تجربهای جسورانه و زیبا در رمان مدرن
احمد پوری در شهریور 1369 در مجله آدینه نقدی بر رمان آن روزها تازه به بازار آمدهی «سمفونی مردگان» نوشت که امروز هم همچنان خواندنی است. احمد پوری معتقد است نویسنده رمان سمفونی مردگان جسارت لازم را برای دست زدن به تجربه در حوزه رمان نو دارد که باید آن را ستود. اما در ساختن بنای رمان، با تمامی زیباییها و نوآوریهایش، کژیها و کاستیهایی نیز به جا گذاشته که به استحکام آن صدمه میزند و از دیرپایی و ماندگاری آن کاسته است.
احمد پوری در شهریور 1369 در مجله آدینه نقدی بر رمان آن روزها تازه به بازار آمدهی «سمفونی مردگان» نوشت که امروز هم همچنان خواندنی است. احمد پوری معتقد است نویسنده رمان سمفونی مردگان جسارت لازم را برای دست زدن به تجربه در حوزه رمان نو دارد که باید آن را ستود. اما در ساختن بنای رمان، با تمامی زیباییها و نوآوریهایش، کژیها و کاستیهایی نیز به جا گذاشته که به استحکام آن صدمه میزند و از دیرپایی و ماندگاری آن کاسته است.
رمان «سمفونی مردگان» اثر عباس معروفی را میتوان به اعتبار این که در آن سیر منطقی رمان در هم شکسته و رویدادها بیشتر از طریق جریان سیال ذهن شخصیتها بیان میشود، یک رمان نو خواند. تلقی ژرفتر و جدیدتری از واقعیت، توجه بیشتر به روان و ذهن و بازتاب رنگارنگ و پیچیده واقعیت بیرون در ذهن انسانی، گرایش به ایجاز در طرح رویدادها، همه عواملی بودند که جاده را برای حرکت رمان نو صاف کرد.
در رمان نو خواننده نیز از حالت انفعالی درآمده و با کشف ارتباطات به ظاهر از همگسیخته رویدادها و با چیدن بریدههای وقایع در کنار هم، به لذتی فزونتر از تماشاگر صرف بودن دست مییابد و خود در ساختن فضای موردنظر نویسنده به نحوی شریک میشود.
غرب نزدیک به یک قرن است که به تجربه رمان نو نشسته و حتی میتوان گفت واژه رمان نو را با ویژگیهایی که شمردیم، کمکم دارد به موزه انواع قصه میسپرد. اما ما در ایران، هنوز در آغاز راهیم و جز چند نمونه برجسته مانند «بوفکور»، «شازده احتجاب»، «ملکوت» و «شب هول»، پشتوانهای برای چنین تجربه نداریم. از این رو هر کاری در این زمینه جسارت و در عین حال مهارت و پختگی زیادی میطلبد.
نویسنده رمان سمفونی مردگان جسارت لازم را برای دست زدن به چنین تجربهای دارد که باید آن را ستود. اما در ساختن بنای رمان، با تمامی زیباییها و نوآوریهایش، کژیها و کاستیهایی نیز به جا گذاشته که به استحکام آن صدمه میزند و از دیرپایی و ماندگاری آن کاسته است.
با خودسوزی «آیدا» یکی از قهرمانان داستان در آبادان سمفونی آغاز میشود. پس از او پدر خانواده میمیرد. سپس اورهان برای خلاصی از دست برادر خود یوسف، او را به صحرا برده میکشد و بعد آیدین برادر دیگر را که رقیب ارثیه پدر است با خوراندن مغز چلچله دیوانه میکند.
مادر نیز میمیرد. زن آیدین به علت نامعلومی میمیرد و آخر سر اورهان به تشویق ایازپاسبان، مشاور چندین ساله خانواده راه میافتد تا آیدین را که دیوانه است و چند روزی است که خبری از او نیست بیابد و با طنابی خفه کند. در سرمای زمستان اورهان راه را گم میکند و از شدت گرسنگی، در حالی که ذهنش خوب کار نمیکند، پا در لجنهای شور آبی (دریاچهای نزدیک اردبیل) میگذارد و بعد آرامآرام در آب فرو میرود و میمیرد.
ساختار بیرونی سمفونی مردگان
رمان از پنج فصل یا به قول نویسنده از چهار موومان (موومان اول در فصل پنجم پی گرفته میشود) تشکیل شده است. موومان اول از ذهن و زبان اورهان بیان میشود. شکل بیان زیبا و ارائه تصویرهای گسیخته از تمامی داستان، ماهرانه انجام یافته است. تا جایی که خواننده با کنجکاوی و لذت قدم در فضایی مهآلود میگذارد.
اما با آغاز موومان دوم خواننده مایوس میشود. نویسنده احتمالاً از ترس این که خواننده را بیش از اندازه سردرگم کرده باشد (که اصلاً نکرده است) در فضای نیمهتاریک رمان خود، درست زمانی که چشم خواننده کمکم به تاریکی عادت میکرد، نورافکنی روشن میکند و با شتاب فراوان با شیوهای رئالیستی به نقل داستان میپردازد. این فصل که اتفاقاً طولانیترین فصل رمان است همخوانی خود را با دیگر فصول از دست میدهد و به ایجاز و یکپارچگی رمان لطمهای جدی میزند.
موومان سوم از ذهن سورمه دختر ارمنی که زن آیدین شده است نقل میشود. شیوه نقل زیبا و ابتکاری است. او نه تنها به جای خود بلکه به جای آیدین نیز فکر میکند. روایت داستان به عهده اوست حتی اگر شاهدش نباشد و یا برخی از رویدادها پس از مرگ او اتفاق افتاده باشد. این شیوه، زیبایی ویژهای به فصل میدهد و آن را با تمامی اضافات و عدم رعایت ایجاز به فصلی خوب و خواندنی تبدیل میکند.
موومان چهارم را شاید بتوان ضعیفترین فصل رمان سمفونی مردگان خواند. این موومان از ذهن آیدین دیوانه که ارتباط خود را با شخصیتها و گذشته و حال بریده، بیان میشود. شاید میشد از همان اندیشههای پراکنده آیدین در این فصل کلیدی راهگشا در شناخت بیشتر خود او و کل ماجرای داستان به دست داد.
کاری که فاکنر در «خشم و هیاهو» به قول کوندرا با گذاشتن میکروفون در ذهن «بنجی» دیوانه کرده و یا هدایت در «زنده به گور» و «سه قطره خون» میکند. اما این فصل تبدیل به هذیانی میشود که گرچه به اعتبار دیوانه بودن آیدین میتواند قابل قبول باشد، اما پس از یک پاراگراف دلیل وجودی خود را از دست می،هد.
اگر قرار است چند جمله کاملا بیارتباط با کل داستان را در کنار هم بچینیم چرا باید آن را در 12 صفحه بنویسیم و نه، مثلا در 20 صفحه و یا نه در یک پاراگراف؟ فصل آخر با نام موومان اول در واقع دنباله فصل اول است. در این فصل نیز چون آغاز کتاب خواننده به فضایی که بیشترین همخوانی را با کل کتاب دارد، برمیگردد. رمان بار دیگر در مسیری راحت حرکت میکند و به صورت زیبایی پایان میگیرد.
ساختار درونی سمفونی مردگان
شخصیتپردازی؛
به جز شخصیت پدر و ایاز پاسبان و تا حدودی اورهان که یکدستی و استحکامشان کمتر مورد شک قرار میگیرد، دیگر شخصیتهای رمان هویت لازم خود را نیافتهاند. مادر بدون دلیل قانعکننده آیدین را بیشتر دوست دارد. او زنی عاطفی و رنجدیده تصویر شده است. اما زمانی که یوسف، فرزند بزرگ مادر، از طبقه دوم سقوط میکند و جسم او درهم میشکند، مادر چنان رفتار حیرتانگیزی از خود نشان میدهد که خواننده تا پایان رمان نمیتواند دلیلی قانعکننده بر آن بیابد؛
«وقتی جسم در هم شکسته و نفله یوسف را در آن روز جنگ و آتش به درون آوردند، پدر از بالای پلهها داد زد: «ببریدش قبرستان»
مادر گفت: «برای چی ببریمش قبرستان؟»
پدر گفت: «مگر زنده است؟»
مادر گفت «بدبختی آره» (ص 116).
نه قطره اشکی، نه نالهای، پسر بزرگ خانواده در هم میشکند و مادر فقط تأسف میخورد که چرا نمرده است. آیدین که دستپرورده استاد دلخون، شاعری که ساواک سر به نیستش میکند است و مدام کتاب میخواند، گاه یک شاعر معمولی است و گاه نیست. دست نویسنده در پرداخت شخصیت آیدین بارها لرزیده و از او چهرهای گنگ ساخته است. تمامی زندگی آیدین شعر اوست، اما با ترک خانه و کار در کارگاه، ناگهان شعر از وجودش رخت برمیبندد. پس از گذشت سالها از ترک شعر و شاعری یکمرتبه آیدین نامهای از انجمن شعرای تهران دریافت میکند.
بدون این که خواننده در جریان ارتباط او باشد. آیدین کتابخوان و اهل مطالعه در طوفانیترین سالهای تاریخ کشور (دهه سی) هرگز جهتگیری سیاسی نمیکند.
آیدین عمری را رودرروی پدر میایستد و شغل او را مسخره میکند و به هیچ عنوان کار در حجره را قبول نمیکند اما یکباره با یک جمله پدر (وصیت او) تاجر میشود و به تجارت تخمه میپردازد. این همه را خواننده، باید به صورت دگرگونیهای بدون پشتوانه بپذیرد.
اگر گاهی چهرههای فرعی رمان مانند «گالوست» و «سورن» خوب ارائه شدهاند، در عوض دیگر چهرهها مثل «آیدا»، «یوسف»، «آذر»، «دلخون» از پردازش نویسنده بیبهره ماندهاند.
فضا و مکان رمان:
داستان در شهر اردبیل آذربایجان از حوالی سالهای 20 شروع میشود و تا دو سه سال پیش از انقلاب ادامه دارد. اگر نویسنده رمان سمفونی مردگان، شهر اردبیل را و نه شهری مانند یوکناپاتوفا و یا ماکونده و یا مثلا ارزنبیل را برای قصه خود انتخاب کرده و اگر با اشاره به جنگ جهانی دوم و اشغال ایران و حتی در موردی با ارائه جزییات بیشتر به شرح دقیق استعفای رضاشاه و ماجرای کابینه فروغی (ص 109 تا 113) میپردازد، ظاهراً قصد دارد بار بخشی از فضاسازی را با توجه به واقعیتهای تاریخی و جغرافیایی بر دوش خواننده بگذارد.
اما چنین چیزی میسر نمیشود. اردبیل با داشتن کارخانه پنکهسازی لرد و محلاتی مانند ارمنستان و گازران و فضایی کاملا متفاوت هویت خود را از دست میدهد و نویسنده با شرح غائله سبیل کلفتها و اعدامشان در میدان شهر، درست پس از جنگ وقایعی متفاوت با تاریخ ارائه میدهد. البته اگر دقت خود نویسنده در شرح بخشی از تاریخ نبود چنین انتظاری از او میرفت تا به تمامی رویدادها وفادار بماند.
زبان رمان:
در سراسر رمان خواننده به طور کلی با نثری تراشیده و صیقل خورده و راحت روبهروست. این نثر گاه به ویژه در بیان ذهنیت شخصیتها موفق است. اما عواملی چند نیز هست که به زیبایی زبان رمان آسیب جدی وارد آورده است. یکی از این عوامل استفاده از لغات ترکی، بدون شناخت واقعی زبان و درک معنای واژههای به کار برده شده است. در حالی که این مشکل را میشد حتی با مشورت یک آذربایجانی غیرادیب نیز از میان برد.
اسامی شخصیتها مانند آیدین و اورهان و آیدا در خانواده یک تاجر اردبیلی چهل سال پیش بسیار مهجور و غیرمتعارف است. بگذریم از اینکه اورهان هنوز هم یک اسم آذربایجانی متداول نیست و بیشتر جزو اسامی رایج در ترکیه است. دیالوگها – هر چند به اقتضای داستان بخش کوچکی از رمان را تشکیل میدهند، گاه ضعیف و به ویژه بین آیدین و سورمه اغلب سبک هستند.
و از این دست میتوان به دیالوگهای ص 20 و 232 و 233 و مخصوصا «به تکرار کلمه» «آلبالو» توسط سورمه برای غنچه جلوه دادن لبهایش اشاره کرد. اما رمان سمفونی مردگان قطعات زیبا و جاافتاده نیز کم ندارد.
حذف به جای ایجاز؛
ایجاز یکی از اساسیترین ویژگیهای رمان نو است. نویسنده رمان نو از بسیاری زواید و توصیفات و لحظهپردازیها و دیالوگها و روایتها چشم میپوشد. این چشمپوشی به معنی حذف نیست. نویسنده از تمامی آن چه میخواهد حذف کند عصارهای میگیرد و آن را با خمیر مایه داستان درهم میآمیزد تا رنگ و بویش از لابهلای سطور احساس شود.
در رمان سمفونی مردگان نویسنده بیشتر به حذف پرداخته تا ایجاز. چنین حذفی گاه سبب شده که خواننده از برخی اطلاعات ضروری درباره شخصیتها دور باشد. در نتیجه سورملینا را پس از نامزدی آیدین به کلی رها کند و دقیقا چرا مرد و چه زمانی بچهدار شد و یا آیدا را پس از جدایی از خانه فقط دو یا سه بار در خانه پدر ببیند و بعد خودکشی بدون زمینه او را نیز بدون علت بپذیرد. و یا از زن اورهان جز دو، سه حضور مبهم در برخی از صحنهها چیزی نداند.
عامل دیگری هم که به ایجاز زمان ضربه زده است، تکرار برخی از صحنهها در طول سمفونی مردگان است که میتوان از تکرار کسوف و آوردن آیدین از شور آبی و دراز کردنش در کف حیاط کاروانسرا یاد کرد. شتابزدگی و عدم تأمل نویسنده در ایجاد برخی از روابط داستانی، منطق رمان را دچار تزلزل و آشفتگی کرده است. به عنوان نمونه در مهمترین حادثه رمان، تصمیم اورهان به قتل آیدین، چنان انگیزه سستی برای قتل ارائه میشود که خواننده شاید به این نتیجه برسد که مراد از این همه تهمیدات فقط آفریدن هیجان بود.
نکته مهم دیگر کشتارهای بدون دلیل شخصیتها توسط نویسنده است. همان گونه که از عنوان کتاب پیداست در این رمان همه میمیرند. گاه بهطور منطقی گاه غیرمنطقی. مرگ محور اصلی است اما این مرگ نه از روابط درون داستان میجوشد و نه به قصدی خاص صورت میگیرد. جواز مرگ به دست نویسنده است که فقط برای دادن اوجی به سمفونی هر چند گاهی دست به کشتار میزند. پدر میمیرد.
مادر میمیرد. یوسف میمیرد. آیدا خودکشی میکند. دلخون میمیرد. سورملینا میمیرد. اورهان هم میمیرد. و در این مردنها به نظر میرسد بیشتر جذابیت مرگ است که نویسنده را وادار به کشتن میکند وگرنه جز مرگ پدر و مادر به علت پیری چندان زمینهای برای بسته شدن کتاب زندگی دیگران وجود ندارد.
مرجع: مجله آدینه