مهمان این آقایان کتابی است که «م.ا. بهآذین» درباره خاطراتش بلافاصله پس از آزادی در سال 1351 از زندان نوشته است. از همان ابتدای کتاب درباره چگونگی دستگیریاش مینویسد، اینکه انتظار داشته بعد از دستگیری فریدون تنکابنی و انتشار بیانیه 53 نویسنده وشاعر و دستگیری سپانلو و رحمانینژاد او هم دستگیر شود . 21 تیر این اتفاق میافتد. قرار بود فقط نیم ساعت در سازمان با او صحبت شود اما ماندنی میشود.
کتاب مهمان این آقایان در برگیرنده خاطرات این چندماه زندان است و جزییاتی دقیق از عرق نوچ یادگار زندانیان قبلی بر روی تشک تا خواندن سرودهای جوانان زندانی بند عمومی. البته او آثار دیگری در همین زمینه با عنوان «بار دیگر و این بار» را نیز نوشته است. گفتار در آزادی نیز دربرگیرنده چهار مقاله «گفتار در آزادی»، «هنرمند و آزادی»، «دربارهی سانسور» و «آزادگی یا آزادی» عنوان چهار مقاله از اوست که در این کتاب به چاپ رسیده و درسال 1384 منتشر شده است.
درباره نویسنده
محمود اعتمادزاده را اهالی فرهنگ به عنوان «م.ا.بهآذین» میشناسند. او در 23 دی ماه سال ۱۲۹۳ در رشت به دنیا آمد. مدتی نیز در مشهد زندگی و تحصیل کرد و سه سال آخر دبیرستان را به تهران آمد در سال ۱۳۱۱ جزو دانشجویان اعزامی ایران بود که به فرانسه فرستاده شده بودند و پس از 6 سال تحصیل در رشته مهندسی دریایی به ایران آمد و جزو نیروی دریای شد. در خرمشهر و بندرانزلی مشغول کار بود و در شهریور 20 و هنگام اشغال ایران دست چپش را از دست داد. در آن روزها بود که فکر کرد افسر بودن و فعالیت سیاسی در کنار هم ممکن نیستند. از کار دولتی استعفا دادو به فعالیت ادبی و ترجمه مشغول شد.
در این سالها فعالیت سیاسی تجربه کودکی اش با جنبش جنگل همراه بود و در فرانسه با دنیای آزاد و دموکراسی و حقوق بشر آشنا شده بود و دوست داشت همین شرایط در ایران نیز فراهم شود. از سال 1323 به کمونیست علاقه پیدا کرده بود. در سال 1347 به ریاست کانون نویسندگان انتخاب شد، او خود از موسسان این کانون بود. در تیر ۱۳۴۹، بهآذین بازداشت شد و چهار ماه در زندانهای قزلقلعه و قصر زندانی بود. دربهار 1350 آزاد شد. در آذر 56 به همراه پسرش سه روز زندانی شد. از سال 1361 نیز به مدت 8 سال زندان بود.
او در آثار ادبیاش به فاصله طبقاتی میپرداخت و همچنین بهترین آثار نویسندگان فرانسوی همچون بالزاک را ترجمه میکرد و البته در کارنامهاش ترجمه آثار شولوخوف را نیز دارد. همچنین برخی تجربیاتش از زندانهای دهه ۱۳۵۰ را نیزبه صورت داستان درآورده است.
به آذین ۱۰ خرداد ۱۳۸۵ بر اثر ایست قلبی در بیمارستان آراد تهران درگذشت. دختر رعیت ،مُهرهٔ مار، شهر خدا، از آن سوی دیوار، مانگدیم و خورشیدچهر، بر دریا کنار مثنوی و دید و دریافت .. از آثار تالیفی اوست. بابا گوریو، زن سی ساله، زنبق درّه،ژان کریستف، جان شیفته، دُنِ آرام، شاه لیر، هملت، فاوست و … از آثار ترجمه او هستند.
بخشی از کتاب
*زندان. آهنگ کند زمان، که پس از گذشتن گویی متراکم میشود. حضور یادها: نقشی که گوئی در سنگ رقم زدهاند. روز میگذرد و شب هم میگذرد وبازهم روزی دیگر. لبریزم و چیزها دارم برای گفتن وگوش برای شنیدن و چشم برای دیدن. در این گورخانه کمتر از دو متر در دومتر سلول، زندگی با رنگ و تاب خیره کنندهای در برابرم ایستاده است.
از حیاط میشنوم که میگویند:
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند لاغرصفتان تندخو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز مردار بود هر آن که او را نکشند
*دغدغه بزرگ من در چند سال اخیر سرنوشت کره خاکی ماست که دو اسبه به سوی نابودی رانده میشود. بیکاری اجباری دهها و به زودی صدها میلیونی… بیماریهای واگیردار ناشناخته یا دوباره سر بر آورده… جنگ و کشتار به بهانه دعواهای مرزی، و دشمنیهای قومی که میباید بازار فروش سلاحهای از رده بیرون شده کشورهای پیشرفته را گرم بدارد. زمین دارد رمق از دست میدهد.
نفسش دارد به شماره میافتد. باید پیش از آن که دیر شود، به دادش رسید… خیزش عمومی جهان لازم است. هر جا و همه جا، در راستای مهار کردن تولید انبوه سلاح، و ناممکن ساختن اسراف دیوانهوار کنونی در مصرف. من نیستم؛ اما نگذارید جهان نابود شود. بهپا خیزید!
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری