سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

آئینه داری در عصر کوری

نویسنده: محمدهادی چرخکان

ناشر: روزگار

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۱۶۴

شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۳۳۱۲۴۵


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید
آئینه داری در عصر کوری

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

داستان کتاب آینه‌دار عصر کوری، قصه زندگی‌ سزاوار را تعریف می‌کند، او و تنها برادرش در خانواده‌ای به دنیا آمدند که گرچه براساس عشق شکل گرفت اما عقاید و اعتقادات پدر و مادر به کلی از هم متفاوت بود. پدر که در ارتش کار می‌کند در حادثه‌ای که خودش ترتیب داده سهوا کشته می‌شود. بزرگ شدن سزاوار با انقلاب گره می‌خورد و دو برادر هریک راه متفاوتی را در پیش می‌گیرند. برادر بزرگتر از یک فعال چپ سیاسی تبدیل به یک فرد خوشگذران شده و به آلمان پناهنده می‌شود و سزاوار که تصمیم گرفته به جبهه برود بر اثر اصابت ترکش بینایی‌اش را از دست می‌دهد.


سزاوار در همان سال‌ها با دختری براساس آرمان‌های مشترک ازدواج می‌کند، با هم درس می‌خوانند و زندگی ساده‌ای بنا می‌کنند. اما سزاوار بخاطر حق اندیشی و تعارضی که افکارش با عقاید متعصبانه بسیاری از افراد در موقعیت‌های مختلف دارد، نمی‌تواند مدت طولانی بر سر هرکاری بماند. چند سالی می‌گذرد و با تغییر فضا و مناسبات جامعه، کم کم نقش سزاوار از قهرمان به قربانی تغییر می‌کند.


تغییرات سیاسی دوره‌های مختلف هر بار زندگی را برای سزاوار که به دنبال حقیقت است سختتر می‌کند، حتی او را سال‌هایی گرفتار زندان می‌کند اما او مبارزه اصلی را نه در رودرویی مردم با یکدیگر بلکه در مبارزه با فساد و روبه‌رو شدن با خود می‌بیند. سرانجام تلاش‌های سزاوار به نتیجه می‌رسد گرچه خود دیگر در این جهان نیست.

 

بخش‌هایی از کتاب آئینه‌داری در عصر کوری

 

*دکتر شرافت گفت اول انقلاب من یک مجاهد بودم، یادم می‌آید قرار بود در دانشگاه بین یک استاد اسلام‌شناسی و یک استاد کمونیست، مناظره‌ای برگزار شود. اما من و تعدادی از دوستانم که یا مجاهد بودیم یا مسلمان تند، مراسم را بهم زدیم. امروز که بخاطر نظراتم تحت پیگرد قرار گرفته‌ام با خودم می‌گویم شاید اگر آن روز اجازه می‌دادیم هر کسی حرف خودش را بزند، امروز خودمان به خاطر حرف زدن محکوم نمی‌شدیم. سزاوار گفت پس شما از قدیم چپ می‌زدید و خیلی به وجود خدا اعتقاد نداشتید.

دکتر گفت البته آن موقع بیشتر با شور و احساس مبارزه می‌کردیم و امروز همه چیز را علمی نگاه می‌کنم. سزاوار گفت یعنی امروز به صورت علمی و فلسفی به این نتیجه رسیده‌اید که خدایی وجود ندارد؟ دکتر گفت من به عنوان یک جوان دوره انقلاب که شاهد همه اتفاقات پس از آن بوده‌ام، امروز وظیفه دارم نگاه سطحی را که بلای جامعه ما شده است را کم کنم و به عنوان یک اهل فلسفه باید بگویم کسی حق ندارد هیچ حقیقتی را ثابت شده بداند. از نظر من کسی که شناخت امروزش از هستی با شناخت دیروزش فرق چندانی ندارد، تفاوت چندانی با بت‌پرستانی که سال‌ها یک بت را می‌پرستیدند، ندارد.

 

نویسنده معرفی: گیتی صفرزاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *