قوشِ تنها و ذریّاتِ سیمرغ
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی بزودیابوتراب خسروی در آخرین کتاب خود دست به تجربهای ضروری زده است: بازآفرینی مدرن قصههای شیخ اشراق؛ مجموعهای از چهارده داستان که کوتاهیشان گاه به کمتر از دو صفحه میرسد. کار وی در این کتاب بازتاب و بازتولید منابع مکتوب فرهنگ ایرانی و نوعی پیوند زدن ادبیات اکنون به گذشته است. نویسنده در تجربهی تجریدی خویش سرگردان است و در کار دور ریختن «شکل غلط رفتار کلمات و هجاها»یی که پیشتر آموخته تا جا را برای «کلمهها و سرمشقهای تازه» باز کند؛ همچون قوشی تنها در پیِ ذریّاتِ سیمرغ.
آواز پر جبرئیل
نویسنده: ابوتراب خسروی
ناشر: نیماژ
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۲۰
شابک: ۹۷۸۶۰۰۳۶۷۵۳۱۵
ابوتراب خسروی در آخرین کتاب خود دست به تجربهای ضروری زده است: بازآفرینی مدرن قصههای شیخ اشراق؛ مجموعهای از چهارده داستان که کوتاهیشان گاه به کمتر از دو صفحه میرسد. کار وی در این کتاب بازتاب و بازتولید منابع مکتوب فرهنگ ایرانی و نوعی پیوند زدن ادبیات اکنون به گذشته است. نویسنده در تجربهی تجریدی خویش سرگردان است و در کار دور ریختن «شکل غلط رفتار کلمات و هجاها»یی که پیشتر آموخته تا جا را برای «کلمهها و سرمشقهای تازه» باز کند؛ همچون قوشی تنها در پیِ ذریّاتِ سیمرغ.
آواز پر جبرئیل
نویسنده: ابوتراب خسروی
ناشر: نیماژ
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۲۰
شابک: ۹۷۸۶۰۰۳۶۷۵۳۱۵
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی بزودیقوشِ تنها و ذریّاتِ سیمرغ
اعتبار ادبی «بوتُرابِ کاتب»، خَلَفِ مقبولِ هوشنگ گلشیری و دارندهی مهمترین جوایز ادبیات فارسی (جایزهی مهرگان ادب، جایزهی هوشنگ گلشیری و جایزهی جلال آلاحمد)، حالا بیشتر از این جهت است که آثار وی به سلامت از اَلَکِ آزمون زمان عبور کرده و دستکم دوتای آنها، «اسفار کاتبان» و «رود راوی»، در هر فهرستی از بهترین و یا مهمترین رمانهای معاصر فارسی یافت میشوند. علاوه بر دو رمان نامبرده، آثار دیگر او (رمان «ملکان عذاب»، چهار مجموعه داستانِ «هاویه»، «دیوان سومنات»، «کتاب ویران» و ـ کتاب مورد بررسی ـ «آواز پر جبرئیل»، و همچنین مجموعه مقالات «حاشیهای بر مبانی داستاننویسی») نیز همیشه قابل تأمّل و بحثبرانگیز بوده و هستند.
ابوتراب خسروی، در کمال پختگیِ قلم و خبرگی در روایت، در آخرین کتاب خود دست به تجربهای ضروری زده است: بازآفرینی مدرن قصههای شیخ اشراق؛ مجموعهای از چهارده داستان (یا به رأی خودش «متن») که کوتاهیشان گاه به کمتر از دو صفحه میرسد.
کار وی در این کتاب بازتاب و بازتولید منابع مکتوب فرهنگ ایرانی و نوعی پیوند زدن ادبیات اکنون به گذشته است. او در مقدمه مینویسد: «بیآنکه مدعی درک تمثیلات شیخ اشراق باشم، که البته کار من نیست، شاید حاصل خواندههای من از قصههای شیخ تنها کشف و لذت از بارقههای خلاقیت ادبی او باشد.
منظورم قصههای شیخ است و نه مباحث پیچیدهی متون عرفانی ـ الهیاتی او، منظورم روایت قصهوار شیخ است که نهایتاً منتج به تمثیلهایی میشود مبنی بر توسّع مبناها و مفاهیم حکمت عارفانهی خاص او که هستی را به پرسش میگیرد.» درواقع «آواز پر جبرئیل» ترکیبی از شگردهای قصهگویی و روایت است که گویی به نیت دمیدن روح زیباییشناسیِ فرهنگ کهن ایرانی در قالبی نوین و بهروز نوشته شده. کتاب دربردارندهی چهارده متن مستقل و ناوابسته به یکدیگر است. اما تمامیِ متون در لفافی از قصهی واحد سهروردی پیچیده و پوشیده شدهاند.
اولین داستان، بلندترین آنهاست. همانند بیشتر آثار بوتراب حال و هوایی شبزده، مضمونی سوررئال و ویژگیهایی پستمدرن دارد. به طی طریقی بطئی و جزئینگر میمانَد که سرانجام منجر به مسخ شخصیت اصلی میشود. جزئیات، عینیتگرایی و پرسپکتیو از مقولات مورد علاقه و از مهارتهای آشنای ابوتراب خسروی است.
امّا شاید مداومتِ کاتب بر این امور، عملِ مناسبی برای عبوری سلامت از این «تجربه»ی جذاب نباشد. اگر میان «داستان» و «قصه» (و یا «متن») تمایزی قائل شده، «داستان» را روایتی بسیط در بستری از جزئیات و واجد عمق بدانیم و «قصه» را نَقلی شتابزده، نگه داشته شده در سطح و صورتِ فهرستواری از وقایع بیانگاریم، آنگاه شاهد خواهیم بود که متن اولِ «آواز پر جبرئیل» نوشتهای است گرفتار میان این و آن.
قرار است روح باستانی ایرانی به پشتگرمی ادبیات سترگ کلاسیکِ خود در در نوشتهای امروزی دمیده شود. اما به سبب تفصیل و جزئیات، جغرافیای موهومِ اثرْ، ملموسی خود را از دست میدهد و لحنی که کوشیده به گویش روز نزدیک شود از باورپذیری آن میکاهد. برای نمونه سطور کوتاهی از آن را میخوانیم:
«مسیر تپه را مثل پلکانی سنگین کردهاند که بالا میرویم. کمی میلنگم. زن بلدچی همچنان چالاکتر از من بالا میرود. عرق کرده و قبایش به شانهها و مدار کمرگاه باریک و فرود قوس کشالهها و تهیگاه سرینش چسبیده. جاهایی که شیب تند است برمیگردد، کمک میکند، دستم را میگیرد و بالا میکشد، ناچار میشوم جاهایی چند قدم لِیلِی کنم و به دنبالش برم. خیال میکنم عطر پرّان و گرمی که به مشامم میرسد نه ترکیب معطّرات بینالنهرین و ماوراءالنهر، که حاصل جهیدن مشاطه و ساییدن پارچههای لطیف بر پوست به عرق نشستهی اوست.»
«زن بلدچی پشتسرم در حال نجواست که آقای خوش بر و رویی از ایوان روبهرو پایین میآید، کت و شلوار سرمهای و پیراهن سفید پوشیده و کراوات تیرهای دارد، صورتش را هم اصلاح کرده، این را از برق پوستش میگویم. سبیلش هم قیطانی است…»
واژههای دو سطر بالا کمی ناهمگن هستند. انگار به اجبار همنشین یکدیگر شدهاند. سطر اوّل آشکارا از دومی عقبتر ایستاده است. جزئیات نیز گاهی سرریز میشوند. در سطر دوم، نوشتن جملهی «این را از برق پوستش میگویم.» کاملاً بیهوده و ناکارآمد است. تردیدی نیست که ابوتراب خسروی تسلط غبطهبرانگیزی بر زبان دارد. جملههای بلندِ تراشخورده و مطنطن متن دوم کتاب، گویای همین شهرت و مهارت نویسندهاند. اما انگار در جانِ اثر مسألهی بغرنجی وجود دارد که «عامل خیال» را به کار نمیاندازد.
هر چه در کتاب پیش برویم متون آن کوتاهتر، جزئیاتش کمتر و عنصر تمثیل پررنگتر میشود. پای حیوانات و عجایبالمخلوقات به متون باز میشود، عاشقانهای از یوسف و زلیخا روایت میشود و سرانجام به قصّهای از جام جهانبین ختم میشود. گویی نویسنده در تجربهی تجریدی خویش سرگردان است و همانند شخصیت متن چهارم کتاب، شاگردی که آموزگار تازهای مییابد، در کار دور ریختن «شکل غلط رفتار کلمات و هجاها»یی است که پیشتر آموخته تا جا را برای «کلمهها و سرمشقهای تازه» باز کند؛ همچون قوشی تنها در پیِ ذریّاتِ سیمرغ.
بنابراین شاید ماحصل مواجههی مخاطب با کتاب «آواز پر جبرئیل» به عنوان یک «مجموعه داستان» چیزی جز سردرگمی و یا سرخوردگی نباشد.
به مقدمهی نویسنده بازمیگردیم: «قصههای شیخ اشراق گاهی تمثیلهای نسبتاً بلندیست که میتوان آنها را درگیریِ انسان با غرایزش معنا کرد، یا مضامینی در حد چند سطر به ایجاز و اختصار، حتماً با هدف تهذیب.
بنابراین روایتهایی که متناسب با شیوهی داستاننویسی این قلم بود به هیئت داستان درآمد بیآنکه بدانم یا بخواهم بدانم منظور شیخ چه بوده، تنها از عناصر موجود در قصه استفاده شد و وضعیتی پدید آمد که روابط علّیمعلولی مقدرشان را معلوم کردهاند؛ و نیز روایتهایی که بهزعم این قلم تنها میتوانست در شکلروایتگونههایی که نه قصه است و نه داستان نوشت که فقط شاید متنهایی باشند که بشود خواند و ازشان گذشت یا نگذشت و مجال داد تا در جایی بمانند.»
پاسخ به این پرسش که آیا ابوتراب خسروی از پتانسیل ادبیات کلاسیک فارسی برای بازخوانی متونی امروزی استفادهای بهینه کرده و بهرهای کارآمد برده یا نه، در گنجایش این مجال نیست. بهتر آن است که به این متون فرصتی بدهیم تا «در جایی بمانند» و برای رسیدن به جواب در انتظار آزمون زمان باشیم.
ابوتراب خسروی
شیخ اشراق