سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

درد می‌کشم، پس هستم

درد می‌کشم، پس هستم


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

آرنه یوهان وِتلِسِن در کتاب «فلسفه‌ی درد» سعی کرده است، مقوله‌ی درد را از منظرهای متنوع فلسفی، روانکاوی، نقد فرهنگ و جامعه‌شناسی واکاوی کند تا بتواند جدای از سویه‌های منفی آن به سویه‌های مثبت درد -به‌خصوص در حس اضطراب- دست‌ یابد. متن نروژی کتاب «فلسفه‌ی درد» اولین بار سال ٢٠٠٤ زیرعنوانِ درد (Smerte) منتشر شد و در سال ٢٠٠٩ توسط جان آیرونز به انگلیسی (با عنوان A philosophy of pain) برگردانده شد. ترجمه‌ی فارسی این کتاب از متن ترجمه‌ی انگلیسی صورت گرفته است.

فلسفه‌ی درد

نویسنده: آرنه یوهان وِتلِسِن

مترجم: محمد کریمی

ناشر: نشر نو

نوبت چاپ: ۴

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۲۰۴

شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۹۰۱۳۳۸

آرنه یوهان وِتلِسِن در کتاب «فلسفه‌ی درد» سعی کرده است، مقوله‌ی درد را از منظرهای متنوع فلسفی، روانکاوی، نقد فرهنگ و جامعه‌شناسی واکاوی کند تا بتواند جدای از سویه‌های منفی آن به سویه‌های مثبت درد -به‌خصوص در حس اضطراب- دست‌ یابد. متن نروژی کتاب «فلسفه‌ی درد» اولین بار سال ٢٠٠٤ زیرعنوانِ درد (Smerte) منتشر شد و در سال ٢٠٠٩ توسط جان آیرونز به انگلیسی (با عنوان A philosophy of pain) برگردانده شد. ترجمه‌ی فارسی این کتاب از متن ترجمه‌ی انگلیسی صورت گرفته است.

فلسفه‌ی درد

نویسنده: آرنه یوهان وِتلِسِن

مترجم: محمد کریمی

ناشر: نشر نو

نوبت چاپ: ۴

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۲۰۴

شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۹۰۱۳۳۸

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

آرنه یوهان وِتلِسِن، استاد فلسفه در دانشگاه اسلو نروژ است. وی که تمرکز انتقادی خود را بر فلسفه‌ی اخلاق و فلسفه‌ی اجتماعی نهاده، از شاگردان صاحب نام فیلسوف برجسته آلمانی یورگن هابرماس محسوب می‌شود. نوشته‌های وتلسن صبغه‌ بینارشته‌ای دارند و برای استدلال‌هایش از حوزه‌های مختلف در روانشناسی، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و فلسفه مدد می‌گیرد. متن نروژی کتاب «فلسفه‌ی درد» اولین بار سال ٢٠٠٤ زیرعنوانِ درد (Smerte) منتشر شد و در سال ٢٠٠٩ توسط جان آیرونز به انگلیسی (با عنوان A philosophy of pain) برگردانده شد. ترجمه‌ی فارسی این کتاب از متن ترجمه‌ی انگلیسی صورت گرفته است.

کتاب وتلسن شامل دوازده فصل و یک مقدمه است که در آن کوشیده درد بشری را از زوایای متعددی بررسی کند. دوازده فصل کتاب به معنای متداول، فصل محسوب نمی‌شوند بلکه بیشتر مانند زیرعنوان‌هایی برای بحث اصلی که همان درد باشد لحاظ شده‌اند. طوری که انتهای هر فصل شروع فصل بعدی و به شکلی ادامه‌ی مباحث آن محسوب می‌شود.

وتلسن در اولین جمله‌ی کتاب می‌نویسد: «زندگی بدون درد، تصور ناپذیر است. اما زندگی همراه درد نیز به‌سختی تاب‌آوردنی است.» (ص:٩) و در ادامه‌ی آن می‌آورد «درد جزء جدایی‌ناپذیر از وضع کلی بشر است.»(همان) همین چند جمله کافی است تا بفهمیم نویسنده بدیهی‌ترین و بی‌واسطه‌ترین حسِ بشری -درد- را به مقوله‌ای فلسفه‌ی بدل ‌می‌کند تا امکانات و انواع گوناگون آن را در کنکاشی فلسفی واکاوی کند.

وتلسن در فصل اول با ارجاع به کتاب «بدنِ غرق در درد» از اِلین اِسکاری، به تحلیل «شکنجه» به مثابه‌ی نهایت دردِ می‌پردازد و می‌نویسد: «هر ضربه‌ی شلاق، هر لگد محکم و هر تکانه‌ی درد که بر بدن اعمال می‌شود به‌قصد سرعت بخشیدن به این فرآیند دگردیسی از انسان به وجودِ حیوانی صِرف است.» (ص: ١٩) وتلسن بعد از تحلیلی مبسوط به این نتیجه می‌رسد که شکنجه ثابت می‌کند، درد جسمی می‌تواند جهان شخص، خویشتن و زبان او را نابود کند.

شکنجه از آن‌رو که عریان‌ترین درد جسمی بشر است، هرگز تن به توصیف نمی‌دهد، بنابراین «زبان» بشری در برابر آن تسلیم می‌شود. به‌زعم وتلسن، الین اسکاری استدلال می‌کند که «درد جسمی چیزی منحصربه‌فرد است، از این جهت که این نوع درد هیچ ابژه‌ای ندارد؛ درد جسمی حالتی قصدی است درمورد چیزی است، حالت کور نیست (ص:٢٠) فاقد ابژه بودن درد جسمی، آن را در برابر توصیف و تبیین مقاوم می‌کند. فاقد ابژه بودن، به معنای «بی‌زبانی» نیز هست. به تعبیری بدن قربانی دربرابر نهایت درد -شکنجه- از مرزهای انسانی خود قلمروزدایی می‌کند و به نا-انسان یا حیوانی فاقد زبان تقلیل می‌یابد.

وتلسن می‌نویسد: «از همین روست که هنگام بیان درد، به لحاظ زبانی عقب‌گرد می‌کنیم و به صداهایی متوسل می‌شویم که یادآور وجود حیوانی ما هستند؛ صداهایی که در اصل جزء مجموعه‌ای هستند که به لحاظ تاریخی پیش از زبان شفاهی قرار دارند که آن را به شکل اجتماعی می‌آموزیم.» (صص:٢١-٢٢)

وی در ادامه‌ی فصول بعدی به درد مزمن یا بیماری، درد روانی، درد به منزله‌ی پدیده و اضطراب و افسردگی می‌پردازد. او در فصل اضطراب و افسردگی، ابتدا دو مقوله‌ی ترس و اضطراب را از یکدیگر جدا می‌کند. ترس، احساسی‌ست که با ابژه‌‌ای خاص در جهان درگیر است. ترس ناظر بر مقوله‌ای مشخص و قابل تبیین است. و همیشه دلالت بر چیزی مشخص دارد -دلالت بر تاریکی، بر ارتفاع و…

اما اضطراب شقی دیگر از حالت روانی انسان است: «مضطرب بودن- یا به تعبیر دقیق‌تر، در اضطراب بودن- وقتی دست می‌دهد که شخص خود را در حالتی می‌یابد که علتش برای او نامعلوم است».(ص:٧٦) اضطراب حالت بدون ابژه است، نمی‌توان در حالت اضطراب به موردی خاص اشاره کرد، از همین‌رو رفع آن دشوارتر از ترس است.

درهنگام مواجه با ترس کافی است، ابژه‌ای که ترس را برمی‌انگیزاند رفع شود، تاریکی به روشنی یا ارتفاع به سطح بدل شود. اما اضطراب را به دلیل مشخص نبودن علت آن، نمی‌توان به سادگی از میان برداشت. به همین‌ دلیل حالت روانی اضطراب بیشتر از ترس، روانشناسان و فلاسفه را به خود مشغول کرده است. وتلسن به تبعیت از هایدگر، اضطراب را سویه‌ی مثبت درد روانی قلمداد می‌کند.

او به تقلید از فلاسفه اگزیستانسیالیست می‌نویسد: «اضطراب مرا به خانه‌ام نزد خود باز می‌گرداند. مرا ملزم می‌کند که با خودم روبرو شوم، با این واقعیت که تنها من هستم که به زندگی‌ام -به هرآنچه واقعیت ذهنی من است- معنا و فحوا می‌بخشم؛ واقعیتی که معمولاً پوشانده می‌شود، نادیده گرفته می‌شود و سرکوب می‌شود.

بنابراین اضطراب و تجربه‌ای که در من ایجاد می شود، تقابلی شدید دارد با وجود روزمره‌ی من. وجود روزمره‌ی من تحت سیطره‌ی روحیه‌ای است که بر مبنا‌ی آن، معنا و فحوا چیزی است که دریافت می‌شود، چیزی است که هنگام مواجهه با ابژه‌های موجود در جهان و به لطف تجربیاتم به سادگی کسب می‌شود و در آغوشم جای می‌گیرد.» (صص:٧٦-٧٧)

نویسنده در پنج فصل نهایی کتاب به روابط درد و نقش فرهنگ در آن می‌پردازد. او در فصل (نقش فرهنگ در نحوه‌ی مواجهه با درد) بر این باور است که فرهنگ می‌تواند در فرآیندی نمادپردازانه، درد بشری را تقلیل دهد و قابل تحمل کند. نقش اساسی فرهنگ برای وتلسن در همین توانایی فرم بخشیدن و دگرگون‌سازی درد و عرضه‌ی آن به شکل نماد است. وی در توضیح این فرآیند می‌نویسد: «دگرگون‌سازی و پردازشِ درد روانی به کمک فرم‌های نمادین بدین معناست که فرد مجال بیابد به فشار درونیِ تحمل‌ناپذیر خویش فرم بدهد، آن را به زبان آورد و از آنها تصاویری خلق کند.» (ص:١١٣)

به‌زعم وی اگر فرهنگ نتواند درد و فشارهای روانی را وارد قلمرو نمادپردازانه و ارتباط اجتماعی خود کند، از سویی فرد را تخریب و از سوی دیگر، موجب تخریب دیگران می‌شود. آنگاه که آسیب‌های تجربه شده همچون عاملی برای دیگرآزاری و خودآزاری عمل می‌کنند نشانه عدم پرداخت درد روانی در قالب فرمی به نماد درآمده است.

نویسنده در دو فصل (خشونت فرهنگ) و (درد همچون انتخابی اجباری) به نقد فرهنگ امروزی در برابر سویه‌های تخریب‌گرانه‌ی نمادپردازی درد می‌پردازد. او معتقد است فرهنگ امروزی در برابر تقلیل درد واداده است و خود باعث بروز و افزایش آسیب‌های ناشی از آن می‌شود. وی دلیل این وادادگی را اینگونه وصف می‌کند:

«غالب چیزهایی که در فضای عمومیِ نمادهای مشترک ارائه می‌شوند بیش از حد شبیه همان امور آسیب‌زا و منفی‌ای است که به شکل فیزیکی و ملموس اعمال می‌شوند. هنگامی که این بازنمایی‌ها بیش از اندازه به نسخه‌ی واقعیِ خود شباهت داشته باشند، یعنی همان چیزهایی که مبنای نیاز فرد به تسکین‌اند، آنگاه نمی‌توانند کارکرد تسکین‌بخشی و جایگزینی خویش را ایفا کنند.»(صص:١٣٧-١٣٨)

وتلسن در این فصل به تحلیل برنامه‌های تلویزیونی، تصاویر مجلات اروتیک و فیلم‌های واقع‌نما می‌پردازد که موجب شده‌اند به شکل فزاینده‌ای «تجربیات دست دوم» جایگزین «تجربه‌های دست اول» شوند. تجربه‌ی دست اول، تجربه‌ای است که فرد بلاواسط در معرض آن قرار می‌گیرد و موجب دگرگونی وی و درک متفاوتی از جهان زیست خود می‌شود.

اما تجربه‌ دست دوم، آن تجربه‌هایی را شامل می‌شود که با من فاصله دارند، و توسط «دیگری» آزموده می‌شوند، ازاین‌رو در جهان زیستِ من بلاواسط حضور ندارند. تجربه‌ی دیدن صحنه‌های اروتیک در مجلات و فیلم‌های هالیوودی مصداقی از تجربه‌های دست دوم برای نوجوانانی‌ست که هنوز تجربه‌ی دست اول هم‌خوابی را ندارند. به زعم‌ نویسنده امروزه انبوه تجربه‌های دست دوم جایگزین تجربه‌ی دست اول شده‌‌اند، از این‌رو شرط شناخت ناقص و درک تحریف شده از مقوله‌های بی‌شماری را ایجاب کرده‌اند.

وتلسن فرهنگ امروزی را نه نتها به دلیل خشونت در آن و یا مقام و منزلت نهادن به تجربه‌های دست دوم در برابر دست اول تقبیح می‌کند، بلکه آن را نیز به دلیل فشار مضاعفی که از سمت اقتصاد بازار آزاد و فرهنگ نئولیبرالیستی بر فرد انسانی تحمیل می‌شود مورد نقد قرار می‌‌دهد.

وی معتقد است بالعکس ادعایی که این فرهنگ درباره‌ی تحقق آزادی دارد، فرد انسانی را مجبور به «انتخاب» دربرابر هجمه‌ی عظیم تولید کالا کرده است: «مردمان امروزی که متعلق به نسل پر انتخاب هستند. به این دلیل ناخوش می‌شوند که باید از میان امکان‌های بسیار زیاد انتخاب کنند. وجه منفی آزادی انتخاب که این همه ستایش می‌شود، این است که انتخاب به امری اجباری تبدیل شده است: انتخاب همان کاری‌ست که فرد هیچ‌گاه نمی‌تواند از آن فرار کند، لحظه‌ای از آن دست بکشد، یا از شرش خلاص شود.»(صص:١٨٠–١٨١)

به اعتقاد وتلسن امکان‌های متعدد انتخابی که جامعه‌ی مصرف‌گرای سرمایه‌داری انسان را در معرض آن قرار داده است، فرد را به دلیل عدم مهارت‌ها و قابلیت‌هایی که این جامعه از او انتظار دارد سرخورده می‌کند. از سویی، فرد هرگز نمی‌تواند تمامی امکانات را انتخاب کند و از سوی دیگر، در جهت رسیدن به انبوهی از انتخاب‌ها، عدالت و برابری درکار نیست. از این‌رو فرد به دلیل عدم دسترسی به آن‌ها به نوعی «دادگاهی درونی» در خود فرو کاسته می‌شود. دادگاهی که به قول جامعه‌شناس دانمارکی، راسموس ویلیگ «فرد در پیشگاه آن باید بابت فقدان مهارت‌ها و قابلیت‌هایی از خود دفاع کند که جامعه‌ی پرانتخاب از او انتظار دارد.» (ص:١٨١)

نویسنده در این کتاب سعی کرده است، مقوله‌ی درد را از منظرهای متنوع فلسفی، روانکاوی، نقد فرهنگ و جامعه‌شناسی واکاوی کند تا بتواند جدای از سویه‌های منفی آن به سویه‌های مثبت درد -به‌خصوص در حس اضطراب- دست‌ یابد.

