فاکنگو
طنزنویسی در کشور ما بیشتر سابقه مطبوعاتی دارد. بیشتر کسانی هم که بعدها به طور مستقل کتاب داستان طنز چاپ کردند، یا نویسنده مطبوعاتی بودند یا همان داستانهای طنز چاپ شدهشان در نشریات را مستقلا منتشر کردند.
اما در سالهای اخیر نویسندگانی هستند که به طور مشخص داستان طنز مینویسند. اهمیت این ماجرا شاید در این باشد که به وجه ادبیاتی ماجرا هم به اندازه طنزنویسی توجه میکنند. یعنی به این موضوع توجه دارند که باید به قواعد داستاننویسی پایبند باشند و صدالبته به طنزنویسی آشنا.
حالا کم کم در این مسیر داستانها دارند ساختارهای متفاوتی را تجربه میکنند. یکی از این تجربهها کتاب فاکنگو است.
فاکنگو داستان یک روز از زندگی یک مرد است؛ البته روزی شاید به درازای یک عمر، از این جهت که با اتفاق افتادن یکسری ماجراهای بسیار عجیب و غریب زندگی او دگرگون شده و در نهایت با ورود به داخل یک ماشین لباسشویی وارد چرخه جدیدی از زندگی میشود. بله، درست خواندید، ماشین لباسشویی. اگر این به نظرتان عجیب یا غیرواقعی میآید باید بگوییم که همه داستان پر است از همین چیزهای عجیب و غریب.
پدرام آدم بیآزاری است یا از همان آدمهایی که در عرف عامه بهشان الکی خوش میگویند. سربه زیر و تاحدودی دست و پا چلفتی که از چیزهای عادی زندگی مثل تماشای مسابقه فوتبال، رفتن به رستوران و دیدن فیلم در سینما لذت میبرد. زندگیاش را آرام و معقول جلو برده، به وقتش درس خوانده، دانشگاه رفته، داخل یک شرکت مشغول به کار شده و از آنجا که سرش به کار خودش بوده و در چیزی دخالت نمیکرده هم حسابدار یک شرکت آرایشی با فعالیتهای مشکوک شده و هم دختر صاحب شرکت را به او دادهاند.
او زندگیاش را با چند آموزه خیلی ساده و سرراست جلو میبرد، برای همین نه کارها و ارتباطهای زنش برایش مسالهای ایجاد میکند و نه نگران برگههای مالیاتی است که امضا میکند و نه قصد تغییر چیزی را دارد. فقط یکبار وقتی به طور اتفاقی نامزد برادر همسرش را در خیابان با مرد دیگری میبیند، هوس میکند که از این منظره عکس بگیرد و همین حرکت خلاف عادت او سبب میشود که به سرعت نور وارد اتفاقها و ماجراهایی شود که یکی از یکی باورنکردنیتر هستند.
در اینجا هست که طنز داستان بیشتر به سمت فانتزی میل میکند و اگر صبور باشید و با خودتان نگویید نویسنده فقط برای عجیب و غریب کردن یا خنداندن ما اینهمه ماجرای نشدنی را داخل داستان آورده، در صفحات پایانی کتاب از دلیل اینکه چرا وقایع انقدر غیرواقعی هستند سردر میآورید.
البته برای دنبال کردن داستان کتاب یک دلیل دیگر هم وجود دارد و آن هم گذاشتن معمایی به اسم فاکنگو است. شما هم مثل شخصیت اصلی داستان دنبال این خواهید بود که بفهمید این فاکنگو چیست که قرار است همه را نجات بدهد.
پاراگراف اول داستان کمی گیجکننده و البته طنزآمیز است. اما نویسنده خیلی زود به کمک شما میآید و برای اینکه سردربیاورید ماجرا چیست داستان زندگی خیلی معمولیاش را برایتان روایت میکند تا اواسط کتاب که میرسید به همان پاراگراف ابتدایی. درحقیقت داستان درعین حال که ماجرای همان یک روز را تعریف میکند، کل زندگی پدرام و اینکه چه شخصیتی دارد و چطور شد که کارش به اینجا کشید را هم میگوید و شرح حال نسبتا روشنی از بقیه شخصیتهای داستان هم میدهد؛ گرچه از درون و باور هیچکدام چیز زیادی نمیدانیم و در حد تیپ برایمان باقی میمانند، شاید به دلیل اینکه با نگاه سادهانگارانه پدرام با آنها آشنا میشویم.
برخلاف انتظار آیینه (همسر پدرام) شخصیت اصلی داستان نیست. رویا شخصیت اصلی زن ماجراست که البته هیچ ربطی به زنان معمولی که دوروبرمان میشناسیم ندارد. رویا بیشتر شبیه اعضای باند مافیاست و همه ویژگیهایی را دارد که پدرام فقط در خواب یا فیلمهای سینمایی محبوبش دیده. و شاید بخاطرهمین است که آخرش وارد ذهن پدرام میشود که البته اشاره یونگی ظریفی هم در این ماجرا وجود دارد.
داستان در عین اینکه پر از اتفاقات عجیب و باورنکردنی است، تلاش دارد که به شما نشان دهد همه اینها در شهری مثل تهران در حال وقوع هست و برای همین روی جزئیات واقعی هم بسیار تاکید میکند، از اسم خیابانها گرفته تا نام فلان بانکی که نرسیده به میدان اصلی شهر است تا شخصیتهای تاریخ معاصر ایران که حالا نوادههایشان در یک زندگی زیرزمینی در حال فعالیت هستند. و البته اسم چندین کتاب و نویسنده و دیالوگهای فیلمهای معروف.
این ترکیب فانتزی و واقعی در کلیت داستان معنا پیدا میکند. در حقیقت داستان فاکنگو درباره اساس هستی است و سعی میکند نگاهی متفاوت به ماجرای خیر و شر و معنای زندگی بیاندازد. با همان روشی که چرخش ماشین لباسشویی میتواند با چرخه زندگی دوباره چفت و بست بخورد!
فاکنگو کتاب خیلی پرحجمی نیست و اگر اهل کتاب باشید میتوانید یک نفس آن را بخوانید، بخصوص که داستانی حادثهای و پرماجرا دارد و شما را همراه خودش میکشاند. خواندنش برای کسانی که اهل کتابهای فانتزی،تخیلی و معمایی باشند حتما جذاب است (بخصوص از این جهت که احساس میکنید ماجراهای هیجانانگیزی را در همین تهران خودمان و بغل دستتان دنبال میکنید). هرچند طنز کتاب به شدت و قوت بخش فانتزی آن نیست اما لحظاتی مفرحی هم برایتان میسازد.
فاکنگو اولین تجربه داستان بلند جهانگیر شهلایی است که گویا هم به داستانهای تخیلی علاقه دارد و هم به دنیای آی تی. اولین کتاب او را هم انتشارات ۳۶۰درجه به چاپ رسانده.