نویسنده: مجید ارشادی
این کتاب که متعلق به رماننویس و درمانگر مشهور آمریکایی، اورین #یالوم است، از پُرفروشترین کتابها در حوزهی تخصصی درمان و حتی عمومی روانشناسی است. همانطور که در متن کتاب نیز آمده است، این کتاب نهتنها برای رواندرمانگران و مشاوران و تمام کسانی که در حوزهی بالینی و مددکاری اجتماعی فعّالاند مفید است، که برای عموم و تمام کسانی که میخواهند شناخت بهتری از خود داشته باشند نیز توصیه میشود. چه اینکه این کتاب معدلی از یک زبان تخصصی و زبانی عمومی است.
درمان وجودی، نحوه و عملکرد آن و تاریخچهی تشکیلش، که در این کتاب مورد بحث و مداقّه قرار میگیرد، از درمانهای موج پنجم روانشناسی است که اساس کار خود را به مواجههی انسان با هستی و متعاقبا با مرگ، تنهایی، عشق، آزادی، پوچی، معنا و موضوعاتی از این دست قرار میدهد، که رویکرد و نگاهی سراسر متفاوت به انسان و درمان مشکلات آن، نسبت به موجهای قبل از موج پنجم و درمانهایی نظیر درمانهای روانکاوی، شناختی_رفتاری، هیجانمدار، طرحوارهدرمانی و … دارد.
این رویکرد باوجود مخالفت با چنین روشهایی از شیوههای این درمانها، بهخصوص روانکاوی، از آنها بهره برده و میبرد، که این خود از امتیازات این رویکرد درمانی است.
رواندرمانی اگزیستانسیال را شاید بتوان فلسفیترین نوع درمان میان درمانهای موجود دانست؛ چرا که از سویی نگاهی به علم روانشناسی و از سویی دیگر نگاهی به مفروضاتی دارد که نمیتوان آنها را تحت لوای علم جای داد.
پیش از شروع، و در فصل یک، یالوم در مورد تاریخچهی درمان وجودی، ارتباط آن با سایر درمانهای مرسوم و غیر مرسوم، پیشگامان و درمانگر شاخص این درمان صحبت کرده و جایگاه این درمان را در حوزههای آکادمیک را توضیح میدهد.
پس از آن، یالوم، کتاب را به چهار بخش عمده تقسیم میکند : ۱. مرگ ۲. آزادی ۳. تنهایی ۴. پوچی
او در هر بخش با ارائهی نمونههای بالینی و با پیشکشیدنِ مثالهایی از دنیای هنر، خاصّه ادبیات، مباحث خود را پیش میبرد و نشان میدهد که این چهار مفهوم چگونه کار میکنند و چه ارتباطی را با ساحت وجودی انسان و جایگاه او در جهان برقرار میکنند.
بخش اول، «مرگ»، به چهار فصل عمده تقسیم میشود:
ابتدا، «زندگی، مرگ و اضطراب»
در این فصل محوریت مباحت حول وابستگی مرگ و زندگی و تاثیر و تاثرات این دو نیروی کاملا ممزوج میچرخد و جایگاه مرگ در بهوجودآمدن و شکلگرفتنِ اضطراب، که از آن بهعنوان اضطراب وجودی نام برده میشود توضیح داده میشود. مبحثی انتقادی نیز به درمانهای مرسوم و بیتوجهی آنها به مقولهی مرگ و نقد جایگاه مرگ در دستگاه تفکری فروید نیز از دیگر مباحث این بخش است؛ که گاه جنجالی مینماید.
«مفهوم مرگ برای کودکان» عنوان فصل سوّم کتاب است.
توضیح این بحث که مرگ در تمام مراحل زندگی حضوری قاطع دارد؛ و این موضوع که مفهوم مرگ دارای کیفیتی تکاملی است و حضور و نحوهی برخورد انسانها با مقولهی پُراهمیتِ مرگ تا چه حد میتواند در بهوجودآمدنِ ناهنجاری و بیماریهای روانی، مخصوصا در دوران کودکی مهم باشد. تربیت در این مقوله نیز دارای نقش فوقالعاده حیاتیایست و توضیح اینکه نحوهی ارائهی مطالبی حول این مفهوم تا چه میزان میتواند ضروری باشد.
«مرگ و ناهنجاری روانی» عنوان مهمی است که بر پیشانی فصل چهارم این کتاب نقش بسته.
تفاوت میان اضطراب هنجار و ناهنجار و اینکه چگونه اضطرابی را میشود هنجار و چگونه اضطرابی را میشود ناهنجار خواند، مبحث اول این فصل است.
قائدهی «استثنا بودن» و این پیشفرض غلط که افراد انسانی به آن مبتلا میشوند نیز مبحث بعدی است.
این پیشفرض که او (انسان دچار این خطا) با تمام کسانی که به آغوش مرگ کشیده میشود تفاوت بنیادی و اساسی دارد و درنهایت مانعی برای این رویداد طبیعی پیدا خواهد شد و او را در بطن و متن زندگی نگاه خواهد داشت. در کنار نقد این پیشفرض قائدهای دیگر به نام «نجاتدهندهی غایی» نیز، که کاربردی تقریبا مشابه با قائدهی استثناء بودن دارد نیز به چشم میخورد.
این نگاه نیز به دلیل اینکه هیچ شاهد عینی و علمی وجود ندارد که کس یا کسانی میتوانند از این وضعیت استفاده کرده و با میانجیگریِ این نجاتدهنده در ساحل زندگی آسوده باشند و تلاطمهای مرگ در آنها اثری نداشته باشد، وجود ندارد.
مبحت بعدی این فصل اسکیزوفرنیا و ارتباط آن با مرگ است و این سایکوز به صورت ویژهتری نسبت به ناهنجاریهای دیگر روانی مورد مداقّه قرار میگیرد. مبحث آخر این فصل نیز پیشکشیدنِ شواهد پژوهشیای است که به کمک این مفاهیم بهظاهر انتزاعی میآید و با ارائهی آزمایشها و تحقیقات، حضور و تاثیرگذاری مرگ در زندگی را مورد بحث قرار میدهد.
«مرگ و رواندرمانی» فصل پنجم.
مرزیبودن موقعیت مرگ. مبحث اول؛ که اشاره به این موضوع دارد که جایگاه انسان در هستی به شکلی است که او حتی اگر خود را با تمهیدات و چالشهایی از فکر مرگ رهایی دهد، همچنان مرگ حضور دارد و در موقعیتهایی، مثل مرگ والدین یا دیدن یک اتفاق مربوط به مرگ خود را نشان میدهد. این ویژگی مهم مرگ است.
همچنان یالوم از ارتباط مرگ و اضطراب دست برنمیدارد و آن را نهتنها مرتبط با اضطراب که آن را خاستگاه اصلی اضطراب میداند.
مبحث دیگر این فصل این بحث را شامل میشود که پیشکشیدن موضوع مرگ در جلسهی درمان میتواند چه مشکلاتی را در پیش روی درمانگر و مراجع قرار دهد و چگونه باید آن را با تمهیداتی رفعورجوع کرد.
«رضایت از زندگی و اضطراب مرگ: جای پای مطمئن درمان» نیز موضوعی دیگر است. اینکه از امیدهای موجود در فرایند درمان و در برخورد با مرگ این است که شخص تا چه حد توانسته از مواهب یک زندگی مبتنی بر سلامت بهره ببرد. سلامتی که میتواند جای پای مطمئنی برای مواجهی صحیح با مرگ باشد.
حساسیت زدایی از مرگ و نحوهی مواجهه با مرگ نیز مطلب آخر این فصل را تشکیل میدهد.
در اینجا به بخش دوم کتاب با عنوان « آزادی» میرسیم. عنوانی که همانطور که از نامش پیداست، مسئلهی بغرنج آزادی انسان، جبر و اختیار در حوزهی روان و تبعات بنیادین آن را گوشزد میکند و از این طریق راه را برای مباحث آتی در این حوزه میگشاید.
فصل ششم این کتاب با عنوان «مسئولیت»، که یکی از وجوه آزادی انسانی است آغاز میشود. مسئولیت بهعنوان یک نگرانی اگزیستانسیال تا تبعات مسئولیتگریزی در ساحت بالینی ابتدای فصل ششم را شامل میشود.
مبحث مهم بعدی نقش مسئولیتپذیری و درمان است و این مهم که درنهایت این خود بیمار یا مراجع است که این وظیفه را بر دوش میکشد و برای درمان خویش گام بردارد.
سپس نگاه نقادانهای به نقش مسئولیتپذیری در جامعهی روانشناسی امریکا، مخصوصا در سطح متینگها و سخنرانیها و اینکه تا چه میزان این فعالیتها موثر و بهبوددهندهی اوضاعاند و تا چه میزان واقعی و کاربردیاند را پیش میکشد و سعی در ترسیم چهرهای واقعگرایانه از مسئولیتپذیری در جامعهی روانشناسیزدهی امریکا دارد.
در مبحث بعدی این فصل، مانند تمام فصلها، مسئلهی پژوهش و پشتوانهی پژوهشی مبحث مورد نظر پیش کشیده میشود و و محدودیتهای چیزی که ما آن را مسئولیتپذیری میخوانیم نیز گفته میشود؛ که تا کجا انسان میتواند خود را در عملی که انجام میدهد یا پیامدهای عملش مسئول بداند.
صحبت از مسئولیت و احساس گناه، که از وجوه و پیامدهای مهم آزادی انسانی است، نیز به میان میآید و این مهم با ارائهی نمونههایی بالینی و متونی مربوط با این حوزه مورد بحث قرار میگیرد. که نقش وجدان و گناه در کنار مسئولیتپذیری چیست و اینها چگونه با مبحثی مثل خودشکوفایی ارتباط پیدا میکنند.
«خواستن» فصل هفتم
عملکردن و خواستن دو مسئلهای هستند که معمولا در کنار و متعاقب هم ذکر میشود و ارتباط تنگانگی با یکدیگر دارند. رابطهی آنها با مسئولیت و مبحث اراده، با نظر به دیدگاه سه تن از مهمترین درمانگران این حوزه یعنی رنک، فاربر و رولو مِی بیان میشود.
نقش اراده در کار بالینی و اینکه خواست فرد در کار درمان چگونه عمل میکند نیز از مباحث مرتبط با مبحث قبلی است.
آرزو و صحهگذاشتن به وجه عاطفی و انسانی آن چیزی نیست که در کنار مباحث پیشین بهراحتی بتوان از کنارش گذشت. نتیجتا نقش و کیفیت روانشناسانهی این موضوع نیز باید معلوم شود.
در آخر نیز مسئلهی تصمیم_انتخاب ایستاده است.
بحث به این اینجا میرسد که مراجع درواقع کسی است که مدام دست به تصمیمگیری و انتخاب میزند و این کار او را از جباریت حاکم در روان، که عامل بسیاری از مشکلات رفتاری و روانی است، رهایی بخشیده و به سمتوسویی میبرد که میتوان از آن بهعنوان مرحلهی درست و خوب درمان نام بُرد.
عنوان بخش سوم این کتاب «تنهایی» و عنوان فصل هشتم و مرتبط با آن «تنهایی اگزیستانسیال» است و تفاوت آن نسبت به سایر تنهاییهایی که ما انسانها به نحوی از آنها آگاهیم و در زندگی اجتماعی و فردیمان با آنها برخورد داشتهایم، ذکر میشود.
تنهایی و انواع آن هم میتواند منشاء بسیاری از مسائل و مشکلات روانشناختی و بالینی باشد و هم راهحل آن.
این موضوع، یعنی تنهایی، بهصورت کاملا اتوماتیک موضوع دیگری را همراه خود دارد؛ ارتباط. ارتباط که به گفتهی بسیاری از متخصصان این حوزه، از بدو تولد تا دم مرگ چیزی است که نه میتوان از آن گریخت و نه میتوان آن را انکار کرد و مهمترین نوع ارتباط نیز ارتباط انسان با خویشتن خویش است. همین ارتباط میتواند کمککنندهی مباحث روانی، چه در قالب مشاورههای فردی و گروهی و چه ارتباطات مرسوم باشد و هم نیز منشاء بسیاری از مشکلات و مسائل روانی و بالینی است. روابط بینفردی مبحثی نیست که بهراحتی بتوان از آن گذشت.
فصل نهم این کتاب در راستای همین تنهایی اگزیستانسیال است. «تنهایی اگزیستانسیال و رواندرمانی».
این فصل جملهای دارد که درخشان است. میگوید : «طنز تلخ ماجرا این است؛ آنان که مایوسانه نیازمند آرامش و لذت حاصل از یک رابطهی اصیلند، درست همانهایی هستند که کمتر از هر کسی قادر به برقراری چنین ارتباطی هستند». این بند را میتوان شاهبیت این فصل دانست و از تکنیکهایی که درمانگر برای بهبود اوضاع روانی مراجع یا بیمارش به کار میبرد نیز آگاه شد. این تکنیک تکنیکی است که مراجع را به بیماری خویش مواجه میکند و او را دعوت به تنهایی خویش میکند؛ چه این تنهایی و درواقع تنهاشدن، بسیار میتوان در درمان موثر و مفید واقع شود.
بخش نهایی و چهارم کتاب نیز عنوان «پوچی» برخود گرفته.
دو فصل را شامل میشود؛ فصل دهم و یازدهم.
در فصل دهم، «پوچی»، معضل معنا، که از معضلات بزرگ دنیای مدرن است و بهواسطهی ملال حاصل از آسایش امکانات حاصله از علم به ما ارزانی شده، به شکلی موشکافانه و دقیق بیان میشود و سعی میشود که اهمیت این موضوع را گوشزد کند.
معنای زندگی مبحث دیگری است، که هر فیلسوفی به نوعی به این سوال پاسخ داده داده است و سعی کرده این سوال که «معنای زندگی چیست» را بکاود و سعی کند با توجه به تاریخ انسان و بافت و شرایط اجتماعی آن دوره پاسخی قانعکننده برای این موضوع بیابد.
اگر فقدان معنا رخ دهد چه پیامدهای بالینیای خواهد داشت نیز مبحث دیگری است که پیش کشیده میشود و مطالب این قسمت درجهت پاسخدادن به آن پیش میرود.
مانند تمام مباحت نیز در این بخش پژوهشهای بالینی به کمک موضوع ژرف معنا میآید.
فصل یازدهم که واپسین فصل کتاب است با عنوان «پوچی و رواندرمانی» به اتمام میرسد.
دلیل نیازمند بودن ما، بهعنوان انسانهایی طالب معنا، به معنا، و تدابیر بالینیای که میتوان به کار گرفت، آخرین گفتههای این کتاب ارزشمند در حوزهی سلامت روان و رواندرمانی را شامل میشود.