بیدار کردن قدرتهای نهفته
حواس جمع ماجرای دختری است که برخلاف اسم کتاب، نمیتواند حواسش را جمع کند. هرچند حسابی کار و تلاش میکند. اما در نهایت باز هم کارهایش را فراموش میکند. تکالیفش را نصفهونیمه انجام میدهد و قدرت تمرکز پایینی دارد. با کوچکترین صدایی، مثل صدای نفس کشیدن یا آدامس جویدن، حواسش پرت میشود. این موضوع حسابی میتواند آیندهی او را برای ورود به تیم شطرنج، که نهایت آرزوی او است، تحتتاثیر قرار دهد. حالا چاره چیست؟
حواس جمع ماجرای دختری است که برخلاف اسم کتاب، نمیتواند حواسش را جمع کند. هرچند حسابی کار و تلاش میکند. اما در نهایت باز هم کارهایش را فراموش میکند. تکالیفش را نصفهونیمه انجام میدهد و قدرت تمرکز پایینی دارد. با کوچکترین صدایی، مثل صدای نفس کشیدن یا آدامس جویدن، حواسش پرت میشود. این موضوع حسابی میتواند آیندهی او را برای ورود به تیم شطرنج، که نهایت آرزوی او است، تحتتاثیر قرار دهد. حالا چاره چیست؟
ما همیشه از قهرمانها تعریف میکنیم. کسانی که با قدرت زیاد، یکتنه به جنگ مشکلات میروند. خودشان بار یک زندگی خیلی سخت را بر دوش میکشند اما باز هم در برابر همهی مشکلات، لبخند میزنند. آنهایی که هیچوقت از هیچکسی درخواست کمک نمیکنند. چون خودشان باید آن کسی باشند که مشکل را حل کرده است. این قهرمانها، همهشان یک حرف مشترک میزنند: ما تنهایی در برابر همهی مشکلات ایستادگی کردیم. اما آیا واقعاً، کمک خواستن به این سختی است؟
حواس جمع، داستانی است در مدح و ثنای کمک خواستن از روانشناس، روانپزشک، دارودرمانی و مشاور مدرسه، دوستان، شطرنج، کتابهای مختلف، دفترهای برنامهریزی و…
ماجرای این رمان از این قرار است: به نظر میرسد کلیا، از زمانی که پایش را در دبیرستان گذاشته است با چیزی که قبلاً به آن میگفت قدرت تمرکز، خداحافظی کرده است.
این موضوع اصلاً به نفعش نیست. چون امتحانهایش را فراموش میکند. نمیتواند بنشیند سر تکالیفش و تمامشان کند و البته آنهایی را هم که به پایان میرساند، اشتباه است. پدر و مادرش نگرانند. معلمهایش کلافه شدند و خودش هم علاوه بر نگرانی و کلافگی، ترس بزرگی هم دارد: انتخاب نشدن در گروه شطرنج؛ یعنی تنها جایی که آرامش را به او برمیگرداند، جایی که دیگر خنگ نیست و تمرکز، درست شبیه آبی که از شیر کتری بیرون میآید، قطرهقطره در وجودش جمع میشود.
پدر و مادر کلیا میخواهند به او کمک کنند و او دو راه بیشتر ندارد. یا باید انتخاب کند که اعتماد کند و کمک را بپذیرد یا با همان ترس بزرگش سر کند: ترسی که به او میگوید: تو خنگی! بههرحال کلیا راه اول را انتخاب میکند. با اینکه سخت است و باید با چیزهایی روبهرو شود که خوشایندش نیست. پذیرفتن حضور مشاور مدرسه در کلاسهایشان برای بررسی عملکرد او در مدرسه، قرار ملاقات با دکتر، شرکت در تستهای مختلف، روبهرو شدن با نتیجهی تست و در نهایت، عمل کردن به توصیههای دکتر.
استفاده از شیوههای مختلف برنامهریزی، کمک گرفتن از دارو، سراغ معلمها رفتن و درخواست کمک از آنها برای اینکه در امتحان وقت بیشتری به او بدهند یا او را به جایی ساکت و آرام بفرستند که بتواند با خیال راحت و بدون هیچ مزاحمتی، تمرکز کند. حالا باید دید که او میتواند با تمام این چالشهای جدیدی که پیش پایش قرار گرفتند، موفق شود؟
اما میدانید در داستان کلیا و مسیری که برای کمک گرفتن طی میکند چه چیزی مهم است؟ اینکه او شبیه سیندرلا نیست. سیندرلا، دختری بود که برای نجاتش از شرایطی که در آن زندگی میکرد به کمک احتیاج داشت، مثل خیلی از ماها. اما مشکل اینجا بود که خودش نقشی ایفا نکرد. منفعل بود. دست به دامن جادو شد و منتظر بود تا یکی سوار بر اسب بیاید و او را از آن شرایط نجات دهد. تفاوت داستان حواس جمع با سیندرلا در همین است. کلیا کمک میپذیرد اما نقش فعال خودش را هم ایفا میکند.
او به حرف متخصصانی که قرار است به او کمک کنند گوش میدهد. در ذهن خودش تجزیه تحلیل میکند. تصمیم میگیرد اعتماد کند و آنجاهایی که خودش باید دست به کار شود، شروع میکند؛ صحبت کردن با معلمها، تلاش برای بهدستآوردن چیزهایی که نیاز دارد، برنامهریزی کردن برای رسیدن به اهدافی که در کوتاهمدت برای خودش برنامهریزی کرده است و هرکاری که میتواند او را از شر برچسبهایی مانند، خنگ، کودن، دستوپاچلفتی، فراموشکار و … رها میکند.
کلیا یک ویژگی مثبت دیگر هم دارد: او پذیرا است. این قسمت احتمالاً از کمک گرفتن هم سختتر است. اینکه بپذیری مشکلی وجود دارد که حل کردنش، از کنترل تو خارج است. اینکه پیش خودت سوال: «آخر چرا من»؟ را بارها و بارها بپرسی و در نهایت به درجهای برسی که شانه بالا بیندازی و در جواب خودت بگویی: «بههرحال، چیزی است که پیش آمده. بهتر است دنبال راهحلش باشم!»
این ویژگیهای مثبت است که این داستان را به یک اثر خوب تبدیل میکند. دختری که مشکلش را میپذیرد و به کمک گرفتن اعتماد میکند. دختری که میداند راه سختی جلوی رویش است، اما بههرحال، تلاشش را میکند. دختری که کمکم یاد میگیرد از وجود خودش و آن چیزی که برایش اینهمه مشکل به وجود آورده است، خجالت نکشد. دربارهی آن حرف بزند و …
آیا میتوان در کتاب حواس جمع، ویژگیهای مثبت دیگری هم پیدا کرد؟ من به این سوال، جواب مثبت میدهم: خانوادهی کلیا خانوادهای معمولی هستند. پدر و مادری معمولی که تلاش میکنند اما ادای ابرقهرمانها را درنمیآورند. خسته میشوند و نمیتوانند دائم در حمایت باشند و با مشکلات دیگری هم سروکله میزنند: مثلاً خجالتی بودن و درست حرف نزدن خواهر کوچکتر کلیا، شغل پدر که او را در بازههای مختلف از خانه و خانوادهاش دور میکند و قرارهایی که فراموش میشوند.
درست مانند اتفاقهایی که در همهی خانوادهها میافتد. ویژگی خوب دیگر که خیلی هم مهم است، اطلاعات خوب و درستی است که دربارهی اختلال بیشفعالی – کمتوجهی، انواع آن، روشهای درمانی و … در کتاب آمده است و اصلاح تمام آن باورهایی که امروز، ارزش چندان بالایی از نظر علمی ندارند.
حواس جمع داستان خوبی است. داستانی که میتواند به همهی ما کمک کند. چه نوجوان باشیم، چه پدر و مادر، چه معلم و چه تسهیلگرانی که با نوجوانان کار میکنیم و میدانیم در وجود آنها، عجب قدرتهایی نهفته است.