همه سریالش رو دوست دارند؛ اما تو اول کتابش رو بخون!
شاید والتر تویس وقتی کتاب گامبی وزیر را چاپ میکرد، هیچوقت به ذهنش هم خطور نمیکرد سالها بعد، آنقدر رمانش معروف میشود که در سرتاسر دنیا آن را میخوانند (یا میبینند) و هزاران نفر، بهخصوص زنان را شیفتهی شطرنج میکند. تویس، سال 1984 یعنی یک سال بعد از انتشار گامبی وزیر از دنیا رفت. بت قهرمان داستان دختری طردشده است که با وجود اینکه برایش قهرمانی مهم است؛ اما این تمام خواستهاش نیست. حتی آنقدر در برابر این هدفش بیانگیزه میشود که در دورهای که از لحاظ روحی آشفته است، دست به «خودویرانگری» میزند. درواقع بت باید میفهمید بالاخره نبوغش پیروز میشود یا خودتخریبی او؟
شاید والتر تویس وقتی کتاب گامبی وزیر را چاپ میکرد، هیچوقت به ذهنش هم خطور نمیکرد سالها بعد، آنقدر رمانش معروف میشود که در سرتاسر دنیا آن را میخوانند (یا میبینند) و هزاران نفر، بهخصوص زنان را شیفتهی شطرنج میکند. تویس، سال 1984 یعنی یک سال بعد از انتشار گامبی وزیر از دنیا رفت. بت قهرمان داستان دختری طردشده است که با وجود اینکه برایش قهرمانی مهم است؛ اما این تمام خواستهاش نیست. حتی آنقدر در برابر این هدفش بیانگیزه میشود که در دورهای که از لحاظ روحی آشفته است، دست به «خودویرانگری» میزند. درواقع بت باید میفهمید بالاخره نبوغش پیروز میشود یا خودتخریبی او؟
شاید والتر تویس وقتی کتاب گامبی وزیر را چاپ میکرد، هیچوقت به ذهنش هم خطور نمیکرد سالها بعد، آنقدر رمانش معروف میشود که در سرتاسر دنیا آن را میخوانند (یا میبینند) و هزاران نفر، بهخصوص زنان را شیفتهی بازیِ بهظاهر نچسب و بدون هیجان اما در باطن پر از خلاقیت و شگفتیِ شطرنج میکند. تویس یک سال بعد از انتشار گامبی وزیر درگذشت (سال 1984).
سال 1959 نخستین رمان او با نام بیلیاردباز چاپ شد که بعدها فیلمی به همین نام با بازی خارقالعادهی پل نیومن از روی کتاب ساختند که بسیار دیده شد. کتاب بیلیاردباز سال 1395 با ترجمهی زهرا باختری و نشر چترنگ روانهی بازار کتاب شد. حالا که از این نویسنده این دو کتاب به فارسی ترجمه شده و به لطف فیلم قدیمی بیلیاردباز و مینیسریال خوشساخت گامبی وزیر، میتوان پا به دنیای این آقای نویسندهی عاشق زندگی روزمره و خلقوخوی انسانها در کنار اتفاقات هیجانانگیز و رقابتهای ورزشی گذاشت.
سوال قدیمی: فیلم یا کتاب؟
عدهای در برابر اقتباس سینمایی از آثار ادبی موضع میگیرند و معتقدند کتابها «همیشه» از فیلمها بهتر هستند. اما بعضی میگویند بسته به اینکه کتابها چطور به فیلم تبدیل شوند، ممکن است اقتباسها کاری خوب از آب دربیایند و باعث شوند آنهایی که کتاب نمیخوانند از طریق فیلم با داستان آشنا شوند یا اگر اهل خواندن کتاب هستند، بعد از دیدن فیلم سراغ اصل کتاب هم بروند. گامبی وزیر از آن دست کتابهایی است که آرزو میکنم اول کتابش را بخوانید و بعد سراغ سریالش بروید.
مینیسریال گامبی وزیر به کارگردانی اسکات فرانک و تولید نتفلیکس، درست زمانی که در دنیا به خاطر همهگیری کووید19 قرنطینه اعلام شد، در سرتاسر دنیا دیده شد و همین اقبال، باعث شد مردم شیفتهی شطرنج شوند و شروع به رقابت آنلاین شطرنج بکنند. اما واقعاً داستان گامبی وزیر چه رازی در دل خود داشت که باعث شد این سریال اینقدر طرفدار پیدا کند و از بازی شطرنج که به نظر میرسید بدون هیجان و پستی و بلندی باشد، چنین فضای پرفرازونشیب و پر از رویدادی بسازد؟ این راز هرچه باشد، اول از همه در دل اصل داستان قرار دارد.
دختر یتیم زشت.. اما بااستعداد
«بت خبر مرگ مادرش را از زنی شنید که تختهشاسی در دستش بود…» این سرآغاز رمان گامبی وزیر است که قرار است تا آخر کتاب (که خواندنش هم فقط کار یکیدو روز است) خواننده را میخکوب نگه دارد. از اینجا به بعد اتفاقات زندگی بت هارمن یکی پس از دیگری رخ میدهند تا این دختر یتیمِ زشت اما با استعدادی خارقالعاده مسیری را طی کند که اگرچه منحصربهفرد است، اما با زندگی بسیاری از آدمها قرابت دارد. همانقدر دور، همانقدر نزدیک.
بت طی حادثهای خانوادهاش را از دست میدهد و بعد از آن راهی یتیمخانه میشود. اصول تربیتی آن سالها به گونهای بوده که به کودکان قرص آرامبخش میدادهاند. از آن زمان پای بت به دنیای «آرامبخش»ها باز میشود. حال این آرامبخش ممکن است قرص باشد، سالها بعد مشروبات الکلی باشد و حتی ممکن است بازی شطرنج باشد. بت دنبال وسیله یا محملی است که او را از رنج عظیم زندگیاش وارهاند.
بت «طردشده» است و هیچچیزی در دنیا نمیتواند این غم را از او بگیرد. اگر هم کارساز بیفتد، موقتی است. بت در زیرزمین یتیمخانه با پیرمردی بداخلاق آشنا میشود که با خودش شطرنج بازی میکند. از اینجا به بعد بت با قواعد این بازی آشنا میشود و آنقدر از خود استعداد و توانایی نشان میدهد که همه را وادار به تحسین خود میکند.
جولین، دوست و هماتاقی بت، دختری سیاهپوست و زیبا و درشتاندام است و بااینکه راهوچاه کارها را به بت نشان میدهد، به خاطر توانایی بت به او حسادت میورزد.
بت هم که خودش را زشت و لاغرمردنی میپندارد، حسرت اندام جولین را میخورد. این شاید تنها دوستی از سر صفای بت باشد که البته ادامه هم پیدا میکند. دخترهای خوب و زیبارو یکییکی به فرزندی پذیرفته میشوند؛ اما جولین به دلیل سیاهپوستی و بت به دلیل زشتی و کمحرفی در یتیمخانه میمانند تا اینکه بت در سیزدهسالگی به سرپرستی زنی افسرده به خانم ویتلی و شوهری بداخلاق درمیآید و از یتیمخانه بیرون میآید. از اینجا به بعد بت وارد دنیای بزرگسالی میشود و یاد میگیرد چطور در عالم شطرنج سری میان سرها پیدا کند.
او در برخی رقابتها پیروز و در برخی دیگر شکست میخورد. اما آنچه درنهایت باعث میشود زندگی بت از میان دیگر شطرنجبازان دنیا متمایز شود، نوع زندگی او و مواجههای است که با ذهن خود دارد. و این درگیری بین دو نیروی متعارض وجودش و تلاش برای سالمبیرونآمدن از این کشمکش، هدف اصلی قهرمان داستان است تا سرانجام در انتهای داستان بتواند راه خودش را پیدا کند.
رقابت در دنیای شطرنج، تنها ظاهر ماجراست
اگر اصلاً ندانید داستان از چه قرار است، شاید در ابتدای امر، فکر کنید با یک رمان رقابتمحور طرفید که قهرمان آن سودای پیروزی در سر دارد و میخواهد هرطور شده استادبزرگ شطرنج دنیا شود و برای کشورش افتخار بیافریند؛ اما این فقط ظاهر ماجراست. داستان بیشتر از آنکه رقابتی و ورزشی باشد، تمِ روانشناسی دارد.
در دنیایی که هنوز فضای جنگ سرد بین آمریکا و شوروی حاکم است و در بسیاری از میادین، چه ورزشی و چه غیر آن، مردسالاری غلبه دارد، داستان دختری تنها و مطرود و رنجور به تصویر کشیده میشود که انگار تمام استعدادش در آن نیمکرهی مربوط به هوش ریاضیاش جمع شده است تا بتواند در شطرنج و در سختترین رقابتها در مقابل مردان پیروز شود.
بت هارمن میتوانست فقط یک دختر معمولیِ بااستعداد از خانوادهای معمولی باشد که مقابل مردان برنده میشود و تمام مجلات عکسش را میزنند و از او به عنوان «زنی» خارقالعاده یاد میکنند که فقط به فکر پیروزی بعدیاش است.
اما اینگونه نیست و همین موضوع دقیقاً داستان را جذاب کرده است. اتفاقاً مسئلهی اصلی بت هارمن شطرنج و پیروزی در آن نیست (که خود به استعدادش واقف است و میداند این تمام زندگیاش نیست و به شطرنج بیشتر به عنوان وسیلهای برای امرار معاش نگاه میکند)، بلکه مسئلهی اصلی بت، «درون» او و نوع مواجههاش با مشکلات است.
در قسمتی از داستان که بت با پسری کوچکتر از خودش بازی میکند، وقتی متوجه میشود آرزوی پسرک قهرمانی در بزرگترین مسابقۀ دنیاست، از او میپرسد بعد از قهرمانی چه؟ بعد از آن چه میخواهد؟ پسرک هاجوواج نگاهش میکند و متوجه منظور بت نمیشود؛ چون اصلاً به چیزی جز قهرمانی فکر نکرده است. اما بت بااینکه برایش قهرمانی مهم است؛ اما این تمام خواستهاش نیست.
حتی آنقدر در برابر این هدفش بیانگیزه میشود که در دورهای که از لحاظ روحی آشفته است، دست به «خودویرانگری» میزند. چون برایش مهم نیست چه بر سر آن ذهن زیبایش میآید. شاید تفاوت گامبی وزیر با بیلیاردباز هم همینجا باشد که قهرمان بیلیاردباز، ادی فیلسون، تا انتهای خودویرانگری میرود؛ اما بت جایی دربرابر این نابودی میایستد و توقف میکند. درواقع بت باید میفهمید بالاخره نبوغش پیروز میشود یا خودتخریبی او؟
مبارزه با خود
بت با قهرمانان سنگیِ شطرنج مقابله نمیکند، بلکه با خودش مبارزه میکند و آن حس تحقیری و طردی که تجربه کرده و البته وسوسهی بیاندازهاش در برابر الکل و مواد مخدر و قرص آرامبخش. تمرینهای پیدرپی شطرنج و یاریگرفتن از قهرمانان بزرگ شطرنج آمریکا و مطالعهی کتابها و مجلات شطرنج او را قویتر از قبل میکند؛ اما هرچه میگذرد در برابر درون خودش ضعیفتر میشود.
ذهن بت قویتر از هر ذهن دیگری تمام مسئلههای شطرنج را حل میکند؛ اما نمیداند با فکرهای مزاحم درون آن چه کار کند. تمام حرکات سخت شطرنج پاسخ دارند؛ اما بت بلد نیست در برابر موقعیتهای احساسی زندگیاش واکنشی از خود نشان دهد. نمیتواند احساسش را بیان کند، بلد نیست بگوید «من تنهایم کنارم بمان» یا اینکه «دوستت دارم» یا «دلم برایت تنگ شده است». همهچیز پشت آن چهرهی بهظاهر مغرور و بیاحساس مدفون شده است؛ ولی بالاخره باید جایی تمام آن حسها مثل مهرههای فراموششدهی شطرنج به کار بیفتند.
برای بت وقتی کودک بود و در یتیمخانه زندگی میکرد چه چیزی بهتر از آن که شبها آرامبخش بخورد و به سقف نگاه کند و مهرههای شطرنج را تصور کند تا از تمام فکرهای تلخی که در ذهنش وجود دارد رهایی یابد؟! این میتوانست سبک زندگی بت در تمام طول زندگیاش باشد؛ غافل از اینکه بدنش فقط تا جایی میتوانست این میزان تسلیبخشیهای دروغین را تاب بیاورد. احساسات مدفونشدهاش بالاخره روزی سربرمیآوردند.
زن بودن قهرمان یک دستاویز نیست
از سوی دیگر، وقتی به جنبهی دیگری از داستان مینگریم که در آن قهرمان اصلی زن است، به این فکر میکنیم که داستان میتوانست در زمانی که شطرنج خیلی هوادار داشت یک قهرمان مرد داشته باشد؛ اما نویسنده دقیقاً به این فکر کرده که «چه میشد اگر این قهرمان یک زن بود؟»
بعد از انتخاب قهرمان زن هم او میتوانست با بهتصویرکشیدن زندگی آن زن، پشت یکعالمه حرفهای بهظاهر فمینیستی پنهان شود و مدام تمایز بت را نسبت به مردان و حتی زنان دیگر نشان دهد؛ اما خیلی زیرکانه از کنار این مسئله رد شده و نشان داده است که حتی این مسئله برای خود بت هم طبیعی است و از اینکه همه از او میپرسند که چطور دربرابر مردها پیروز میشود تعجب میکند؛ ولی از اینکه در این فضا غلبه با مردهاست و او اینقدر تنهاست به وحشت میافتد و البته گاهی هم از اینکه مردها را یکی یکی شکست میدهد، احساس غرور میکند.
اما این رقابتها را فراتر از جنسیت میبیند و نشان میدهد که اگرچه دوروبرش نابرابری زیادی میبیند و گاهی میترسد، اما ادامه میدهد و سعی میکند فقط شطرنج بین آنها حکمفرما باشد نه چیز دیگری. درواقع رمان خودش را از این مهلکه سالم بیرون آورده که به وادی شعار نیفتد و در لایههای زیرین، این نابرابریها را نشان دهد و نخواهد به صرفِ نشاندادن قهرمانی متمایز بین مردان، برای خود مخاطب جمع کند و از قهرمان زنش به عنوان دستاویزی برای جذب مخاطب استفاده نکند.
رمان بدون هیچ اضافهگویی و حاشیهرفتن زندگی بت را از کودکی تا تقریباً بیستسالگی روایت میکند. قرار نیست در پایان داستان با اتفاق خیلی خارقالعادهای روبهرو شویم. درست است که بت توانسته با اعتیادش دستوپنجه نرم کند؛ اما حتی در همان صفحات آخر کتاب هم وسوسهی نوشیدن الکل یا خوردن قرص آرامبخش رهایش نمیکند. شاید این وسوسه تا آخر عمرش همراه او بماند فقط با این تفاوت که بت حالا فهمیده کسانی را در زندگیاش دارد که دوستش داشتند و دارند؛ مثل آقای شایبل که همیشه از دور هوایش را داشته یا جولین که مثل خواهر دوستش داشته است. دوستانی مثل بنی واتس که درست مثل خودش کلهشق و یکدنده است و نمیگذارد کسی به محدودهاش نزدیک شود؛ اما راه و رسم شطرنج را نشان بت میدهد و سعی میکند کمکش کند.
حالا دیگر قهرمانان بزرگ شطرنج با چهرههایی یخی او را کمتر میترسانند. دیگر دست و پایش را در مقابل آنها گم نمیکند؛ چون میبیند آنها او را به حساب میآورند و دستکمش نمیگیرند و حتی برای بازی با او از قبل جلسهی مشاوره میگذارند؛ چون او مهم است.
آن بخش از داستان یا این بخش از فیلم؟!
اگر بخواهیم سراغ جزئیات داستان برویم باید در ابتدا از خود نویسنده و دلیل نوشتن این داستان شروع کنیم. وقتی قسمت مربوط به بازی شطرنج یا اعتیاد بت را در کتاب میخوانیم، این پرسش برایمان مطرح میشود که تویس اطلاعات مربوط به شطرنج را از کجا به دست آورده یا از کجا تأثیر قرصهای آرامبخش بر کودکان را میدانسته است؟
جالب اینجاست که بدانید والتر تویس هم وقتی کودک بود شیفتهی بازی شطرنج میشود و به طریقی شبیه آنچه برای بت رخ داد، شطرنج را میآموزد و مسابقات را هم تا مرحلهی حرفهای ادامه می دهد؛ اما ترس از شکست باعث میشود مسابقات حرفهای را کنار بگذارد؛ ولی مهرههای شطرنج همیشه در ذهنش باقی میمانند. از سوی دیگر، وقتی کودک بود بر اثر حادثهای راهی بیمارستان میشود و آنجا برای کاهش دردش به او آرامبخش تزریق میکنند که همین تجربهای میشود ماندگار در ذهنش که همیشه با او میماند.
در مرحلهی بعد برای بررسی جزئیات داستان ناچار میشویم به برخی تفاوتهای داستان و سریال اشاره بکنیم. وقتی هم رمان گامبی وزیر را بخوانید و هم مینیسریال گامبی وزیر را ببینید تفاوتها و تشابهها جلوی چشمتان رژه میروند. سریال بسیار به اصل کتاب وفادار است یا بهتر بگوییم کتاب آنقدر بینقص است که جایی باقی نگذاشته است که فیلمنامهنویسان دست توی داستان ببرند؛ منتها چند تفاوت اساسی بین این دو وجود دارد:
اول اینکه داستان بسیار متکی به بازیهای شطرنج است و نویسنده بسیار حرفهای و حسابشده تمام حرکات بازی را شرح داده است. ممکن است توصیف این حرکات برای خوانندهای که با شطرنج آشنا نیست گیجکننده باشد؛ اما نکته اینجاست که توصیفات آنقدر زیاد نیستند که حوصلهی خواننده سر برود یا حس کند چیزی را میخواند که از آن سردرنمیآورد و نویسنده به او فخرفروشی میکند؛ ولی درمقابلِ کتاب، ماهیت سریال به گونهای است که شمهای از حرکات را نشان میدهد و کسی که در شطرنج حرفهای باشد میتواند متوجه قضیه بشود.
اما بینندهی عادی فقط از روی حرکات دوربین و چهرهی بازیگرها متوجه میشود که این حرکت منجر به پیروزی میشود یا شکست. یعنی آنقدر رنگ و لعاب سریال زیاد است که بیننده اذیت نمیشود و متوجه بخش تخصصی ماجرا نمیشود. درحالیکه رمان مثل یک کتاب آموزش شطرنج عمل میکند؛ بنابراین اگر کسی بخواهد به صورت حرفهای حرکات بت هارمن را تجزیه و تحلیل کند واجب است کتاب را حتماً بخواند.
نکتهی دوم مربوط به اعتیاد بت است. در سریال همانطور که اقتضای صنعت فیلم و سریال است، صحنههای اعتیاد و سوءمصرف بت با آب و تاب فراوان نشان داده میشود؛ درحالیکه در کتاب این صحنهها آنقدر با توصیفات فراوان همراه نیستند؛ بلکه نویسنده بیشتر حالات درونی بت و استیصال او را نشان میدهد.
نکتهی بعدی مربوط به بخشهای عاشقانهی داستان است. در سریال دوجا هست که عشّاق بت سر بزنگاه خودشان را میرسانند: یکی لحظهای است که بت از شکست بعد از بازی پاریس برگشته و از لحاظ روحی و جسمی به هم ریخته است، ناگهان هری بلتیک (یکی از رقیبان سابق بت که به او علاقهمند میشود اما دست رد به سینهاش میخورد) سر میرسد و به بت یادآوری میکند که نیاز به کمک دارد و هری میداند چطور باید به او کمک کند؛ چون پدرش هم مانند بت معتاد بوده است. این قسمت با اینکه در سریال بسیار حیاتی و بهنظر یاریرسان است، اصلاً در داستان وجود ندارد.
قسمت بعدی هم به پایان سریال مربوط میشود که بت به مسکو رفته و در آنجا تونز (یکی دیگر از رقبا که البته بت به او عمیقاً علاقه دارد) را میبیند و از شوق دیدار او به آغوشش میرود. در اینجا به بیننده اینگونه القا میشود که دوران تنهایی بت به سر رسیده، درحالیکه در داستان این قسمت وجود ندارد و اصلاً تونز برنمیگردد و درواقع بت سفر سخت مسکو را بهتنهایی پشت سر میگذارد و تنها به آمریکا برمیگردد و مشخص نمیشود که آیا بت در آینده بالاخره به روابط عاطفیاش سروسامان میدهد یا نه.
درواقع سازندگان مینیسریال اینطور تصمیم گرفتند که خود برای وضعیت عاطفی بت آستین بالا بزنند و حالا که در انتهای داستان وضعیت روحی بت سروسامان پیدا کرده و اعتیادش را ترک کرده، بهتر است عشقش هم که خبرنگار یک مجلهی ورزشی است نزدش برگردد و پاداشِ دورانِ ترک اعتیادش را بدهد.
اختلاف دیگر سریال و کتاب به جولین مربوط میشود. در سریال، جولین با پای خود سراغ بت میرود و او را پیدا میکند؛ درحالیکه در کتاب، بت که متوجه شده برای بهبود حالش نیاز به کمک یک دوست دارد خودش جولین را پیدا میکند و از او میخواهد کمکش کند تا حالش بهتر شود که البته شاید بهترین تصمیم زندگیاش هم همین بوده باشد.
همچنین اختلاف دیگر رمان و سریال به ابتدای داستان برمیگردد. در سریال میبینیم که مادر بت خودکشی میکند و پدرش هم به نظر میرسد آنها را رها کرده؛ اما در کتاب به این مسائل اشاره نمیشود و فقط ابتدای داستان نشان داده میشود که خانوادهی بت در تصادف کشته میشوند و بت موقع تصادف همراه آنها نبوده است. در طول سریال مدام به کودکی بت برگشت داده میشود؛ اما در کتاب خبری از این ارجاعها نیست و بتِ رمان میخواهد تمام حواسش را متوجه حال حاضرش بکند. انگار با گذشتهاش قطع ارتباط کرده؛ البته به نظر میرسد این ارجاعات در سریال آن را جذابتر کرده است.
اگر ابتدای داستان در کتاب با همین تصادف بت آغاز میشود، ابتدای سریال با بت بزرگسال شروع میشود که آشفته و خوابزده از وان حمام برمیخیزد تا خودش را برای یک بازی سخت در مقابل استادبزرگ شطرنج دنیا آماده کند؛ درحالیکه هنوز سردرد مستیِ دیشب را دارد. این قسمت هم در رمان جایی ندارد.
از پستی و بلندیهای ترجمه
وقتی سریال حسابی طرفدار پیدا کرد و همزمان با افزایش فروش کتاب در غرب، پیشبینی میشد که مترجمان داخلی هم سراغ ترجمهی این کتاب بروند. علیرضا شفیعینسب توانسته در مدت زمان اندکی که در اختیار داشته، از پس ترجمهی کتاب برآید و خوشبختانه کتاب غلطهای فاحشی که در ترجمههای سریع اینگونه کتابها (نگاه کنید به این مقاله که سابقاً در وینش منتشر شده است) میبینیم نداشته باشد و میتوان امیدوار بود که غلطهای معدود ویرایشیاش در چاپهای بعدی اصلاح خواهند شد.
نکتهای که در ترجمهی این کتاب بسیار مهم است و حتماً به چشم هرکسی که میخواهد آن را ترجمه کند، میافتد، ترجمهی اصطلاحات تخصصی شطرنج و توصیف رقابتهاست. درواقع مترجم یا باید خود از چندوچون شطرنج سردرمیآورده یا اینکه قسمتهای تخصصی را با شطرنجباز ماهری بررسی میکرده است.
دیدن اصطلاحاتی چون قلعهکردن، دفاع سیسیلی، شروع اسپانیایی، دفاع هندی، گامبی وزیر (وزیر در زبان فارسی و ملکه -کوئین- در زبان انگلیسی؛ قربانیکردن مهرهی سرباز در ابتدای بازی) و گامبی شاه، حملهی دوجانبه، مرکز بازی، آچمز، انواع گشایش در بازی و حتی نوع تمامکردن بازی نشان میدهد که شفیعینسب توانسته بهنسبت از عهدهی این قسمتِ سخت کار برآید که البته تحلیل نهایی آن هم به عهدهی متخصصان حرفهای شطرنج است.
در انتها این نکته گفتنی است که اگر از خواندن رمانهایی با موضوع اصلی یا جانبی شطرنج خوشتان میآید خواندن رمان «دفاع لوژین» از ولادیمیر ناباکوف با ترجمهی رضا رضایی (چاپ کارنامه) را هم به شما پیشنهاد میکنم.