مملکت زندان
«بند محکومین» رمانی است چند لایه؛ پانزده داستانِ کوتاه تلخ که راویِ اول شخصِ غیرقابل اعتماد، در آنها قصهی پانزده شخصیتِ اصلی زندان لاکان رشت را میگوید، از جمله خودش. داستانهایی که حکایت عشقِ به ته خط رسیدهها هستند و در کنار هم داستانِ بند محکومین زندان لاکان رشت را میسازند. یک شب در بند باز میشود و دختری را درونش میاندازند. هویت دختر تا پایان رمان نه بر راوی و زندانیان و نه بر خواننده معلوم نمیشود، حتی این که واقعی بوده یا توهم زندانیان. ولی ورودش به بندِ مردانِ محکومِ عشق گمکرده، تعادل اولیهی داستان را بر هم میزند…
بند محکومین
نویسنده: کیهان خانجانی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۲۸۸
شابک: ۹۷۸۶۰۰۲۲۹۸۹۲۸
«بند محکومین» رمانی است چند لایه؛ پانزده داستانِ کوتاه تلخ که راویِ اول شخصِ غیرقابل اعتماد، در آنها قصهی پانزده شخصیتِ اصلی زندان لاکان رشت را میگوید، از جمله خودش. داستانهایی که حکایت عشقِ به ته خط رسیدهها هستند و در کنار هم داستانِ بند محکومین زندان لاکان رشت را میسازند. یک شب در بند باز میشود و دختری را درونش میاندازند. هویت دختر تا پایان رمان نه بر راوی و زندانیان و نه بر خواننده معلوم نمیشود، حتی این که واقعی بوده یا توهم زندانیان. ولی ورودش به بندِ مردانِ محکومِ عشق گمکرده، تعادل اولیهی داستان را بر هم میزند…
بند محکومین
نویسنده: کیهان خانجانی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۲۸۸
شابک: ۹۷۸۶۰۰۲۲۹۸۹۲۸
«هزار و یک حکایت دارد زندان لاکان رشت. هزار تا را باور کنند، این یکی را نمیکنند: یک شب درِ بند محکومینِ مرد باز شد، یک دختر را انداختند درونش.» (ص. ۷) اینها جملههای آغازینِ رمان بند محکومین نوشتهی کیهان خانجانیاند؛ گشایشی درخشان و گیرا برای رمانی که خواندنش قند مکرر است و تلخِ شیرین. نویسنده با همین آغاز، قلاب تعلیق را میاندازد و خواننده را تا انجام داستان با خود همراه میکند. بند محکومین را نشر چشمه در سال ۱۳۹۶ به چاپ رسانده است و در سال ۱۳۹۷ جایزهی احمد محمود را در بخش رمان از آن خود کرده است. نویسنده در این رمان چند لایه با زبانی طنزآلود و شیرین، تلخیِ داستان زندگی زندانیها را گرفته و از داستانهای کوتاهی که در خلال رمان روایت میشوند، با ظرافت، به عنوان نخی برای اتصال نقطههای شبکهی معنایی داستان، بهره گرفته است؛ نگاهی یگانه به عشق به عنوان عنصری که چه حاضر باشد و چه غایب، چه در زندان باشد و چه در اوج آزادی، میتواند سبب تحول و دگرگونی شود.
حرف زندان و زندانی که میشود، قبل از هر چیزی، یاد آدم میافتد به جرم و جنایت. به مکافات و خشونت. خلاصه هر درد و بدبختیای که در دنیا هست، جلوی چشمهای خواننده رژه میرود و لابد گوشها را برای شنیدن مرثیهای و دل را برای سوختن به حالِ به ته خط رسیدههای بیچاره، آماده میکند. ولی بند محکومین بیش و پیش از هر موضوعی به عشق پرداخته و داستان عشق است. روایت از عشق دورماندههایی در بند که در لایههای مختلف به تصویر کشیده شده است. رمان روایتگر عشق است که انسان از آن رهایی ندارد. چه آزاد باشد و چه در زندان و روی نقطههای پایانی خط زندگیاش.
بند محکومین رمانی است چند لایه؛ پانزده داستانِ کوتاه تلخ که راویِ اول شخصِ غیرقابل اعتماد، در آنها قصهی پانزده شخصیتِ اصلی زندان لاکان رشت را میگوید، از جمله خودش، به علاوهی «حکایت دختره» که لحنی شیرین و طنزی ظریف دارد. داستانهایی که حکایت عشقِ به ته خط رسیدهها هستند و در کنار هم داستانِ بند محکومین زندان لاکان رشت را میسازند. داستانی که زمان روایت مرکزی و بهانهی روایتاش همان شبی است که درِ بند باز میشود و دختری را درونش میاندازند. شبی که غریب است و به قول راوی: «البته شب شبی بود که هیچکی حالِ هیچی را به متر و معیارش فهم نمیکرد؛ خود ماجرا اسباب بود، بالاتاپایینش خماری نشئگی.» (ص. ۱۵۸) جنسیت و هویت دختر تا پایان رمان نه بر راوی و زندانیان و نه بر خواننده معلوم نمیشود، حتی این که واقعی بوده یا توهم زندانیان. ولی ورودش به بندِ مردانِ محکومِ عشق گمکرده، تعادل اولیهی داستان را بر هم میزند. احوالِ زندانیان را دگرگون و شورشی به پا میکند که انگار فقط از او برمیآمده و باید برپا میشده، چه به قول راوی «دختر پسر نما یا بالعکس» واقعی بوده باشد، چه خیال و توهم.
گره افکنده میشود و داستان آغاز. داستانهای کوتاه را که هر کدام سرگذشت و وصف حال شخصیتهاست، در خلال اتفاقهای مرکزی رمان، از زبان زاپاتای راوی، میشنویم. زاپاتا که مثل شهرزاد قصهگو در هزار و یک شب با داستان زتده است. «خلاصه زندان است، هر کس فنی دارد برای گذر روز و گذران خماری؛ این هم فن من بود، تنها فنی که از جغلگی برایم ماند تا نمیرم از بیاسبابی.» (ص. ۹) و البته با «اسباب» که نامی است برای مواد مخدر در زندان لاکان رشت؛ حشیش و شیشه و تریاک و قرص و حتی چسب! و همهی زندانیان به یک نوع آن گرفتارند. اما کارکرد همهی انواعش یکی است؛ فراموشی برای محکومین فراموش شده و نمایش فضای وهمآلود و خیالگونه و البته نمادین زندان و بند محکومین، برای نویسنده. محکومینی که انگار ذهنشان را روی کانال بیخیالی تنظیم کردهاند. بیخیالی که سخت میتوان بار منفی سوارش کرد و دست به قضاوتش زد. ساکنان بند محکومین زندان لاکان رشت بیخیالِ دنیا و آنچه در آن هست شدهاند و این انتخابشان است. مهم هم نیست از سر جبر باشد یا اختیار. اسباب برایشان سبب رهایی از مصیبت و تمام آن چیزی است که راهی زندانشان کرده است.
فضاسازی در بند محکومین درخشان است. با فضایی تازه روبرو نیستیم و زندان معمولاً برای نویسندگان و فیلمسازان جذاب است. ولی زندان لاکان رشت و به خصوص بند محکومینی که کیهان خانجانی در این رمان خلق کرده، تازه است. فضایی که وهمآلود است و دود همه جایش را فرا گرفته. جا به جا پرده میبینیم و در پی هر کنار رفتن این پردهها صحنههایی بکر از زندان نمایش داده میشود. به خصوص شبی که دختر را درون این بند انداختهاند و نمایش محکومین این یک شب یک زن هم دارد و مملکتی شده برای خودش زندان: «سالی که سال پسر بود دختر زاییدیم. عجب دیوانهخانهای شده بود مملکتِ زندان.» (ص. ۲۰۷) بند محکومین زندان لاکان رشت بندی است منحصر به فرد؛ بندی با بیست و پنج اتاق و دویست و پنجاه محکوم. ولی نه خبری از نگهبان و زندانبان است و نه رییس زندانی خبیث. «تمام اینها هم نه روی کاکلِ رئیس و پاس اصلی و وزیرِ هشت یا وکیلِ بند، که روی کاکل دوربین و آزمان و آخان میچرخید.» (ص. ۷) آزمان و آخان دو شخصیت اصلی رمان و بند محکومیناند و دوربین عنصری مهم در داستان؛ تنها چیزی که ارتباط بیرون و درونِ بند را برقرار میکند و تنها یار زاپاتا است در روایت داستانِ مملکت زندان. و البته کار اصلیاش چیزی دیگر است: «بد آدم فروشی است این دوربینِ چیچیبسته.» (ص. ۲۱۰)
حرف بند محکومین که باشد سخت میتوان از زبان حرف نزد. زبانی که جدا از طنز بکری که دارد، مجموعهای است یگانه و ماندگار از اصطلاح و ضربالمثلهایی که نویسنده از آنها هم برای شکل دادن شخصیت راوی، زاپاتا، و هم برای ساختن فضای داستان – زندان – با اصطلاحهای مختص به خودش بهره گرفته است: «حرفی که زیر سی تا دندان باشد به سی هزار نفر میرسد.» / خروس روی مرغ نرفته، حرفِ تو همهجا رفته.» (ص. ۷۳) / «تند میرفتی میگفتند سستی، سست میرفتی میگفتند مستی.» (ص. ۹۳) ضربالمثلهایی که فراوان در «بند محکمین» یافت میشوند و در این نوشته مجال نقلشان نیست و فقط با خواندن کتاب میتوان حظشان را برد.
جدا از زبان طنازی که تلخیِ سرگذشت به ته خط رسیدهها را شکسته و رمان را خواندنی کرده است و همچنین فضاسازی که نویسنده با استفاده از آن زندانی داستانی را به زیبایی به تصویر کشیده است، شیوهی روایت لایهلایه و تودرتو، تمهیدی مهم است که خانجانی به کار گرفته و رمانی با الگوی قصههای هزار و یک شب خلق کرده است. داستانهایی که تمام نمیشوند؛ در هم تنیده میشوند و ادامه مییابند و بند محکومین را پدید میآورند. رمانی قصهگو که مکان روایت در آن زندانی انتخاب شده بدون نگهبانهایی سمج و رییسی سنگدل؛ انتخابی هوشمندانه برای رمانی که مسئلهاش نه فقط زندان و زندانی که مسائل مربوط به انسان و کشمکشهایی است که با خود دارد. انسان؛ که چه محکوم باشد و زندانی و چه آزاد، انسان است.
یک دیدگاه در “مملکت زندان”
جناب اقای حاجیانی مثل همیشه با خواندن نقدتون ادم مجاب به دگربار خواندن کتاب میشه.🌱