خلاصه داستان
واهمه های بی نام و نشان ششمین مجموعه داستان ساعدی است. این مجموعه شامل شش داستان کوتاه به نامهای دو برادر، سعادتنامه، گدا، خاکسترنشینها، تب و آرامش در حضور دیگران میشود.
داستان دوبرادر درباره دو برادر است که یکی اهل کار و زحمت و یکی شلخته و بی هدف است و آنها با یکدیگر زندگی میکنند. داستان سعادت نامه جریان پیرمردی است که با همسر جوانش زندگی میکند. ماجرا از زمانی شروع می شود که مردی مجرد، مستاجر پیرمردی می شود و آرامش او را به هم میریزد. ماجرای گدا درباره پیرزنی است که هیچ کدام از فرندانش از او نگه داری نمیکنند و او مجبور به گدایی شده است.
در خاکستر نشین ها قصه مردی را میخوانیم که از گداخانه فرار کرده و نزد دایی اش میرود تا به کار چاپ دعا برای گداها مشغول شود. قصه تب در باره پسری است که صبح از خواب بیدار می شود و احساس می کند روز بسیار خوبی در پیش دارد. او به دوستانش زنگ می زند و از روی شوخی می گوید که این قدر حالش خوب است که حتی ممکن است خودکشی کند. در آرامش در حضور دیگران میخوانیم که منیژه، با سرهنگ سالخورده ای ازدواج کرده که دو دختر به سن و سال خودش دارد. وقتی سرهنگ و منیژه پیش دخترها میروند، سه زن با هم احساس نزدیکی می کنند.
درباره نویسنده واهمه های بی نام و نشان
غلامحسین ساعدی معروف به گوهرمراد ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد. اوکه خود ترک آذری بود و به زبان مادری خویش نیز بسیار علاقمند بود، درباره زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقشِ آن در وحدت ملی ایرانیان، طی مصاحبهای با رادیو بیبیسی چنین گفت: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من میخواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.»
ساعدی کار خود را با روزنامهنگاری آغاز کرد. در نوجوانی به طور همزمان در ۳ روزنامه فریاد، صعود و جوانان آذربایجان مطلب مینوشت. اولین بار در ارتباط با همین نوشتهها و چند ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر شد. این دستگیری ها در زندگی او تا زمانی که در ایران بود، تکرار شد. وی تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، گرایش روانپزشکی در تهران به پایان رساند.
مطبش در خیایان دلگشا در تهران قرار داشت و او بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می کرد. ساعدی با چوب بدست های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، پرواربندان، آی با کلاه آی بی کلاه، و چندین نمایشنامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد. ساعدی به همراه بیضایی، رادی و نصیریان پیش زمینه تاتر را در ایران بنیان نهادند. نمایشنامههای او هنوز هم از بهترین نمایشنامه هایی هستند که از لحاظ ساختار و گفت و گو به فارسی نوشته شدهاند.
او به همراه بهرام بیضایی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان، اکبر رادی، اسماعیل خلج و … تئاتر ایران را در سال های ۴۰-۵۰ دگرگون کرد. در همین دهه بود که او گاهنامه “الفبا” را با تنی چند منتشر کرد. همچنین او با همکاری شاملو مجله ایرانشهر را در خارج از ایران منتشر می کردند. سال۱۳۵۷ ساعدی مجبور به ترک ایران و اقامت در فرانسه شد.
نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب در این روزهای دوری از وطن نوشه شد. عمده فعالیت های ساعدی در حوزه نمایشنامه نویسی بود. با اقتباس از آثار او برخی از بهترین فیلم های بلند سینمای ایران ساخته شده است. فیلم هایی مانند “گاو” و “دایره مینا” ساخته مهرجویی و “آرامش در حضور دیگران” ساخته ناصر تقوایی.
وی در روز شنبه ۲ آذر ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپردهشد.
قسمتی از کتاب
-هر کسی حق داره برا زندگی خودش تصمیم بگیره، این اصلیه که همه قبول دارن، یعنی هیچ کس تو این دنیا وصی و قیم لازم نداره.
اما یه چیزای دیگه ام هست، آدم تنها واسه خودش زندگی نمی کنه…اگه غیر این بود که حرفی نداشتیم، اما دیگرونم هستن اونایی که آدم به اون دل بستهاس، یا اونایی که به آدم دل بستن، به هر صورت دیگرونم باید در نظر گرفت. بی اعتنایی به دیگران، فکر نمیکنم تنها وسیله راحتی و رهایی باشه.
نظر دیگران
حدیث متقی: «مجموعه داستان واهمههای بینامونشان شامل ۶ داستان، از قوامیافتهترین کارهای ساعدی، چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ محتوا است. این مجموعه، داستان انسانهای وانهادهای است که گرفتار واهمههای اگزیستانسیالیستیِ بینام و نشان هستند. اگر در عزاداران بیل میتوان ایرادی به پیرنگ و نوع بیان ساعدی گرفت، در این جا به نظر میرسد ساعدی موفق بوده است.
البته در اکثر نقدهایی که به کارهای ساعدی میشود، به مسئلهی پرکاری و شتابزدگی نویسنده اشاره میشود، که درست هم هست؛ اما این فرض که اگر ساعدی به جای هر کاری وقت بیشتری را صرف نوشتن و بازنویسی میکرد، حسرتی که حتی خود او نیز داشته، نویسندهی بهتری میشد، لزوماً درست نیست. همین نوع زندگی شتابزده و پرکار است که ساعدی را ساعدی میکند.
یک ویژگی نوشتههای ساعدی، شناخت او از انسان است. هم به طور عام و هم به طور خاص. او همچنان که روح آدمی، آدم عام، را میشناسد، آدمهای خاص اطرافش را هم میشناسد. همه راهی به سوی ساعدی دارند و امکان آن هست که در آن روزگار، به دلیلی سر و کارشان به او بیفتد. اگر خواننده یا نویسنده نباشند، میتوانند بیماری باشند در پی طبیب.
گرچه او طبیبی است که خود به سراغ بیمار میرود حتی اگر خودش نخواهد. دکتر ساعدی از آن دست نویسندگانی است که در نسل ما میشود آرزوی دیدنش را کرد؛ با یک تفاوت که میتوان اطمینان داشت او نیز به دیدن تو بیتمایل نیست چون هرچه باشد، آدمی و بخش اعظم زندگی او وقف آدمها، دیدن آنها و شنیدنشان بوده است.»
مریم طهوری: «مجموعه واهمههای بینامونشان را میتوان یک اثر سوررئالیستی به حساب آورد؛ چرا که در این مجموعه ساعدی با بهره گیری از ضمیر ناخودآگاه مکان و اشیای فراواقعی و سپردن خود به عالم وهم و رویا توانسته حوادث داستان را خلق نماید. این اصول را ما به نوع دیگری در عزاداران بیل و ترس و لرز می بینیم و می توان گفت که شباهتهای زیادی بین حوادث این سه مجموعه دیده میشود. در هر سه داستان، ترس و عنصری است که بر ضمیر ناخودآگاه ساعدی چیره شده و افکار او را به عالمی وهمی و مرموز سوق میدهد.
البته لازم به ذکر است که بدانیم ساعدی با آگاهی به مکتب سوررئالیسم گرایش پیدا نکرده بلکه تحت تاثیر داستانهایش تاثیر ژرفی گذاشته است. در عین حال ساعدی یک پزشک روان شناس است. او به خوبی با نظریات فروید و ضمیر ناخودآگاه آشنایی دارد، به طوری که افکار او به این سمت و سو گرایش مییابد و همین افکار بر سوررئالیستی کردن بعضی از آثار او نقش دارند. او به خوبی از تمام عوامل ذهنی و حسی کمک میگیرد تا رنج و درد اجتماع را نشان دهد و برای نشان دادن این واقعیت، هنرمندانه واقعیت و خیال را در هم میآمیزد که کارش جلوه سوررئالیستی مییابد.
منابع
- او که نتوانست همهی کابوسهایش را بنویسد، حدیث متقی، مجله اینترنتی آنگاه http://www.angahmag.com/1053
- سوررئالیسم در داستان «واهمه های بی نام و نشان» غلام حسین ساعدی، مریم طهوری، فصلنامه اندیشه های ادبی، سال دوم از دوره جدید، شماره ۵
2 دیدگاه در “واهمه های بی نام و نشان”
دکتر غلامحسین ساعدی نویسنده بسیار چیره دست و بزرگی ست، من تا الان دو داستان از کتاب واهمه های بی نام و نشان رو خوندم،هر دو داستان، بسیار زیبا، تاثیرگذار و تامل برانگیز بودند،داستان گدا و داستان سعادت نامه…
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
سپاس از به اشتراک گذاری نظرتون