چرا «وقایع کلاغیه» را ترجمه کردم
از پژمان طهرانیان مترجم ادبیات انگلیسی و به خصوص ادبیات داستانی کانادا پرسیدیم چرا دست به ترجمه میزند و چرا وقایع کلاغیه را ترجمه کرده است. مترجمان با انتخابهای خود به سلیقه کتابخوانها و به بازار نشر جهت میدهند. برای ما هم جالب است بدانیم هر مترجمی کتابی را که برای ترجمه آن وقت و انرژی گذاشته است به چه دلایل و انگیزههایی ترجمه کرده است. در اینجا پژمان طهرانیان به سوال سایت وینش پاسخ داده است.
از پژمان طهرانیان مترجم ادبیات انگلیسی و به خصوص ادبیات داستانی کانادا پرسیدیم چرا دست به ترجمه میزند و چرا وقایع کلاغیه را ترجمه کرده است. مترجمان با انتخابهای خود به سلیقه کتابخوانها و به بازار نشر جهت میدهند. برای ما هم جالب است بدانیم هر مترجمی کتابی را که برای ترجمه آن وقت و انرژی گذاشته است به چه دلایل و انگیزههایی ترجمه کرده است. در اینجا پژمان طهرانیان به سوال سایت وینش پاسخ داده است.
چطور یاد گرفتم از نگرانی برای تفکیک ادبیات نوجوان و بزرگسال دست بردارم و «وقایع کلاغیه» ترجمه کنم
همهچیز در شهر کلگری شروع شد. شاید اگر در آن شهرِ کانادا نبودم، با کلِم مارتینی، یکی از نویسندههای بومیِ این شهر، آشنا نمیشدم که شاید بیشتر از هر کتابی با همین «وقایع کلاغیه»اش جهانی شده که به حدود ده زبان مهمّ دنیا ترجمه و منتشر شده است. بعدها، فهمیدم مارتینی رئیس دپارتمان درام دانشگاه کلگری هم هست و همین «وقایع کلاغیه» را هم به صورت تئاتری نیمهعروسکی (شاید چیزی مثلاً شبیه شهر قصهی خودمان) در دانشگاه کلگری اجرای محدود کرده است.
اصل کارِ مارتینی تدریس و نمایشنامهنویسی است، ولی اولین کتابی که من از او در کتابخانهی خواهرم دیدم نمایشنامه نبود؛ خاطراتش بود از حال و روز برادرِ از دسترفتهی مبتلا به شیزوفرنیاش (بعدها فهمیدم که یک برادر دیگرش هم قربانیِ این بیماری شده.) کتاب را کلم مارتینی نوشته و برادر دیگرشان تصویرسازی کرده بود. اما سیاهتر و حالبدکنتر از آن بود که دست به ترجمهاش بزنم.
ولی من که همیشه در انتخابهایم برای ترجمه سعی میکنم دنبال نویسندههای کمترشناخته بروم و در آن سالها هم که به کانادا رفتوآمد داشتم احساس وظیفه میکردم که رهاوردی از نویسندگان کانادایی برای فارسیزبانها بیاورم و به اصطلاح ادای دِینی بکنم به شهری که میهمانش بودم، برایم جالب شد سراغ نویسندهای بروم از همان شهری که ساکنش بودم و تا حدودی هم با حال و هوایش آشنایی داشتم (بعدها موریس پنیچ را هم از همین شهر کلگری پیدا کردم و نمایشنامهی من و خالهجانم را از او ترجمه و در نشر نی منتشر کردم).
در جستجوی مارتینی در اینترنت و کتابخانههای شهر، اول به نمایشنامههایش رسیدم. در نمایشنامههایش حیوانها حضور پررنگی دارند که همین برایم جذاب بود. از نمایشنامههایش داستان زندگی فیل آفریقایی را بعد از وقایع کلاغیه ترجمه کردم که در مجموعهی نمایشنامههای «دورتادور دنیا»ی نشر نی منتشر شد، و بعدها مکالمههایم با سگ وحشی همسایه را هم به همراه نمایشنامهای دیگر نشر بیدگل با ترجمهی من منتشر کرد.
اما کشف بزرگم همین وقایع کلاغیه بود. در وبسایت نشر نو، میتوانید صفحات اول کتابها را ورق بزنید و پیشگفتار و مقدمهی مترجم را بخوانید تا بیشتر از کتابها بدانید. اما چیزی که بیش از هرچیز من را جذب این رمانها کرد یکی این بود که شخصیتهای اصلیشان همه کلاغ بودند. کلاغ از نظر من یکی از معدود وجوه مشترک کلگری و تهران است و بهنوعی این دو شهرِ خیلی دور از هم را (چه از لحاظ جغرافیایی و چه از لحاظ سبک و کیفیت زندگی) کمی هم که شده به هم پیوند میدهد.
ضمن اینکه کلگری شهری است در محاصرهی رشته کوههای راکی و در دل طبیعت، که انسانهایش یاد گرفتهاند همزیستی مسالمتآمیزی با حیوانها داشته باشند، و این از رؤیاهای من بوده و هست (بگذریم که نبود یا کمبودِ این مسالمت یکی از مشکلات کلاغهای این کتابهاست، و در روایتهایشان میبینید که این همزیستی همیشه هم چندان مسالمتآمیز نبوده است)؛ و دیگر اینکه تم اصلی این تریلوژی مهاجرت است و من هم آن سالها در کش و قوس مهاجرت بودم.
گذشته از آنکه این مدل رمان را با شخصیتهای حیوانات (که البته کمسابقه در ادبیات نیست و شاید شاخصترین نمونهی خارجیاش برای خوانندهی ایرانی آثار جورج اورول است و در ادبیات کلاسیک فارسی منطقالطیر و کلیله و دمنه) پلی دیدم بین ادبیات نوجوان (که همیشه یکی از دغدغههای اصلی من در ترجمه بوده) و ادبیات بزرگسال. خود ناشرهای کانادایی و انگلیسی کتاب هم (که دومی ناشر هریپاترهاست) این رمانها را به اصطلاح «کتابهایی برای ۱۰ تا ۱۰۰ سالهها» معرفی کردهاند.
این را هم بگویم که مکاتباتی هم که با نویسنده داشتم انگیزهام را برای ترجمه مضاعف کرد و در نهایت یک سری ترجمهی فارسیِ این رمانها هم به آرشیو نویسنده از ترجمههایی که از آثارش شده اضافه شد و بعدتر هم او نسخهای از تازهترین رمانش را برایم امضا کرد و از طریق خواهرم به دستم رساند.
زبانی که برای ترجمهی رمانها انتخاب کردم زبان نسبتاً فاخری بود، کمی هم فاخرتر از زبان اصلیشان. شاید هم چون به تازگی رمان شهردار کاستربریج اثر تامس هاردی را ترجمه کرده بودم و هنوز از زبانی که برای آن انتخاب کرده بودم کاملاً جدا نشده بودم، و هم اینکه رمانها (که چند راوی کلاغ دارند که بزرگان دستههاشان هستند و کرامات خاصی دارند و با «کلاغ بزرگ» هم در آسمانها در ارتباطند) در خیلی بخشها تا حدودی لحن کتاب مقدسی پیدا میکنند.
همین لحن و حال و هوا، در ترکیب با نثری که برای ترجمه برگزیده بودم، باعث شد در انتخاب عنوان اصلیِ کتابها، مدیر خوشذوقِ «نشر نو» آقای محمدرضا جعفری، با سابقهی پربارشان در معادلیابی برای ویراستاری و فرهنگنویسی، «وقایع کلاغیه» را پیشنهاد بدهند. عنوان انگلیسیِ مجموعه Crow Chronicles بود که جناسی لفظی در آن بود که آقای جعفری با انتخاب این عنوان حق مطلب را در موردش ادا کردند.
chronicles اصطلاحاً به خاطرات روزانه و روزنامه گفته میشود. در ایرانِ قدیم، روزنامهی معروفی به نام «وقایع اتفاقیه» بوده که در واقع همین عنوان خودش گویای معنای «روزنامه» هم هست که وقایعی را گزارش میدهد که اتفاق میافتند. آقای جعفری به قیاسِ «وقایع اتفاقیه» به «وقایع کلاغیه» رسیدند که به نظرمان عنوانی بود هم وفادار به متن اصلی و هم جذاب در فارسی. اما از طرف دیگر، غرابتی هم در آن بود که شاید تا حدی در خواننده دافعه برانگیخت.
معادلات من و ناشر خیلی درست از کار درنیامد و این مجموعه فروش کندی داشته و دارد. البته خوشبختانه کسی را ندیدهام که آن را خوانده و ازش تعریف نکرده باشد.
شیفتگان وقایع کلاغیه، به نسبتِ تعداد خوانندگانش، کم نیستند، اما خب، شاید این مجموعه آنطور که باید در ژانر واقعی خودش، که چیزی بینابینِ ادبیات نوجوان و بزرگسال است، جا نیفتاد و برای خواننده مبهم بود که با چه جور کتابهایی طرف است. با این همه، خوشحالم که آقای جعفری تا به حال از انتشارشان ابراز پشیمانی نکردهاند، چون معتقدند اگر ناشر کتاب خوب دربیاورد، بالاخره به مرور زمان جایگاه خودش را پیدا میکند.
به هرحال، همه چیز کاملاً آنطور که آدم میخواهد و برایش برنامهریزی میکند پیش نمیرود. یکی از پیامهای مهم این رمانها هم همین است.
حالا که چند سالی از انتشارشان میگذرد و من دیگر به ایران برگشتهام، خوشحالم که این مجموعه را در کارنامهام دارم و بعد از اولین سالهای شروع کار ترجمه در نشر هرمس که با ادبیات کودک و نوجوان بود، این بار پلی زدهام بین ادبیات نوجوان و بزرگسال. مطمئنم که وقایع کلاغیه در طول زمان جای خود را در ادبیات ترجمه در زبان فارسی پیدا خواهد کرد و ارزشهایش بیشتر شناخته خواهد شد.