سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اندوهی فراتر از رویا

نویسنده: پیتر هاندکه

مترجم: سونیا سینگ

ناشر: مجید

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۸۰

شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۹۰۲۶۸۷


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
اندوهی فراتر از رویا

تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

دیروز برای واکسن نه ماهگی بچه رفتیم. وقتی پرستار آمد من دور شدم و آن سوی تخت ایستادم؛ جایی که بچه، من را نمی‌دید. شروع کرد به گریه کردن. نزدیکش شدم و گفتم: گریه نکن من اینجام.
بعد به این جمله فکر کردم که در این نه ماه چقدر در موقعیت‌های گوناگون تکرارش کرده ام. «نترس من اینجام. جیغ نزن من اینجام. بهونه نگیر من اینجام… ». اینجا بودن، در این نه ماه تبدیل به یک قسمت جدایی ناپذیر از هویتم به عنوان یک تازه مادر شده بود. متوجه شدم از وقتی مامان شده‌ام قطعیت «اینجا بودن» مثل یک بند ناف قطور و قوی، تمام زندگی‌ام را دربر گرفته است. (راستی نوشته‌ای با همین عنوان به قلم گیتی صفرزاده را با فشار دادن این بند ناف آبی می‌توانید بخوانید.)
فکر کردم اگر من اینجا نباشم چطور؟ به هرحال رسم روزگار اینچنین است که قرار نیست من همیشه اینجا باشم. در این لحظه نویسنده‌هایی را دیدم لرزان و ترس خورده بعد از مرگ مادرهایشان. خاطرات، سوگواری‌های مقطعی و کوتاه و بلند، تکه پاره‌ها، یادداشت‌هایی برای گذر کردن و روایت‌های تلخ و شیرین و…
قریب به اتفاقشان اشاره کرده‌اند که چه بیهوده است این نوشتن‌ها به خیال رهایی یافتن از این غم زنده و این غیاب تا همیشه جاندار… با این حال، تنها مأمن را ادبیات یافته‎‌اند و به نوشتن ادمه داده‌اند. در این نوشته‌ی کوتاه نگاهی به کتاب‌هایی می‌اندازیم از گوشه کنار دنیا (آلمان، بلژیک، فرانسه، ایران) که در آن‌ها مادران، مرده‌اند اما قطعاً زنده‌ترین مردگان همیشه همان‌ها بوده‌اند.

 

اندوهی فراتر از رویا

درباره کتاب

«تقریباً هفت هفته از مرگ مادرم می‌گذرد. بهتر است هرچه سریع‌تر دست به کار شوم پیش از اینکه اشتیاقم به نوشتن در مورد او از بین برود. همان حالتی که پس از شیندن خبر خودکشی‌اش دچار شدم.»
کتاب اندوهی فراتر از رویا، نوشته پیتر هاندکه با این جمله آغاز می‌شود.

 

پیتر هاندکه

 

 

پیتر هاندکه، نویسنده‌ی آلمانی برنده‌ی جایزه نوبل سال 2019 که با کتاب ترس دروازه‌بان از ضربه‌ی پنالتی به شهرت می‌رسد راجع به روزگار مادرش می‌نویسد: مادرم بین پنج فرزند بچه‌ی آخر بود. دانش‌آموز خوبی بود. دستخط زیبایی داشت. سپس سال‌های تحصیلش تمام شدند. یادگیری تنها یک بازی بچگانه بود. به محض اینکه تحصیلات اولیه‌شان تمام می‌شد دیگری نیازی به آموزش بیشتر نداشتند. باید در خانه می‌ماندند. دخترها به این در خانه ماندن عادت می‌کردند. چون آینده‌شان همین بود. ترسی وجود نداشت. به جز یک ترس حیوانی از تاریکی و طوفان. تغییری وجود نداشت. به جز تغییر در سرما و گرما. باران، آفتاب.داخل خانه. بیرون خانه. عواطف زنانه تا حد زیادی به وضعیت آب و هوا بستگی داشت.


کتاب کوچک و کوتاهی ست که نویسنده سعی می‌کند خودش را همراه کند با دوران کودکی و نوجوانی و جوانی مادرش تا روزی که مادر، با خوردن صد قرص خودکشی می‌کند.

 

 

نویسنده معرفی: راضیه مهدی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *