سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

تیز شدن شنوایی

تیز شدن شنوایی


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

 

تهیه این کتاب

الف ۸۸ مجموعه داستان کوچکی است شامل ۱۵ داستان نوشته‌ی مرضیه کیانیان که تا آن‌جا که حافظه ــ و جست‌وجوی اینترنتی ــ یاری می‌کند، باید نخستین کتاب نویسنده‌اش باشد. ۳ قصه از ۱۵ قصه‌ی کتاب در زندان می‌گذرد. این زندان‌ها، زندان‌های سیاسی هستند اما داستان‌ها سیاسی نیستند. راوی قصه‌ها کاری ندارد که آن‌ها چرا و چگونه در این شرایط قرار گرفته‌اند ــ که اگر به این پرسش‌ها می‌پرداخت داستان‌ها کاملاً سیاسی می‌شدند ــ بلکه به این می‌پردازد که در این شرایط چه تجربه می‌کنند و عمدتاً پایانی خوشبینانه دارند. غریب این‌که باقی داستان‌ها بسیار بدبینانه و سیاه هستند و در بیشتر آن‌ها مرگ حضوری آشکار دارد.

الف 88

نویسنده: مرضیه کیانیان

ناشر: بان

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۱۲۸

شابک: ۹۷۸۶۲۲۶۴۱۴۳۸۸

الف ۸۸ مجموعه داستان کوچکی است شامل ۱۵ داستان نوشته‌ی مرضیه کیانیان که تا آن‌جا که حافظه ــ و جست‌وجوی اینترنتی ــ یاری می‌کند، باید نخستین کتاب نویسنده‌اش باشد. ۳ قصه از ۱۵ قصه‌ی کتاب در زندان می‌گذرد. این زندان‌ها، زندان‌های سیاسی هستند اما داستان‌ها سیاسی نیستند. راوی قصه‌ها کاری ندارد که آن‌ها چرا و چگونه در این شرایط قرار گرفته‌اند ــ که اگر به این پرسش‌ها می‌پرداخت داستان‌ها کاملاً سیاسی می‌شدند ــ بلکه به این می‌پردازد که در این شرایط چه تجربه می‌کنند و عمدتاً پایانی خوشبینانه دارند. غریب این‌که باقی داستان‌ها بسیار بدبینانه و سیاه هستند و در بیشتر آن‌ها مرگ حضوری آشکار دارد.

الف 88

نویسنده: مرضیه کیانیان

ناشر: بان

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۱۲۸

شابک: ۹۷۸۶۲۲۶۴۱۴۳۸۸

 


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

 

تهیه این کتاب

تیز شدن شنوایی

 

 

 

مجموعه داستان کوچکی شامل ۱۵ داستان نوشته‌ی مرضیه کیانیان که تا آن‌جا که حافظه ــ و جست‌وجوی اینترنتی ــ یاری می‌کند، باید نخستین کتاب نویسنده‌اش باشد. ۳ قصه از ۱۵ قصه‌ی کتاب («نیلوفر»، «دل دیوانه» و «پولیور») در زندان می‌گذرد. و این‌ها اتفاقاً به لحاظ یکدستی و قوت تاثیر، از بهترین‌های مجموعه هستند. یک قصه‌ی دیگر («لاله و گندم») غیرمستقیم به زندان مربوط می‌شود؛ قصه‌ی زن‌وشوهری در خطر دستگیری و در هول و ولای اسباب‌کشی و تخلیه خانه.

زندان‌هایی که رویدادهای این داستان‌ها در آن‌ها می‌گذرند، زندان‌های سیاسی هستند، اما قصه‌ها در عمق خود ابداً سیاسی نیستند؛ زندان و آن موقعیت پُرهول‌وولای تخلیه‌ی سریع خانه پس‌زمینه‌ای هستند برای نمایش دنیای ذهنی و درونی انسان‌هایی که در آن شرایط قرار گرفته‌اند.

 

راوی قصه‌ها کاری ندارد که آن‌ها چرا و چگونه در این شرایط قرار گرفته‌اند ــ که اگر به این پرسش‌ها می‌پرداخت داستان‌ها کاملاً سیاسی می‌شدند ــ بلکه به این می‌پردازد که در این شرایط چه تجربه می‌کنند. از این منظر این داستان‌ها حتی ضدسیاسی‌اند، به این معنا که در آن‌ها وجه سیاسی هویت‌ آدم‌ها کاملاً تحت‌الشعاع وجه عاطفی و احساسی وجودشان قرار گرفته است. دلهره و اضطراب در این داستان‌ها هست، اما اتفاقاً هر سه داستان پایان‌های نسبتاً خوشی دارند. تاکیدی هستند بر این‌که حتی در بدترین شرایط هم لحظات خوب و خوش وجود دارند. 

 

و غریب این‌که باقی داستان‌ها بسیار بدبینانه و سیاه هستند. در بیشتر آن‌ها مرگ حضوری آشکار دارد و در بسیاری از آن‌ها وهم و خیال بر احساس واقعی بودن چیزها می‌چربد. به منطق عادی گذر زمان اعتمادی نیست («ایستگاه چهاردهم») و خاطره‌ای دردناک از گذشته، آدمی را در حالت وحشت و ناامنی نگاه می‌دارد. در دو داستان «نفر ششم» و «آب‌نبات ترش» ترس از دست دادن مادر در کودکی در حادثه‌ای واقعی یا خیالی، ذهن زنی را تسخیر کرده است.

 

ناگفته نماند که راوی بیشتر داستان‌ها زنی است میان‌سال. میان‌سال به خاطر این‌که غالباً شوهر جوانی دارد و تاملاتش در باره‌ی شوهرش و زندگی زناشویی به داستان‌ها وجه دیگری هم می‌دهد که همانا کنکاش در بحران‌های سال‌های نخستین زناشویی و عدم درک‌ و فقدان درک زن از سوی شوهر است. این زنانگی در توجه راوی به بچه‌ها، اهمیت مادری، جزئیات اسباب خانه و گل‌وگیاه هم نمود پیدا می‌کند.

البته هیچ معلوم نیست راوی همه‌ی داستان‌ها یک نفر باشد؛ در واقع رویدادها و مکان‌های داستان‌ها ربطی به هم ندارند، اما راوی همه‌ی آن مشخصاتی را که گفتیم دارد.

 

در این‌جا می‌خواهم یک تحلیل روانشناختی ارائه کنم. به نظرم داستان‌های دیگر مجموعه جز آن چهارداستان مربوط به زندان، اتفاقاً روی دیگر دنیایی هستند که آن داستان‌ها در آن‌ها واقع می‌شوند و پر از لحظات وهم و خیال و حضور مرگ‌اند. حضور مرگ و لحظه‌های سیاهی که در آن داستان‌ها نیامده‌اند، در این یکی‌ها، در محیط‌های معمولی، در سفری خانوادگی یا در مترو مثلاً، خود را به رخ می‌کشند. تعدادی از داستان‌هایی که مستقیم به مرگ مربوط می‌شوند قابل‌توجه است («ملاباجی»، «الف۸۸»، «صبحانه‌ی دسته‌جمعی»، «بالش» و «گلزار»).

 

با نویسنده‌ای روبه‌رو هستیم که قصه‌نویسی بلد است، اما تمرین و تجربه‌ی زیادی ندارد. من دو داستان «لاله و گندم» و «مراد» را بیشتر از بقیه دوست داشتم. اولی را به خاطر این‌که در طرحی موجز و موقعیتی دقیق، شاهدیم که زن چگونه دوست‌داشتنی‌ترین‌هایش را از دست می‌دهد و دومی را به خاطر آمیختگی دغدغه‌های زن‌وشوهری با موقعیت غریب که با مایه‌هایی از خوش‌بینی به پایان می‌رسد، برخلاف برخی دیگر از داستان‌ها که به شکل مطلق سیاه‌اند به قدری که گاهی این سیاهی و تلخی تحمیلی به نظر می‌رسد.

 

داستان «نود» درباره‌ی مادربزرگی که تحت تاثیر نوه‌اش علاقه به تماشای فوتبال پیدا کرده به نظرم جایش در این مجموعه نیست و داستان «روزنامه‌ی صبح» که بلندترین داستان مجموعه است متناسب با پیچیدگی ساختارش و تعداد عناصر و آدم‌هایی که در آن حضور دارند، بار چندانی ندارد.

 

زبان مرضیه کیانیان ساده است و ویژگی سبکی برجسته‌ای ندارد. بعضی جاها اشتباهات نگارشی و دست‌اندازهایی هم در نقل ماجراها وجود دارد، اما همین زبان ساده در جاهایی در خدمت توصیف‌های درخشانی قرار می‌گیرد. مثل این تکه از داستان «ایستگاه چهاردهم»:  

… صداهای دوروبرم انگار جان می‌گرفتند. یخچال مثل هِرَم بود که هر لحظه ابعادش داشت بزرگ‌تر می‌شد. صدای غلت زدن امیر مثل یک طناب بود که سرش را بگیری و تکانش دهی، پر از ارتعاش. صدای لامپ‌های روشن مثل دایره‌های کوچک و بزرگ که دائم به هم می‌خوردند  شبیه جغجغه‌های بچه صدا می‌دادند. کم‌کم صدای همه چیز را می‌شنیدم. صدای دیوار، صدای صندلی و میز و قاشق و چنگال و رومیزی و لحاف و تشک. صداهای‌شان به هم می‌پیچیدند و به شکل یک طناب ضخیم دور سرم می‌چرخیدند و چشم‌ها و بینی و دهانم را می‌پوشاندند.

وحشت و ترس دیوانه‌ام می‌کرد. اما گوش‌هایم از لابه‌لای طناب بیرون می‌رفتند و صداهایی را که تا به حال نشنیده بودند می‌شنیدند. مثل صدای پوست امیر، صدای دنده‌های خودم و صدای ریشه‌هایی که کنار ناخنم زده بود. …

ص ۳۷

حتی این حساسیت غیرعادی به صدا هم بی‌ارتباط به محیط‌هایی نیست که آدم به خاطر محدود بودن دید، ناچار است خیلی چیزها را با شنوایی دنبال کند و کوچک‌ترین صداها ممکن است بر معنا و خبری دلالت کنند و این به تیز شدن بیش از اندازه‌ی شنوایی بیانجامد.

 

  این مقاله را ۸ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *