظ میکرد.
برای آشنایی بیشتر با دکتر بروئر میتوان از نظریه پنج ویژگی شاخص شخصیت استفاده کرد؛ این پنج ویژگی، توسط پل کاستا جونیور و رابرت آر. مک کری تعریف شدند که شامل صفات اساسی برونگرایی، روانرنجوری، گشادهرویی، انعطافپذیری و وظیفهشناسی میشوند.
برونگرایی: واضحاً دکتر بروئر امتیاز پایینی از برونگرایی میگیرد. او خودش را در یک سلول شیشهای فرضی حبس کرده بود و با آن که مدام به فکر ترک خانوادهاش بود، تا زمانی که از درمان مشکل توسط بیمارش، نیچه، مطمئن نشد لب به شکایت باز نکرد.
روانرنجوری: او بارها گفته بود که دچار «اضطراب سنگین» و «احساس بدبختی» است. در اکثر قسمتهای برونریزی، دکتر بروئر بسیار آسیبپذیر و کم اعتمادبهنفس نشان داده میشد.
گشودگی(تخیل و بینش): بروئر در تجربهپذیری بسیار منعطف بود. اگر چه به تلخی تفکرات سنتی را زیر سوال میبرد و معتقد بود برای شاد بودن، داشتن خانواده سالم و متعهد، و موفقیت شغلی کافی نیست. در واقع آن چنان نسبت به زندگی تلخ و ملالآور نگاه میکرد که برای ایجاد هیجان به زندگی با برتا و فراموشی رو میآورد. با کمک فکر کردن پنهانی به برتا و احساس شرم و هیجانی که از این خیانت به دست میآورد، شور جدیدی به زندگیاش میداد.
انعطافپذیری: با این که فردی سختگیر و جدی بود اما در رفتار با دیگران منعطف عمل میکرد. گاهی صبور و گاهی بدخلق میشد. اما در تمام زمانی که نسبت به ازدواجش پشیمان و دلسرد بود، رفتار سردی با همسرش، ماریا بروز نمیداد که از نگاهی دیگر، خود نشانه درونگرایی وی بود.
وظیفهشناسی: دکتر بروئر یک وظیفهشناس واقعی بود. زندگی پرتنشی را در دفتر کارش با معالجه بیماران و تحقیقات پزشکی میگذراند و جاهطلبانه سعی میکرد سطح اجتماعی زندگیاش را بالاتر ببرد و علیرغم افکاری که درباره برتا داشت، خانوادهاش را ترک نکرد. در واقع این حس وظیفهشناسیاش بود که با وجود فشارهای روانی توانست او را از افکار اشتباه نجات دهد.