سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

وقتی از کالوینو حرف می زنیم از که حرف می زنیم؟

وقتی از کالوینو حرف می زنیم از که حرف می زنیم؟

 

برخی کالوینو را نویسنده‌ی رئالیسم جادویی می‌دانند و برخی دیگر داستان‌های او را در دسته‌ی داستان‌های سوررئالیستی تقسیم‌بندی می‌کنند. کالوینو هم این است و هم آن. کالوینو در طول عمرش داستان‌های بسیاری نوشت. از این رو می‌توان وی را نویسنده‌ای پرکار قلمداد کرد. هرچند مانند هر نویسنده پر کار دیگری، برخی آثارش در سطوحی بسیار پایین‌تر از آثار شاخصش قرار می‌گیرند، اما در نهایت نمی‌شود از تاثیری که او بر ادبیات داستانی جهان گذاشت،‌ به سادگی گذشت. تاثیری چنان وسیع و عمیق که کار را به جایی رساند که گور ویدال منتقد ادبی فرانسوی، در پاسخ به سوال «مهم‌ترین نویسنده‌ی فرانسه کیست؟» جواب داد: «بدون شک ایتالو کالوینو»

برخی کالوینو را نویسنده‌ی رئالیسم جادویی می‌دانند و برخی دیگر داستان‌های او را در دسته‌ی داستان‌های سوررئالیستی تقسیم‌بندی می‌کنند. کالوینو هم این است و هم آن. کالوینو در طول عمرش داستان‌های بسیاری نوشت. از این رو می‌توان وی را نویسنده‌ای پرکار قلمداد کرد. هرچند مانند هر نویسنده پر کار دیگری، برخی آثارش در سطوحی بسیار پایین‌تر از آثار شاخصش قرار می‌گیرند، اما در نهایت نمی‌شود از تاثیری که او بر ادبیات داستانی جهان گذاشت،‌ به سادگی گذشت. تاثیری چنان وسیع و عمیق که کار را به جایی رساند که گور ویدال منتقد ادبی فرانسوی، در پاسخ به سوال «مهم‌ترین نویسنده‌ی فرانسه کیست؟» جواب داد: «بدون شک ایتالو کالوینو»

 

 

کودکی ده دوازده ساله یک روز حین بازی از یکی از درخت‌های باغ خانه‌شان بالا می‌رود. این یک اتفاق عادی است. اما وقتی این کودک تصمیم می‌گیرد تا پایان عمرش از آن درخت پایین نیاید، این یعنی شما با نویسنده‌ای مواجه شده‌اید که برایش اتفاق غیرعادی، اتفاقی است که هنوز رخ نداده. نویسنده‌ای که تخصصش استفاده از فانتزی برای پرداختن به واقعیت است. نویسنده‌ای که هیچ نامی جز ایتالو کالوینو نمی‌تواند داشته باشد.

کالوینو را بزرگ‌ترین نویسنده‌ی دوران مدرن داستان‌نویسی ایتالیا و یکی از شاخص‌ترین نویسندگان قرن بیستم جهان می‌دانند. اما در نهایت جایگاهی که او به آن دست یافته، چیزی به مراتب فراتر از این تعریف و تمجیدهاست.

برخی کالوینو را نویسنده‌ی رئالیسم جادویی می‌دانند و برخی دیگر داستان‌های او را در دسته‌ی داستان‌های سوررئالیستی تقسیم‌بندی می‌کنند. کالوینو هم این است و هم آن. اما پیش و بیش از هر ایسم و ایستی، نویسنده‌ای مُبدع و نوآور است و خلاقیتش در قصه‌نویسی از موضوع داستان تا طرح و چگونگی پرداخت آن اعجاب‌آور است. او می‌تواند جایی همه چیز را به طنز بگیرد، سرراست داستانش را بگوید و بگذرد و جای دیگر با پیچیدگی‌های خاص خود، ‌جهانی سراسر ابهام و رمز و راز بیافریند.

 

آن‌چه درباره کالوینو با قطعیت می‌توان گفت این است که او از تجربه کردن و درافتادن با سخت‌ترین طرح‌ها نیز ابایی نداشت. نه سبک‌ها برایش مرز و محدودیتی ایجاد می‌کردند و نه ایده‌ها. خودش در جایی می‌گوید: «من تا نتوانم خودم را مجاب کنم کتابی که قرار است بنویسم کاملاً ورای مهارت‌ها و ظرفیت‌های من است، هرگز سراغ نوشتنش نمی روم.»

  با همین استدلال است که او در ژانرها و حتی سبک‌های مختلف قلم زده و داستان نوشته است. طبیعی است وقتی با نویسنده‌ای با چنین شهامت و دیدگاهی مواجه هستیم، می‌شود مطمئن بود آن‌چه در نهایت به دست می‌دهد، ایستادن در نقطه‌ای از رودررویی با پدیده‌ای به نام داستان است که پیش از این هرگز تجربه نکرده‌ایم.

کالوینو سبک و سیاق خاص خود را برای نوشتن دارد. او آکادمیک نمی‌نویسد. نوعی یلگی و رهایی کولی‌وار در مدل نوشتنش به چشم می‌خورد. این سبک نوشتن هرچند باعث می‌شود منتقدین آکادمیسین، او را آماج سخت‌ترین نقدهای علمی قرار دهند، اما مخاطب برای خودش و داستان‌هایش جایگاه ویژه‌ای در روح و قلبش ایجاد می‌کند. کالوینو از آن دست نویسندگانی است که تجربه‌ی خواندن داستان‌هایش معمولاً همیشه در ذهن مخاطب باقی می‌ماند.

 

Italo Calvino, New York City, 1983

 

 

از سبک خاص کالوینو در نوشتن گفتم. بارزترین این خصوصیات خودش را در شخصیت‌پردازی داستان‌های او نشان می‌دهد. کالوینو در شخصیت‌پردازی نویسنده‌ای به شدت خسیس است. شخصیت‌های داستان‌هایش را در یک فریم و یک عکس به ما نشان می‌دهد و از کنارشان عبور می‌کند. کالوینو هیچ‌گاه به اندازه‌ای که باید –به جای باید، عرف است یا رایج است را ترجیح می‌دهم- از شخصیت‌های داستانش اطلاعات به مخاطب نمی‌دهد.

ما در مواجهه با آدم‌های آثارش، همان‌قدر به دست می‌آوریم که با دیدن یک عکس در یک آلبوم می‌توانیم از گذشته و زندگی آن آدم سردربیاوریم. این کار او دو دلیل می‌تواند داشته باشد. اول: باز گذاشتن دست خواننده برای تخیل پیرامون آن فرد و دوم: در اختیار گرفتن فضای بیشتر برای روایت داستان. شاید به نوعی بشود گفت برای کالوینو چه گفتن، از درباره‌ی که گفتن مهم‌تر است.

او روایت درست و واضح داستان را به پرداخت موبه‌موی شخصیت و ارائه تصویری کامل از او ارجح می‌داند. قد، سن، گذشته‌ی خانوادگی و زیستی و هرکدام از المان‌های مربوط به شخصیت‌پردازی برای کالوینو اهمیت ندارد. برای او مهم این است که بگوید یک آدم چنین اتفاقی برایش رخ داده. همین.

 

در کنار بحث شخصیت‌پردازی به سبک کالوینو که می‌تواند موافقان و مخالفان خاص خود را داشته باشد، دو مشخصه اصلی دیگر، سبک نوشتن او را به کلاس درسی آموزنده برای علاقمندان به نویسندگی تبدیل می‌کند: از یک سو هرچه در داستان‌های او نوشته شده، کارکردی ضروری و غیرقابل حذف یا تغییر دارد و درنتیجه به جرات می‌شود گفت هیچ رخداد، شخصیت و حتی مکانی در داستان‌های او زائد نیست. هرچه هست همانی است که باید باشد.

این نگاه در نثر هم صادق است. کالوینو در استفاده از کلمات وسواسی و سخت‌گیر است. کلمات را ریخت‌وپاش نمی‌کند. توضیح و تفسیر بیش از حد در آثار او نمی‌بینیم. همان اندازه که باید، کلمه در کتاب‌های او وجود دارد.

 از سوی دیگر، رمان‌های کالوینو ریتم سریعی دارند. سرعت رخدادها در آثار او با سرعت روایت در یک تمپوی درست همراه هم پیش می‌روند. هیچ‌کدام از آن یکی جلو نمی‌زند. نه سرعت رخداد از سرعت روایت پیشی می‌گیرد و نه برعکس. حتماً تمام ما با کتاب‌هایی مواجه شده‌ایم که فارغ از حجم و سبک و ژانر، کند و خسته‌کننده پیش رفته‌اند.

یکی از اصلی‌ترین دلایل وقوع چنین رخدادی در داستان‌نویسی،‌ عدم هماهنگی میان سرعت رخدادها و سرعت روایت رخدادها از سوی نویسنده است که در آثار کالوینو در نهایت استادی رخ می‌دهد و همین عاملی است که خواننده را بدون خستگی همراه خود تا صفحه آخر کتاب پیش می‌برد.

کالوینو از زیر پا گذاشتن قواعد و به چالش کشیدن تعاریف ابایی ندارد. او حتی حاضر است در راه تجربه‌گرایی خود، عناصر زیبایی‌شناسی رایج در داستان‌نویسی را نیز دچار تغییر کند. زیبایی‌شناسی در داستان برای او وقتی قابل اعتنا می‌شود که مانعی در روایت آن‌چه می‌خواهد بگوید ایجاد نکند. تغییرات تدریجی در ارزش‌های زیبایی‌شناختی کالوینو زمانی آشکار شد که او «ویکنت دونیم شده» را منتشر کرد.

 

داستانی درباره‌ی یک شوالیه قرون وسطایی که هنگام جنگ،‌ بر اثر برخورد گلوله‌ی توپ،‌ به دو نیم تقسیم می‌شود. نیمی از او به روستای زادگاهش در ایتالیا باز می‌گردد تا به رسم مرسوم با خشونت و ظلم فراوان به سبک یک ارباب کلاسیک حکومت کند. نیمه دیگرش اما به عنوان روحی مهربان که عمیقاً برای رفاه مردم خود اهمیت قائل است، به همان روستا می‌آید. این دو نیمه‌ی سیاه و سفید را عشق دختر یکی از دهقانان دوباره به هم متصل می‌کند تا حقیقی‌ترین شکل از آدمی پیش روی ما قرار بگیرد. انسانی خاکستری رنگ.

«ویکنت دو نیم شده» در حقیقت شروع روندی است که کالوینو همواره تمایل داشت در داستان‌نویسی به آن دست یابد. همان‌طور که خودش گفته بود: «داستان از یک تصویر زاده می‌شود، آن تصویر گسترش می‌یابد و شبکه‌ای گسترده از معانی را می‌سازد که همیشه مبهم هستند.» با این داستان به آن دست یافت و در باقی آثارش نیز به آن وفادار ماند. این روند برای مخاطبین کالوینو نیز خوشایند بود. 

آنان تحت تأثیر تغییر جهت او قرار گرفتند و با استقبالی که از ویکنت دونیم شده به عمل آوردند، کالوینو را به نوشتن دو داستان دیگر یعنی «شوالیه‌ی ناموجود» و «بارون درخت‌نشین» که همین سبک و سیاق در آن‌ها نیز جریان دارد، سوق دادند. سه کتابی که بعدها در یک مجلد و تحت عنوان «اجداد ما» به زبان انگلیسی نیز منتشر شد.

کالوینو معمولاً یک ایده‌ی خاص و مشخص برای نوشتن پیدا می‌کند و به جای آن‌که تمام توجهش را روی همان ایده خرج کند، آن را دستمایه‌ی بیان دیگر بخش‌های داستان قرار داده و همزمان ایده‌ها و نتایجی متفاوت را در ذهن مخاطب می‌کارد. همین خود یکی از مشخصه‌های داستان‌نویسی اوست. کمتر نویسنده‌ای را می‌توان یافت که مانند کالوینو دست خواننده‌اش را برای دخل و تصرف در رخدادها و حتی شخصیت‌ها باز بگذارد. او اجازه می‌دهد به تعداد مخاطبینش تکثیر احتمالات رخ دهد. خواننده‌ی آثار کالوینو از دل داستان به نتایجی می‌رسد که حتی ممکن است به ذهن خود او خطور نکرده باشد. این رابطه اما ارتباطی دوسویه است.

 

 

 

همانقدر که کالوینو به خواننده‌اش اجازه می‌دهد در جهان داستانی،‌ ذهنی و روایی او نقش ایفا کند، خواننده هم به او اجازه می‌دهد مرزهای ذهنی‌اش از حقیقت را دستکاری کند. او خواننده را به این باور سوق می‌دهد که آن‌چه می‌خواند عین واقعیت است.

باز بگذارید بگویم در این مورد نیز کالوینو یک استثناست. وقتی ما به عنوان خوانندگان داستانش به راحتی و بدون کمترین مقاومتی می‌پذیریم که می‌شود زرهی تو خالی تبدیل به قهرمانی بزرگ شود، یا یک کنت با نیمی از بدنش آن‌قدر زندگی کند تا نیم دیگرش او را بیابد و یا کودکی از سر بازیگوشی بالای درخت برود و نه تنها تا پایان عمرش پایین نیاید، بلکه کسی مثل ناپلئون را هم وادار به حسادت به زندگی خود کند،‌ هیچ مفهومی جز قدرت نویسنده در بیان درست داستان و توانش در مسیر همراه کردن مخاطب با خود و نوشته‌اش نمی‌تواند داشته باشد.

ما به کالوینو اجازه می‌دهیم تصور ما از واقعیت را دگرگون کرده و چیزهایی را به ما بقبولاند که هرگز حاضر نیستیم از کسی جز او قبول کنیم.

 

گذشتن، نماندن و منجمد نشدن در یک سبک، یک ایده و یک تفکر، تنها مختص به کالوینوی نویسنده نبودند. بلکه کالوینو در مقام یک شهروند و روشنفکر سیاسی که سابقه جنگیدن با فاشیسم در قالب ارتش آزادی‌بخش ایتالیا را نیز در کارنامه دارد نیز همواره در تلاش بود تا ماندن، به مفهوم دچار شدن و پوسیدن نباشد. از همین رو برخلاف رسم مرسوم روشنفکری آن روزگار، وقتی با گسترش استالینیسم جزمی و به خصوص وقوع شورش مجارستان و سرکوب شدید شهروندان به دست نیروهای شوروی، روبرو شد، به عنوان یک کمونیست کهنه‌کار از حزب استعفا داد.

در اینجا نیز کالوینو نشان داد که با سایر هم‌دوره‌هایش متفاوت است. هم‌دوره‌هایی که آنقدر بر ریسمان پوسیده‌ی کمونیسم چنگ زدند تا امروز بعضاً حتی نامی ازشان باقی نمانده باشد.

پس از آن بود که سیاست به بخش فرعی زندگی کالوینو تبدیل شد. هرچند در مصاحبه‌ای با همان شوخ‌طبعی موجود در داستان‌هایش می‌گوید: «من هنوز یک چپ هستم صرفاً به این دلیل که نمی‌خواهم یک راست باشم» اما در ادامه باز به سبک داستان‌هایش نقدی بر آن‌چه کمونیسم بر سر افکار افراد می‌آورد می‌زند و می‌گوید: «مسئله این است که به ما یاد داده اند همواره وفادار باشیم»

بی‌اعتمادی کالوینو به هرنوع سیاستی، در بارون درخت‌نشین به وضوح دیده می‌شود. خودش می‌گوید: «در این رمان بارون همیشه روی درختان باقی می‌ماند. او هرگز پایین نمی‌آید تا مجبور نشود خود را درگیر جزئیات زندگی اجتماعی و سیاسی کند.» در ادامه کالوینو پیشنهاد می‌کند نویسنده باید اندیشه‌اش را بالاتر از هر سیاست و شان خودش را فراتر از هر سیاستمداری بداند. جمله‌ی معروفی از او نقل می‌شود: «من به نویسندگانی علاقمند هستم که چیزی می‌گویند که گفتنش به عقل سیاستمداران نمی‌رسد.»

نگاه کالوینو به جامعه در روزگار رونق بیش از حد تفکرات روشنفکرانه، علاقه عمومی به وی را افزایش داد. او برخلاف بسیاری دیگر، سعی نمی‌کرد برای مسائل عمومی راه حلی ارائه دهد بلکه با پرسیدن سوال و تداوم آن پرسش‌ها به درون داستان‌هایش، احساس خواننده و خودش را بر روی یک موج همراه هم می‌کرد. او به گونه‌ای زندگی کرد که در کازیمو شخصیت اصلی بارون درخت‌نشین تصویر کرده، وقتی که در شب‌های سرد زمستان از روی درختان به دنیای پیرامونش گوش می‌دهد و می‌گوید: «صداها همدیگر را دنبال می‌کنند و گوش در نهایت تعداد بیشتری از آنها را تشخیص می‌دهد. اما تنها چیزی که در فرورفتگی درونی گوش باقی می‌ماند، زمزمه‌ای مبهم است»

 

کنجکاوی فکری کالوینو او را به بسیاری از اشکال و ایده‌های جدید سوق داده است. یکی از این موارد زمانی به ثمر نشست که خود را درگیر ویرایش و انتشار پروژه‌ای به نام «قصه‌های عامیانه ایتالیایی» کرد. همین پروژه بود که او را به این نتیجه رساند که ناخودآگاه چقدر جهان داستانی‌اش با این افسانه‌های کهن همخوانی دارد. از همین روست که با صدایی رسا می‌گوید: «منشأ تمام داستان‌ها افسانه‌هایند.»

کالوینو در طول عمرش داستان‌های بسیاری نوشت. از این رو می‌توان وی را نویسنده‌ای پرکار قلمداد کرد. هرچند مانند هر نویسنده پر کار دیگری، برخی آثارش در سطوحی بسیار پایین‌تر از آثار شاخصش قرار می‌گیرند، اما در نهایت نمی‌شود از تاثیری که او بر ادبیات داستانی جهان گذاشت،‌ به سادگی گذشت. تاثیری چنان وسیع و عمیق که کار را به جایی رساند که گور ویدال منتقد ادبی فرانسوی، در پاسخ به سوال «مهم‌ترین نویسنده‌ی فرانسه کیست؟» جواب داد: «بدون شک ایتالو کالوینو»

از سوی دیگر و در پایان باید گفت حقیقت این است که سبک و سیاق نویسندگی کالوینو و نگاهش به مفهوم داستان و کارکرد آن،‌ هیچ‌گاه جایگاهی که در میان مخاطبین کتاب‌هایش به آن دست پیدا کرد را در میان منتقدین ادبی برایش به ارمغان نیاورد. احتمالاً هم برای نویسنده‌ای که خورشید داستان‌نویسی‌اش نور تولید می‌کند نه گرما، این طبیعی باشد. چون درست است که مخاطبان اکثراً به دنبال نور می‌روند،‌ اما منتقدین از خود می‌پرسند: «پس گرمای‌اش کجاست؟»

 

#ایتالو-کالوینو

 

 

  این مقاله را ۲ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *