فروید؛ کاشفِ قارهی ناخودآگاه

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی

جاش کوهن در کتاب چگونه فروید بخوانیم ده قطعه از نوشتههای فروید را انتخاب کرده و با تحلیل آنها مفاهیم بنیانی -و البته مقدماتی- نظریهی روانکاوی فروید را حلاجی میکند. کار شاخص کوهن در توضیح پارههای مفهومی فروید، تنها به تحلیل آن خلاصه نمیشود. کوهن مانند خود فروید، برای توضیح بسیاری از مفاهیم از ادبیات داستانی مدد جسته. این شیوه باعث میشود خواننده این مفاهیم نظری را –که در قاموس روانکاوی با بیشتر تجربههای ما در تضاد است- راحتتر درک کند.
جاش کوهن در کتاب چگونه فروید بخوانیم ده قطعه از نوشتههای فروید را انتخاب کرده و با تحلیل آنها مفاهیم بنیانی -و البته مقدماتی- نظریهی روانکاوی فروید را حلاجی میکند. کار شاخص کوهن در توضیح پارههای مفهومی فروید، تنها به تحلیل آن خلاصه نمیشود. کوهن مانند خود فروید، برای توضیح بسیاری از مفاهیم از ادبیات داستانی مدد جسته. این شیوه باعث میشود خواننده این مفاهیم نظری را –که در قاموس روانکاوی با بیشتر تجربههای ما در تضاد است- راحتتر درک کند.

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی

جاش کوهن (۱۹۷۰)، نویسندهی کتابِ چگونه فروید بخوانیم، یک روانکاو حرفهای و استاد ادبیات مدرن در دانشگاه گلد اسمیتِ لندن است. او که تا بهحال مقالات و کتابهای متعددی دربارهی نظریهی فرهنگی، روانکاوی و ادبیات مدرن تالیف کرده، از چهرههای شناخته شده در زمینهی روانکاوی تودهای است. کتابِ چگونه فروید بخوانیم، از مجموعهی کتابهای مدخل و مقدماتی مدرسهی جدید مطالعات اجتماعی نیویورک با سر ویراستاری (سایمون کریچلی)، استاد نام آشنای فلسفه و با زیر عنوان: چگونه بخوانیم، به شمار میآید. این مجموعه-که به معرفی متفکران و نویسندگان شاخص اختصاص دارد- در هر کتاب، نویسنده ده قطعه از نوشتههای متفکری مشخص را انتخاب میکند و در ادامه به تحلیل مفهوم یا مفاهیم نظری آنها میپردازد. از این مجموعه پیشتر کتاب چگونه کیرکگور بخوانیم را هم معرفی کرده بودیم.
کتاب چگونه فروید بخوانیم نیز به سبک و سیاق مجموعهی یاد شده، ده قطعه از نوشتههای فروید را انتخاب کرده و با تحلیل آنها مفاهیم بنیانی -و البته مقدماتی- نظریهی روانکاوی فروید را حلاجی میکند. جاش کوهن قطعات توضیحی خود را به نامهای زیر تقسیمبندی کرده است: مبادی هیستریایی، ناخودآگاه، ظرافت و ذکاوت ناخودآگاه-خوابها و رویاها، ناخودآگاه در قالب کمدی، نَه، غریبِ مضاعف، ابژهی مبهمِ میل، ابژهی مبهمترِ میل، مبهمترین ابژهی میل و مُنتهای مازوخیستی. جدای از این بخشها و در آخر کتاب، گاهشماری زندگی فروید و چند پیشنهاد برای مطالعهی بیشتر دربارهی نظریهی وی ذکر شدهاند، مترجم فارسی – صالح نجفی- نیز بعد از مقدمهی جاش کوهن، یادداشتی انتقادی در باب آرای فروید نگاشته که به فهم انتقادی نظریهی روانکاوی کمک بیشتری میکند.
کار شاخص کوهن در توضیح پارههای مفهومی فروید، تنها به تحلیل آن خلاصه نمیشود. کوهن مانند خود فروید، برای توضیح بسیاری از مفاهیم از ادبیات داستانی مدد جسته. این شیوه باعث میشود خواننده این مفاهیم نظری را –که در قاموس روانکاوی با بیشتر تجربههای ما در تضاد است- راحتتر درک کند. کوهن داستانی مشخص را انتخاب کرده و به کمک آن مصداقهای نظری روانکاوی را به خواننده معرفی میکند. جدای از این مورد که به فهم کتاب کمک شایانی کرده، نویسنده در برابر روانکاوی فروید منفعل نیست. وی در جای جای کتاب نقدهایی به فروید دارد و خود را نه چون شارحی صِرف، بلکه تحلیلگر و پرسشگر روانکاوی وی میشناساند.
اگرچه کتاب از فصولی متعدد و به ظاهر جدا از هم تشکیل شده است، اما به هیچ رو نمیتوان درهنگام خواندن ترتیب فصلبندی را رها کرد. هر مفهومی -در فصل پیشین- مبنایی برای فصلهای بعدیست. در واقع کوهن فرم کتابش را به گونهای طراحی کرده که خواننده همزمان با آشنایی با مفاهیم روانکاوی فروید، سیر تطور و تکامل نظری او را نیز مشاهده میکند. در شروع هر فصل و بعد از آوردن قطعهای از نوشتههای فروید، نویسنده به فصول ماقبل ارجاع میدهد و به شکل تلویحی به خواننده یادآور میشود که برای فهم این فصل باید فصلهای پیشین را به خوبی فهمیده باشی. با همهی پیچیدگیهای نظریه روانکاوی فروید، اما کتاب جاش کوهن به راحتی قابل فهم است، در واقع شیوهی تحلیل و ارجاعات مکرر وی به ادبیات و زندگی روزمره، باعث میشود، خواننده به شکل اتوماتیک مصداقهای نظری بحث را در تجربیات شخصی خود نیز جستجو کند، این مورد به فهم راحتتر کتاب کمکی قابل توجه کرده است.
نویسنده از مفهوم هیستری -چون اولین تکانههای نظری روانکاوی- شروع میکند و در ادامه به ماهیت ناخودآگاه و مفاهیم پیرامون آن میپردازد. کوهن در پاراگراف اول (مبادی هیستریایی) و بعد از آوردن گزیدهای از (طرح یک روانشناسی علمی)-که دربارهی ترومای روانی دختری به نام اِما است- مینویسد: «اجباری اسرارآمیز؛ خاطرهی تحقیری هوس انگیز و خاطرهی تجاوزی شرمآفرین: کوره راهِ وسوسهکنندهی نشانههای روانرنجوری و خاطرههای آسیبزای اِما، فروید را به ژرفترین معماهای حیات ذهن آدمی راه مینماید.»(ص:۳۳) همین پاراگراف به ما میگوید که تا چه میزان مطالعات فروید درمورد هیستری در «کشف قارهی ناخودآگاه» به وی کمک کرده. کوهن بعد از تحلیل سرگذشت هیستریایی (اِما) در دستگاه نظریهی فروید، فصل بعدی خود را به مفهوم ناخودآگاه، اختصاص میدهد و مینویسد: «نخستین خصلت ویژهی ضمیر ناخودآگاه که فروید آن را شناسایی میکند این است: هستهی اصلی آن «از بازنمودهایی رانشی تشکیل شده است که میخواهند نیروی عاطفی-روانی خود را تخلیه کنند؛ به عبارت دیگر از تکانههایی آرزومندانه تشکیل میشوند.» به بیانی کمتر فنی: ناخودآگاه همان قلمرو اصل لذت بدون مانع و رادع است، غار زیرزمینیِ رانههایی که ارضای دائمی طلب میکنند، رانههایی چنان خودبین و خودمدار که حضور یکدیگر را از یاد میبرند.»(ص:۴۵-۴۶) در ادامه وی همین مفهوم را در قالب مثالی ملموس برای خواننده روشنتر میکند.
از آنجا که در بیشتر ترجمههای فارسی واژهی آلمانی (Trieb) -رانه- به تقلید از برخی ترجمههای انگلیسی و به اشتباه، به «غریزه» (instinct) برگردانده شده است، ضروری است توضیحی مختصر درباب این دو اصطلاح ارائه دهم. البته شرح کاملتر این دو اصطلاح توسط کوهن -و نیز پینوشتهای مترجم -در متن کتاب آورده شده است. کوهن ابتدا در مقدمهی و -به شکل کاملتر- در فصلِ ابژهی مبهمِ میل، بین دو اصطلاح (رانه و غریزه) تفاوت قائل میشود، وی اشاره میکند واژهی آلمانی (Trieb) در سرتاسر ویراست انگلیسی (استریچی) به «غریزه» ترجمه شده است، اما امروزه مترجمان انگلیسی زبانِ روانکاوی این واژه را به (drive) -رانه- ترجمه میکنند. مترجم کتاب -صالح نجفی- در چند جای پینوشت اشارات مختصری به ترجمههای فارسی از فروید میکند و به شکل تلویحی به اشتباه آنان در ترجمهی این واژه-(Trieb)- به غریزه اشاره دارد. کوهن دربارهی این دو واژه توضیح میدهد: «[…] Trieb را باید بهدقت از «غریزه» متمایز ساخت (که معادل آلمانیاش هم Instinkt است). غریزه نوعی دانش معطوف به خویشتنپایی یا صیانتنفس است که به صورت ژنتیکی در نهاد همهی حیوانهای غیر از بشر به ودیعه نهاده شده است، دانشی که به حیوان توانایی میدهد تا با اندکی یا حتی بدون مراقبت یا آموزش قبلیِ پدر و مادر غذا بخورد، از خود دفاع کند، سرپناه جوید و تولید مثل کند.»(ص:۱۱۹) و در صفحهی بعدی با ارجاع به «سه مقاله دربارهی نظریهی جنسی» از فروید مینویسد: «سه مقاله به ما میگوید میل جنسی در آدمی بدین لحاظ از مقولهی غریزه نیست زیرا نه هدف و نه ابژهی آن […] انحصاری یا منحصر به یک شیء واحد نیستند. میل جنسی در آدمی به سبب یک رانه ساخته میشود و قوام میپذیرد، […] درحالی که مسیرِ دستیابی به ارضای غرایز در حیوانها ثابت و مستقیم است، رانهها بیشتر تمایل به انحراف و گریز از مسیر صاف دارند.»(ص:۱۲۰). توضیحی که کوهن دربارهی تفاوت بین رانه و غریزه میدهد، اشتباه ترجمههای پیشین فارسی در این مورد را روشن میکند. گویی جاش کوهن ناخواسته خوانندگان فارسی را به کمک مترجم کتاباش، از کجفهمیهای پیشین نجات میدهد و بار دیگر تلویحاّ یادآور میشود که کتابِ چگونه فروید بخوانیم، کتابی قابل اطمینان برای آشنایی مقدماتی با فروید است.
یکی از فصلهای جذاب کتاب، بخشی ست با نام: ناخودآگاه در قالب کمدی. در این بخش کوهن گزیدهای از کتاب ِجوک و رابطهشان با ناخودآگاه را انتخاب کرده و تحلیل فروید را از پدیدهی پیچیدهی آفرینش و خندیدن به جوک شرح میدهد. «ناخودآگاه که از دسترس مستقیم به عرصهی خودآگاهی محروم است، فقط به مدد پیچیدهترین ترفندها و نیرنگها میتواند صدایش را به گوشها برساند. این نیرنگها به علت روشهای ابتکاریشان در دورزدن و زیرپاگذاشتنِ قانونهای منطقی و نحویِ حاکم بر تفکر ناخودآگاه، شنونده را به خنده میاندازند.»(ص:۷۳) وی در ادامه منطقِ بیمنطق حاکم بر جوکها را در ناخودآگاه تحلیل میکند و بین دو مفهوم «ظرافت طبع»- مزاح- و «کمدی» در ارائهی عنصر خنده تفاوت قائل میشود. کوهن برای فهم بیشتر موضوع، تفاوت دو مفهوم یاد شده در روانکاوی را، مانند تمایز بین روانرنجوری (نِوروز) و روانپریشی (پِسیکوز) برمیشمارد. وی یادآور میشود فردِ روانرنجور به علت تکانههای ناخودآگاه و واپسزدهشدن آنها؛ بخشی از واقعیت را در روانش جابهجا میکند، از این رو بیشباهت به «ظرافت طبع» که در آن منطق حاکم بر واقعیت جابهجا میشود نیست. اما در مقابل کمدی به روانپریشی نزدیکتر است: «روانپریشی به انکار واقعیتی برمیخیزد که دلش نمیخواهد با آن مواجه شود. یعنی وجود آن را منکر میشود، درست به همانگونه که در جوکِ کتری [جوکی که کوهن در کتابش میآورد]، بدهکار منکر وجود سوراخی میشود که خودش پدید آورده و درباریان عریان بودنِ امپراتور را [در داستان لباس پادشاه کریستن اندرسون] انکار میکنند.»(ص:۸۳)
جدای از قدم به قدم تحلیل کردنها و نیز ارجاعات مکرر نویسنده به ادبیات و فصول پیشین کتاب، موردی که در فرم کتاب بدان توجهی ویژه داشته است، اختصاص سه فصل از ده فصل کتاب به مفهوم «میل» در دستگاه نظری فروید است. هرکدام از این بخشها قسمی از میلِ آدمی –یا شیء مطلوب- را توضیح میدهد. سه فصلِ ابژهی مبهمِ میل، ابژهی مبهمترِ میل، و مبهمترین ابژهی میل به ترتیب به سه نوشتهی جدا و مرتبط بههم فروید با نامهای: سه مقاله دربارهی نظریهی میل جنسی، دربارهی خودشیفتگی و ورای اصل لذت میپردازد. به زعم کوهن، فروید در این نوشتهها به موضوعات گرایش جنسی همجنسخواهانه و رانهی مرگ توجه دارد. بخشِ ابژهی مبهمِ میل، شرحی است بر میلِ آدمی به دیگری که در روانکاوی فروید، بازتابی از نخسین گرایشات جنسی کودک به مادر است، نظریهای که به قول نویسنده «فروید کژاندیش، بیاخلاق و ناجور» را در تصور عامه پدید آورده است. وی در این بخش مینویسد: «عشق جنسی بهطور ناگهانی و غیرمنتظره به هنگام نوجوانی از راه نمیرسد، بلکه عشقِ (بهطور ناخودآگاه) به یادآمدهی مادر را از نو کشف و (بهطور ناخودآگاه) تکرار میکند. عشق بدین معنی همواره شکلی از جابهجایی است»(ص:۱۱۶).
در فصلِ ابژهی مبهمترِ میل، دنبالهی فصلِ پیشین را میگیرد و بخشی از آن را به گرایش جنسی «همجنسخواهان» اختصاص میدهد که خاصه در دستهی نارسیسزم و خودشیفتگی -البته از منظر روانکاوی- قرار میگیرند. وی مینویسد: « فروید بر پایهی باریکاندیشی و گمانپردازی دربارهی احوال و سوانح حیات لئوناردو [داوینچی] در نوباوگی به این نتیجه میرسد که همجنسخواهی زمانی سر برمیآورد که طفل وادار میشود تعلق خاطرش به مادر را واپس زند»(ص:۱۳۶). و در بندهای بعدی شرح میدهد: «پسرهایی که او بعدها دل به عشقشان میبازد، از هرچه بگذریم، فقط چهرههای جایگزین و زندهکنندهی سیمای خودش در کودکیاند. او به این پسرها به همان شیوه عشق میورزد که در کودکی مادرش به او عشق میورزید. بر طبق این دیدگاه فرد همجنسخواه به واقع همان مادر است در جامهی مبدل»(همان).
در فصلِ مبهمترین ابژهی میل، نویسنده با استفاده از گزیدهای از مقالهی ورای اصل لذت، به یکی از جسورانهترین تزهای فروید میپردازد. کوهن خاطرنشان میکند بر طبق مقالهی «دربارهی خودشیفتگی» توانایی آدمی برای آنکه هم به خود و هم به دیگران عشق بورزد گواه «هستی و حیاتِ دو وجهیِ» دستگاه اندامهای اوست. اما دو حد بنیادینی که این هستی بنیادین را تشکیل میدهند چیست؟ در واقع در پس پردهی این میلها چه چیزه مبهمی خوابیده است؟ جواب فروید به زعم کوهن رانههای «زندگی» و «مرگ» هستند. «[مقالهی] ورای اصل لذت با جسارت ادعا میکند در پشت رانهی مشهودی که برای زیستن در ما هست، رانهی نامحسوسی در کار است که ما را به سوی مردن سوق میدهد»(صص:۱۴۵-۱۴۶). در این بخش کوهن تحلیلی بر اصطلاح و کارکرد «رانهی مرگ» در نظریه فروید ارائه میدهد. وی با ارائهی مثالی معروف در مورد رخوت و بیحالی آدمی که تازه از خواب بیدار شده است و انگار در آن هنگام چیزی درون اوست که نمیخواهد با واقعیات روز مواجه شود و ترجیح میدهد خود را به دست رخوت و خماری تن بدهد، این اصطلاح را شیواتر بیان میکند. «در اندرون ما کسی است که به زبان این رخوت و خماری سخن میگوید؟ آیا این جلوهی دیگری از همان «کسی دیگرِ» غریبی نیست که از بطن ضمیر ناخودآگاهمان میزاید؟ اگر چنین است، این دیگری -مرد، زن، آن- سعی دارد چه بگوید؟ پاسخ اضطرابآفرین فروید این است که آن [دیگری] میکوشد رانهی مرگ را در قالب بیان ریزد.»(۱۴۷) و یا در صفحهی بعدی از زبان فروید مینویسد: «هدف کل زندگی مرگ است.» کوهن در ادامه به تلاشهای روانی آدمی در برابر رانهی مرگ -و ابژهی جدا شده- میپردازد و شرحی بر مفهوم «اجبار به تکرار» که در آن «ما با تبدیل خود از مفعول (=ابژهی) تجربهی آسیبزا به فاعل(= سوژهی) آن، از قدرت ویرانگرش میکاهیم و فاصله میگیریم»(ص:۱۵۱) میدهد.
در آخر باید یادآور شوم،کتابِ چگونه فروید بخوانیم، با وجود مفاهیم پیچیدهی فروید، کتابی بسیارخوش خوان و راحتفهم است. نویسنده همچون استادی مسلط کوشیده مفاهیم روانکاوی را در قالب مثالهای ساده سازی کند و تا حد توان خواننده را به اصل موضوع نزدیکتر. مترجم نیز از زبانی روان برای کتاب سود جسته و وجهی آموزشی آن را به خوبی در نظر گرفته، پینوشتهای وی کمک قابل توجهی در فهم بهتر اصطلاحات فروید به خواننده میکنند.