 

کوتاه در نقد ترجمه‌ی فارسی کتاب فلسفه درد 

همان‌گونه که در ابتدای یادداشت آورده‌ام، آرنه وتلسن دانش‌آموخته‌ی فلسفه است و بخشی از تحصیلات خود را نزد فلاسفه‌ی آلمانی گذرانده است. به‌نظر می‌رسد همین اشاره درباره‌ی گزینش واژگانی تخصصی در کار وی کافی باشد. متن ترجمه‌ی فارسی کتاب اگرچه سلیس، روان و قابل فهم است، اما در مواردی -به‌خصوص ترمینولوژی فلسفی- شاهد درک ناقص مترجم از متن کتاب هستیم. من اینجا تنها به یک مورد از این اصطلاحات اشاره می‌کنم که متاسفانه در ترجمه فارسی به اشتباه آورده شده است.

در صفحات ٨٠ و ٨١ ترجمه‌ی فارسی، نویسنده از تفاوت بین دو نوع تجربه صحبت می‌کند: «تجربه چیزی متفاوت از «یک» تجربه‌ی زیسته است» در برابر کلمه‌ی «تجربه» در پانوشت، واژه‌ی آلمانی (Erfahrung) و برای «تجربه‌ی زیسته» (Erlebnis) آورده شده‌ است (بنگرید به پانوشت ٣ و ٤. صفحه: ٨٠). مترجم انگلیسی برای هردو واژه از (Experience) استفاده کرده است. اما برای جداسازی این دو قسم از تجربه واژه‌های آلمانی را در پرانتز آورده است: «Experience(Erfahrung) is something else than ‘an’ experience (Erlebnis)».

تفاوت فلسفی بین این دو نوع تجربه، به سنت هرمنوتیکی در فلسفه‌ی آلمان برمی‌گردد و نمی‌توان چنین تفاوتی را در متون فارسی و حتی انگلیسی سراغ گرفت. به همین دلیل مترجم انگلیسی با اضافه‌کردن واژه‌های آلمانی در کنار ترجمه‌ی انگلیسی سعی کرده تفاوت بنیانی این دو را به خواننده یادآور شود. قبل از آن‌که اشتباه ترجمه فارسی را یادآور شوم لازم می‌دانم به تفاوت این دو اصطلاح اشاره‌ی کوتاه داشته باشم:

واژه‌ی آلمانی (Erlebnis) در اصل به معنای تجربه عادی است و به تجاربی اشاره می‌کند که خام، پراکنده، نامنسجم، زنده و آنی هستند و به شکل معمول در زندگی با آن‌ها برخورد می‌کنیم. برای نمونه: تجربه‌ی تماشای یک فیلم.

در این شکل از تجربه، همیشه فاصله‌ای بین ما –همچون فاعل تجربه- و فعل و موضوع تجربه -فیلم- وجود دارد. به عبارتی موضوع تجربه شده به شکل شیئی خارجی و خنثی در بیرون از ما حضور دارد. با توجه به ریشه‌ی فعل (Leben) که در آلمانی به معنای زیستن یا زندگی‌کردن است، می‌توان از این نوع تجربه به «تجربه‌ی بیرونی» یا تجربه‌ی زیست‌شده نیز یاد کرد. Erlebnis یا تجربه‌ی زیسته اساساً به معنای زنده بودن به هنگام رخداد چیزی، و ناظر بر «لحظات گذار»ی زندگی است.

اما (Erfahrung) به نوعی «تجربه‌ی درونی» اشاره دارد. این مفهوم از تجربه، کلیت هستی و زندگی آدمی را دربرمی‌گیرد و -برخلاف تجربه‌ی زیسته یا بیرونی- فاصله‌‌ای بین امر تجربه‌شده و فاعل آن احساس نمی‌شود، بلکه بدل به جزئی جدا نشدنی از زندگی فاعل آن (آدمی) می‌شود.  Erfahrung ناظر بر تجربه‌ای عینی، منسجم و مفهومی است، این همان تجربه‌ای است که به تعبیر سنتی، انسان از آن درس می‌گیرد. شاید مثال گفته‌هایی چون «این حاصل تجربه است» نمونه‌ی خوبی برای بیان کلیت این شکل از تجربه باشد.

این واژه در اساس اشاره به تجربه‌ای ست که ریشه در «سنت» دارد و آدمی را به تاریخ و سنتی که از آن آمده است گره می‌‌زند. گادامر در سنت هرمنوتیکی آلمانی، این مفهوم را برای بیان «تاریخمندی درونی تجربه» در نقد آثار ویلیام دیلتایی -که از واژه‌ی Erlebnis سود می‌گیرد- به‌کار می‌برد. در نقد فلاسفه‌ای چون گادامر، والتر بنیامین و کل سنت انتقادی، تجربه‌ی زیسته (Erlebnis) ناظر بر لحظات گذار است و «سنت» از آن حذف شده است. توضیحی که وتلسن در کتاب فلسفه‌ی درد، درباره‌ی تجربه و اضطراب، ارائه می‌دهد ناظر بر مفهوم تجربه‌ی درونی یا همان Erfahrung است، نه تجربه‌ی زیسته یا Erlebnis.

مترجم فارسی در صفحه‌ی ٨٠ بدون توضیح ، تفاوت این دو نوع تجربه را در پانوشت آورده است. اما یک پاراگراف بعد از آن (صفحه‌ی ٨١) اشتباه بزرگی را مرتکب می‌شود. همان‌گونه که اشاره کردم وتلسن این پاراگراف را به مفهوم Erfahrung –که بهتر بود به «تجربه‌ی درونی» برگردانده شود- اختصاص می‌دهد، نه تجربه‌ی زیسته یا همان Erlebnis. مترجم فارسی این تفاوت را درک نکرده است و هرجایی که نویسنده منظورش تجربه‌ی درونی (Erfahrung) بوده را به تجربه‌ی زیسته (Erlebnis) برگردانده است. از توضیح وتلسن کاملاَ مشخص است که منظور وی از تجربه، تجربه‌ی درونی است.

جدای از توضیح نویسنده، مترجم انگلیسی با استفاده از واژه‌‌ی (Inspired) خواسته خواننده را متوجه منظور وتلسن کند. این واژه در متن فارسی به اشتباه به «ریشه» برگردانده شده است، درحالی که منظور از آن «الهام گرفته» است. در متن انگلیسی آمده: «Experience in the German-inspired (as it were) sense intended here, is a tremor, a shock » و ترجمه‌ فارسی آن به این صورت است: «تجربه‌ی زیسته برحسب معنایی که در اینجا مدنظر است و ریشه‌ی آلمانی دارد، به معنای رعشه و شوک است.»(ص:٨١).

همانگونه که اشاره شد مترجم انگلیسی -و احتمالاً وتلسن در متن نروژی- با استفاده از واژه (Inspired) خواسته توجه خواننده را به مفهوم تجربه‌ی درونی (Erfahrung) در سنت هرمنوتیکی آلمانی جلب کند نه Erlebnis که آن هم ریشه‌ آلمانی دارد. جمله‌ای ترجمه‌ی انگلیسی دلالت معنایی بر مفهوم تجربه در سنت هرمنوتیکی آلمانی یعنی (Erfahrung) دارد.

 

پا‌نوشت:

*برای ارجاعات ترجمه انگلیسی بنگرید به:

A philosophy of Pain (2009). Vetlersn, Arne Johan. Trans: John Irons. Reaktion Books, London. p. 62.

 

  این مقاله را ۹ نفر پسندیده اند

2 دیدگاه در “درد می‌کشم، پس هستم

  1. جواد ساعدی می گوید:

    مرسی برا نقد خوبتون. متاسفانه ترجمه در ایران هرکی به هرکی شده. مترجمها فکر میکنند فقط فارسی و زبان مبدا را بدونن برای ترجمه کافی است. این نقد خیلی خوب میگه حتا یک کلمە چقدر میتونە تو ترجمه مشکل ساز باشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *