کازوئو ایشی گورو از سالی که گذشت میگوید
«کلارا و خورشید» هشتمین رمان کازوئو ایشی گورو، نویسندهی آثار محبوبی همچون بازماندهی روز و هرگز رهایم مکن است. چندی پیش، در مصاحبهای با واشنگتن پست، ایشی گورو از غریزهی انسان برای محافظت از عزیزانش سخن گفت. او میگوید همواره تلاش کرده است تا نیاز انسان به دیده و درک شدن را در آثارش منعکس کند. در ادامه، متن آخرین مصاحبهی این برندهی جایزهی نوبل با نشریهی واشنگتن پست را خواهید خواند.
(مترجم)
(مترجم)
«کلارا و خورشید» هشتمین رمان کازوئو ایشی گورو، نویسندهی آثار محبوبی همچون بازماندهی روز و هرگز رهایم مکن است. چندی پیش، در مصاحبهای با واشنگتن پست، ایشی گورو از غریزهی انسان برای محافظت از عزیزانش سخن گفت. او میگوید همواره تلاش کرده است تا نیاز انسان به دیده و درک شدن را در آثارش منعکس کند. در ادامه، متن آخرین مصاحبهی این برندهی جایزهی نوبل با نشریهی واشنگتن پست را خواهید خواند.
سوال: هنگام خواندن «کلارا و خورشید» تعدادی از آثار قدیمیتان را در ذهنم مرور کردم. به نظر میرسد که در آثارتان نیازی عمیق به اثبات حقوق انسانیمان به چشم میخورد. گویی قرار است اثبات کنیم که استحقاقِ بودن در فضایی را که هستیم، داریم. گویی شخصیتهای شما میخواهند نشان دهند که وجودشان هدفی داشته است و بیهوده خلق نشدهاند. به نظر میرسد در قلب شما، کازوئو ایشی گورو، چنین احساساتی وجود دارند.
من به پیشخدمتِ «بازماندهی روز» و کلونیهای «هرگز رهایم مکن» فکر کردم؛ و حتی به کلارا. چرا اغلب به این ایده باز میگردید؟ یا حدس میزنم که باید سوالم را جور دیگری بپرسم. فکر میکنید که هر بار، دوباره و دوباره به این ایده بازگشتهاید؟
ایشیگورو: فکر میکنم کاملاً حق با شماست. درست میگویید. من هر بار و از زوایای مختلفی به این ایده برمیگردم. این تنها ویژگی انسانیِ مورد علاقهی من نیست اما چیزی است که به خاطرش انسانها را تحسین میکنم. ما که یک گله گاو یا گوسفند نیستیم. قرار نیست فقط غذا بخوریم و به انتظار مرگ بنشینیم. باید مدام از خودمان بپرسیم که آیا سهمی در این زندگی داشتهایم؟
آیا به اندازه کافی خوب بودهایم؟ حتی اگر یک جنایتکار هم باشم، باید از خودم بپرسم که آیا یک جنایتکار خوب بودهام؟ آیا به اعضای باندم وفادار بودهام؟ این ویژگی فقط در انسان وجود دارد. ما میخواهیم نشان دهیم که خوب بودهایم. نه فقط از نظر شغلی، بلکه به عنوان یک همراه، پدر، مادر، خواهر، برادر و حتی یک دوست و همسر. ما دوست داریم که وظایفمان را به درستی انجام دهیم.

تقابل تکنولوژی و موجودات زنده موقعیتهای خوبی برای داستانسرایی ایجاد میکنند. مثلاً در اختیار داشتن ماشینی که در تلاش است تا به درک دقیقی از جهان طبیعی و جامعهی بشری برسد. آیا پیشرفتهای هوش مصنوعی در سالهای اخیر، توجه شما را به خود جلب کردهاند؟ فناوری برای شما چگونه مفهومی است؟ از آن میترسید؟ آن را ستایش میکنید؟ یا شاید هم هر دو؟
ایشیگورو: فکر میکنم هر دو! من مدت طولانیای خود را درگیر مطالعه در مورد هوش مصنوعی و فناوریهای ژنتیکی کردم. این موضوع برای سالهای طولانی، موضوع مورد علاقهام بود. بدون آنکه واقعاً بخواهم دربارهاش کتابی بنویسم یا داستانی را روایت کنم، فقط میخواندم.
و بله، واقعاً از آن میترسم. البته، فکر میکنم که این ماجرا دریچههای شگفتانگیزی را به روی ما باز کرده است، به ویژه در زمینهی مراقبتهای بهداشتی و سلامت! اما صد البته که خطرات عظیمی هم وجود دارند. پس ما به عنوان یک جامعه، باید توانایی سازماندهی خود را داشته باشیم. تا بتوانیم هم از این موارد سود ببریم و هم تمدن خود را در معرض نابودی قرار ندهیم.

مقام و وظایف والدین یکی از موضوعات اصلی رمان کلارا و خورشید است. پدر بودن چگونه بر کازوئو ایشی گوروی نویسنده اثر گذاشته است؟
ایشیگورو: نمیتوانم تصور کنم اگر پدر نشده بودم، چه جور نویسندهای میشدم. وقتی پدر میشوید، دیدگاهتان از نظر احساسی و فکری تغییر میکند. یعنی، جور دیگری به جهان نگاه خواهید کرد. دیگر فقط بر زندگی خودتان تمرکز نمیکنید. همه چیز را مدنظر قرار میدهید؛ حتی طول عمر فرزندان، نوهها و نتیجههایتان هم برایتان مهم خواهد شد.
با این طرز نگاه به زندگی، همه چیز دستخوش تحول خواهد شد. شما سطوح مختلفی از همدلی را تجربه خواهید کرد. گهگاه با نویسندگانی مواجه میشوم که میگویند روال کار یک نویسنده با بچهدار شدن به هم میخورد. اما این اشتباه بزرگی است. مگر اینکه فکر کنید نویسندگی یعنی تولید مقدار مشخصی از نوشته.
بچهها بعضی وقتها ساعت کار آدم را به هم میزنند.
ایشیگورو: تلاش هنری برای تجربهی زندگی و بازتاب آن است. من نمیگویم نویسندگانی که بچه ندارند نمیتوانند آثار خوبی خلق کنند. مثالهای نقض بسیار زیادی در این زمینه وجود دارد. فقط معتقدم این تجربهای نیست که یک نویسنده مجبور باشد از آن دوری گزیند. یا لازم نیست فکر کند که بچهدار شدن ممکن است آیندهی حرفهایش را مورد خطر یا تهدید قرار دهد.

سال 2017، وقتی که برندهی جایزهی نوبل شدید، سخنانی را ایراد کردید. در آن سخنان، شما به مفهوم تلاش مشترک انسانی اشاره کردید. منظورتان از تلاش مشترک چیست؟
ایشیگورو: از زمانی که این افتخار بزرگ به من تعلق گرفت تلاش کردم بفهمم که نه فقط ادبیات، پزشکی، شیمی، فیزیک و حتی صلح هم شایستهی چنین افتخاری هستند؟ البته، در دوران معاصر یک نوبل اقتصاد هم به مجموعهی جوایز نوبل اضافه شده است. برخی معتقدند که جایزهی نوبل نتیجهی غایی و متعالی تمامی تلاشهای نوع بشر است.
من میخواهم بگویم که ادبیات هم درست به اندازهی سایر رشتهها اهمیت دارد. این موضوعی است که من خیلی به آن فکر میکنم. چرا؟ اگر پزشکی را کنار بگذارید چه اتفاقی میافتد؟ معلوم است که با مشکلات بزرگی مواجه خواهیم شد. اگر علوم را کنار بگذارید چه؟ آرامشمان از بین خواهد رفت. اما ادبیات… آیا این لیاقت را دارد که در اوج قرار بگیرد؟ آیا من شایستهی نمایندگی آن هستم؟
سالهاست دارم میگویم که حذف ادبیات و مطالعه از زندگی آدمها به معنی حذف بخش بسیار بسیار مهمی از زندگی است. با این کار، شما مسیرهای تعامل آدمها با یکدیگر را قطع کردهاید. فقط آگاهی از حقایق کافی نیستند. ما باید بتوانیم به نحوی احساسات و عواطف خودمان را نیز بیان کنیم. باید بتوانیم به همدیگر بگوییم که در شرایط مختلف، چه احساساتی داریم. در غیر این صورت، نخواهیم توانست از دانشمان استفاده کنیم.
چه برای یک فیلم باشد، چه در هنگام دیدار با همدیگر، باید داستانهایی را برای هم تعریف کنیم… داستانگویی یکی از اساسیترین ارکان زندگی است. اگر آن را کنار بگذاریم اتفاقات تلخ زیادی رخ خواهند داد. به شدت تنها میشویم و دیگر نخواهیم توانست در قامت یک تمدن ظاهر شویم و عمل کنیم.

کازوئو ایشی گورو صبحها با چه انگیزهای از خواب بیدار میشود؟ آن جرقهای که برای شما یادآور آغاز یک روز تازه است، چیست؟
ایشیگورو: مثل همهی مردم دنیا، همهگیری من را هم از شرکت در اجتماعات محروم کرده است. غالباً به انتظار رویدادی از خواب بیدار میشدم. یا میخواستم دوستی را ببینم، یا با غریبهای قرار ملاقات داشتم. من عاشق صحبت کردن با اعضای خانواده، دوستان و حتی غریبهها هستم.
گفتگو، چیزی است که همیشه من را هیجانزده میکند. چون همیشه راهی جدید را باز میکند و دروازهای تازه را میگشاید. ما در سالهای اخیر، موضوعات زیادی برای اندیشیدن داشتهایم. نه فقط در مورد پاندمی، که حتی پیرامون جامعه. سوال این است که به کجا داریم میرویم؟ ما اتفاقات چالشبرانگیز زیادی را پشت سر گذاشتهایم. برخی از آنها افسرده کننده و تلخ بودند اما همانها انگیزهی من برای بیدار شدن از خواب هستند.
میخواهم در موردشان بیشتر بدانم و بیشتر بخوانم. مثلاً این کتاب جذاب است، ایدههای این کتاب جذاب هستند. اتفاقات وحشتناک زیادی در طول سال گذشته رخ داده است. مردمِ زیادی عزیزان خود را از دست دادند. اما دوران بیعلاقگی و روزگار کسلکنندهای هم نبود.