دارم میگذارم به زندگیام ادامه دهم
این که گفته میشود شاعر امروز بهتر است از استفاده کلمات مرده و قدیمی بپرهیزد به معنای آن نیست که گنجینه ادب فارسی گذشته را نادیده بگیرد، بلکه خوب دیدن و درست استعمال کردن واژهها میتواند به زبان فارسی خدمت کند. زبان محسن مرادی تلاشی است برای ورود به زبانی آوانگاردتر. او در مجموعه شعر «دارم میگذارم به زندگیام ادامه دهم» به خوبی پتانسیل کلمه و بار عاطفی و آوایی و معنایی و لفظی آن را دریافته است.
این که گفته میشود شاعر امروز بهتر است از استفاده کلمات مرده و قدیمی بپرهیزد به معنای آن نیست که گنجینه ادب فارسی گذشته را نادیده بگیرد، بلکه خوب دیدن و درست استعمال کردن واژهها میتواند به زبان فارسی خدمت کند. زبان محسن مرادی تلاشی است برای ورود به زبانی آوانگاردتر. او در مجموعه شعر «دارم میگذارم به زندگیام ادامه دهم» به خوبی پتانسیل کلمه و بار عاطفی و آوایی و معنایی و لفظی آن را دریافته است.
نقدی از نعمت مرادی بر مجموعه شعر «دارم میگذارم به زندگیام ادامه دهم» از محسن مرادی
«دارم میگذارم به زندگیام ادامه دهم»، اسم اولین مجموعه شعر «محسن مرادی» است که در جهان تازه شعر توسط نشر چشمه در قالب ۳۷ شعر کوتاه و بلند و با مشخصات ظاهری ۸۳ صفحه منتشر شده است و هماکنون در پیشخوان کتابفروشیها قرار دارد. این مجموعه شعر از لحاظ ساختار و بافتار زبان، بیشک یکی از متفاوتترین مجموعه شعرهایی است که من در طول این چند سال اخیر با آن روبرو شدهام. تأویلهای زبانی در این مجموعه شعر، بر اساس کاربرد ذهنی و تجربه به دست میآید.
در این شکل زبان، تجربه زبانی یعنی تجربه استفاده واقعی از زبان، و این استفاده مانند دیدن کلمات در فرهنگ لغت یا خواندن قواعد دستوری در کتابهای دستور نیست. درواقع این گونه از شعر بر اساس کارکرد زبان بنا نهاده شده است. اگر الگوی سوسوری تمایز میان زبان و گفتار را در نظر بگیریم،
برای ساختگرایان و دستوریان زایشی، گفتار جنبه کماهمیت زبان شمرده میشود و جنبه ساختاری آن دارای اهمیت بیشتری است. اما میگوید در الگوی زبانشناسی شناختی این دوگانگی وجود ندارد. پس میتوان به طور خلاصه گفت که زبانشناسی شناختی بررسی زبان به گونهای است که با ساختار شناخت یا همان ذهن سازگار باشد.
در این دیدگاه زبان را انعکاس ذهن میدانند. «زبانشناسی شناختی» ازدیدگاه جرج لیکاف رویکردی است در مطالعه زبان که میکوشد رابطه میان زبان انسان، ذهن او و تجارب اجتماعی و فیزیکیاش را بشناسد. این رویکرد براساس تجربیات ما از جهان به مطالعه مقوله زبان میپردازد و از این طریق نحوه درک و شیوه مفهومسازی را بررسی میکند.
زبان یک قوه ذهنی و وابسته به دیگر قوای ذهنی است. محسن مرادی به عنوان شاعر بسامد کلمه را در نحو چینش برای ساخت تاویل و مفهومسازی نه مفهوم تکبعدی به کار میگیرد. اصطلاح مفهوم به نوعی معنای ثابت بودن را میرساند اما اصطلاح مفهومسازی به پویا بودن معنی در این نگرش تاکید دارد. زبان، افکار ما را رمزگذاری میکند.
محسن مرادی با آگاهی تمام به آن واقف است. نمونهای از ترکیبهای ساختهشده در زبان شاعر این مجموعه شعر را با هم مرور میکنیم. گردوی مرد بیمغز (ص ۴۰)، شور در اشک (ص ۴۱)، ماربافی (ص۸)، بوسیکو بوسیکو (ص۱۱)، سوت فرضیام ( ص۱۲)، ذهن زلزله (ص۱۵)، بغض اسطورهایام (ص۱۹)، دنیا خاکستری مایل به رنگینکمان (ص۲۴). بنا به گفته نیما، قدما برای ما به منزله پایه و ریشهاند. حکم معدنهای سربهمهر را دارند، با مواد خاص که به ما میرسانند به ما کمک میکنند.
آری این که گفته میشود شاعر امروز بهتر است از استفاده کلمات مرده و قدیمی بپرهیزد به معنای آن نیست که گنجینه ادب فارسی گذشته را نادیده بگیرد، بلکه خوب دیدن و درست استعمال کردن واژهها میتواند به زبان فارسی خدمت کند. زبان این شاعر تلاشی است برای ورود به زبانی آوانگاردتر. محسن مرادی در این مجموعه شعر به خوبی پتانسیل کلمه و بار عاطفی و آوایی و معنایی و لفظی آن را دریافته است.
«عجیبترین موجود فرضیام
اسب غریبی است
که به جای چهار نعل
چهار لب زیرپاهایش کوبیده شده
اسب من
چهار لب،
بوسیکو بوسیکو
تمام نقاط بدنت را کشف میکند
همین که
سوت فرضیام را بزنم.»
به عبارت دیگر، شعر معاصر که میتوان برای آن هویت و استقلال ممتازی را از دیگر دورههای شعری قایل شد، در پی یک گسست پدید میآید. گسست در فرم و قالب و گسست در محتوای نگرش شاعر به جهان و انسان. شاعران پستمدرن عقیده دارند، جهان کنونی دارای انسجام و ثبات نیست. به همین دلیل در اشعار خود به پراکندهگویی میپردازند.
شعر، محصول مکث و تأمل عاطفی و احساسی بر عناصری پراکنده و بیشمار است که در زندگی امروزی، هر انسانی با آن روبه روست. در حقیقت به لحاظ فلسفی پستمدرنیستها معتقدند تجربههای انسان امروز نمیتواند در ساختار و طرحهای شعر کلاسیک و مدرن بازتاب یابد.
به تعبیری دیگر در باور پستمدرنیستها جهان بدون معنا، نظم، انسجام و یکپارچگی است. از اینرو برای طرح چنین جهانی باید به شیوههای متناسب به آن روی آورد. جهان شعری پستمدرن در پی یکسانسازی هستند. یکسانسازیای به دور از کلانروایتهای کلاسیک و به دور از عقلانیت صرف. خردهروایتهای شگفتآور تنیده در وهم و خیال و موقعیتهای جزئی جا باز میکنند تا بتوانند جهان را در یک نظام معین جای دهند و بشناسند. پس ادبیات پستمدرنیستی در برابر روایتهای کبیر موضعگیری میکند.
در شعر پستمدرنیستی چون سببیت غایب است زنجیره رخدادها هم وجود ندارد، اما در شعرکلاسیک و مدرن مفهوم سببیسازی نقش مهمی در شکلدهی تجربیات انسان ایفا مینماید؛ به گونهای که میتوان آن را عضو جداییناپذیر شناخت بشر قلمداد نمود و یا بنابر اظهار لیکاف، مفهومی دانست که در اندیشه هر انسانی وجود دارد.
سببیسازی بیشتر به عوامل معنایی در تفکر عقلانی بشر وجود دارد. در صورتی که در شعر محسن مرادی مخاطب به سمت تاویل ،تفسیر، و تعبیر حرکت میکند تا معانی تکبعدی. از اینرو است که سببیت رابطه ویژهای با عقلانیت و تجربههای زیستشده دارد تا جهانهای نامأنوس ذهن.
ذهنگرایی عبارت است از اعتقاد به این که تجربه ذهنی، اساس همه معیارها و قوانین است. هر شخص از ذهنیت خاص خویش برخوردار است و ذهنیت هر شخص بر اساس علایق و سلایق فردی متمایز از ذهنیت اشخاص دیگر است. در این تلقی، احکام و گزارهها نهایتاً به رهیافتها، علایق و سلایق ذهنی فرد بازمیگردد. محسن مرادی شاعری ذهنگراست که توانسته است به وسیله جریان سیال ذهن دست به کشفهای زیبایی درحیطه ذهن و زبان نائل گردد.
«این جمله به عکس خودش مشکوک است
کلمههای کج را توی جیب کوچک کولهام پنهان میکنم
باد شلوارم را تنگتر میکند
سرم را میاندازم پایینتر
وخودم را میبرم به اصلا نمیفهمم
ساعتم را از روی دستم پاک میکنم
لبخندی بیزمان میزنم که کوچک میکنم زمین را تا راه کمتری آمده باشم
از دورترین راه باید بروم
برعکس به نگاههام نگاه میکنم
این بار از مسیر دیگری میرسم به دوباره
دوباره باتری تیرگی را عوض میکنم
روشن میکنم تنهاییام را
زمین نخورم نشستهام روی همین، سایهام افتاده روی حالا
روی روز
با لحن خیلی بدی زندگی میکنم
تف میکنم روی خورشید
ببخشید سیفون دریا را میکشم
و آسمان را کج میکنم تا پرندهها بیفتند
هرشب یخ تختم را میشکنم
نسخههای جدیدی از شب را به روز میکنم
سوار بر موجودات گوسفندی از روی نرده میپرم
و با خوابیدن پنجره میشوم
در بیدار میشوم
اصلا نمیفهمم این جمله به عکس خودش مشکوک است».
شعر
محسن مرادی
3 دیدگاه در “دارم میگذارم به زندگیام ادامه دهم”
سپاس از نکته سنجی شما.
سلام من نعمت مرادی هستم اون الله اضافه است
سلام من این منتقد رو می شناسم در دانشگاه شهید بهشتی بوده اسمش نعمت مرادی اون الله اضافه است لطفا تصحیح کنید تو گوگل هم اسمش رو سرچ کنید نعمت مرادی میاد بالا