گوش شنوای آقای مهرجویی!
وقتی کارگردانی فیلمش را حتی با الهام از یک اثر داستانی میسازد، به گمان من اولین معنایش این است که در دنیای دیگری سهیم میشود. جور دیگری هم این را میشود گفت، اینکه میگذارد جهان دیگری را به روایت او ببینیم. بااین حساب کار بزرگ مهرجویی از نگاه من این نیست که اقتباسی وفادارانه از یک متن داستانی انجام داده یا نه یا مثلا ایدهای که از فلان کتاب گرفته چقدر به نگاه نویسنده کتاب نزدیک بوده است. کار مهم او داشتن گوشی شنوا برای شنیدن داستان دیگری بوده است. حتی اگر آن داستان تنها جرقهی یک فیلم متفاوت بوده باشد.
وقتی کارگردانی فیلمش را حتی با الهام از یک اثر داستانی میسازد، به گمان من اولین معنایش این است که در دنیای دیگری سهیم میشود. جور دیگری هم این را میشود گفت، اینکه میگذارد جهان دیگری را به روایت او ببینیم. بااین حساب کار بزرگ مهرجویی از نگاه من این نیست که اقتباسی وفادارانه از یک متن داستانی انجام داده یا نه یا مثلا ایدهای که از فلان کتاب گرفته چقدر به نگاه نویسنده کتاب نزدیک بوده است. کار مهم او داشتن گوشی شنوا برای شنیدن داستان دیگری بوده است. حتی اگر آن داستان تنها جرقهی یک فیلم متفاوت بوده باشد.
گوش شنوای آقای مهرجویی!
نگاهی به اقتباس ادبی در فیلمهای داریوش مهرجویی
«چرا آثار ادبی دستمایه ساخت فیلم ایرانی نمیشوند؟»
طرح همین پرسش کافی است تا خودمان را وسط یک دعوای حسابی بیندازیم! اهالی سینما معتقدند در ایران به ندرت آثار ادبی نوشته میشود که بتوان از آنها اقتباس سینمایی کرد. این اهالی (اگر نه همگی ولی تعداد قابل توجهی از آنها) عقیده دارند نویسنده ایرانی موقع نوشتن آنقدر درگیر هزارتوهای ذهنی خودش است که قصه -آن هم قصهای که بتواند در روایت سینمایی بگنجد- از دست میرود.
از این طرف اهالی ادبیات میگویند کارگردانان ایرانی شیفته نوشتههای خودشان هستند یا -زبانم لال!- اصلا اهل ادبیات نیستند و سراغ کتاب نمیروند. بین این دو طیف نظر، آنجا هم که تقاطعی ایجاد میشود، اغلب به دلیل مشکلات جنبی از دست میرود، نمونهاش مثل ساخت فیلم از کتاب زمستان 62 یا سووشون.
البته نمونههایی هم وجود دارد که این اتفاق میمون و مبارک رقم خورده، از شازده احتجاب گرفته تا مربای شیرین. و نمونههایی که از آثار ادبی غیرفارسی اقتباس کردهاند مثل خواهران غریب یا شبهای روشن. اغلب این موارد نمونههای تک موردی در کارنامه کارگردانانشان هستند. از این جهت تنها یک کارگردان ایرانی است که تقریبا نیمی از فیلمهایی که ساخته برگرفته از ادبیات است، داریوش مهرجویی.
حالا چه بسا نکته بینان به من خرده بگیرند که بسیاری از کارهای او اساسا اقتباس ادبی به شمار نمیروند یا حتی عدهای هم طعنه بزنند که ایشان در برخی موارد تا ناچار نمیشد نمیگفت که ایده فیلمش را از فلان کتاب گرفته است. پاسخ به مورد دوم در چارچوب این مطلب نیست اما مورد اول اتفاقا نکته اساسی حرف این مطلب است.
اول بگذارید نگاهی بندازیم به آثار سینمایی مهرجویی که در فیلمنامه نشانی از ادبیات دارند. جالب است بدانید که اولین فیلمی که مهرجویی با آن پا به عرصه سینما گذاشت براساس یک داستان بود، فیلم الماس 33 که در سال 1346 ساخت، فیلمی مدل فیلمهای حادثهای هالیوود که چندان چنگی هم به دل نزد و اعتیار چندانی هم برای این جوان بازگشته از آمریکا به همراه نداشت. فیلمنامه الماس 33 را مهرجویی همراه با محمدرضا فاضلی از روی داستان «جین باند008» نوشته فردی به اسم کاظم سلحشور نوشت. (سلحشورها گویا از همان آغاز در سینمای ایران نقش داشتهاند!)
اما دومین فیلم مهرجویی که اعتبار فراوانی برایش آورد و ستاره درخشانی هم در سینمای ایران شد، فیلم گاو بود که براساس یکی از داستانهای کتاب عزاداران بیل نوشته غلامحسین ساعدی ساخته شد.
یکسال بعد مهرجویی آقای هالو را براساس نمایشنامه هالو از علی نصیریان ساخت و چهارمین فیلمش باز هم اقتباسی از یک نمایشنامه بود اما این بار از یک نمونه خارجی: نمایشنامه ویتسک از گئورگ بوشنر که فیلم پستچی از دل آن بیرون آمد.
پنجمین فیلم مهرجویی باز همکاری مشترکی با غلامحسین ساعدی بود. این بار آخرین داستان مجموعه گور و گهواره با نام آشغالدونی اساس ساخت فیلمی شد به اسم دایره مینا که به مدت سه سال توقیف بود و سرانجام در آغاز سال 1357 به نمایش درآمد.
بعداز پیروزی انقلاب گرچه ماجرای فیلمسازی ادامه پیدا کرد (دو فیلم مهم هامون و اجارهنشینها محصول همین دوران هستند) اما تا سال 1371 هیچکدام از فیلمها ردی از ادبیات ندارند. گرچه این نقل قول از مهرجویی را گوشه ذهنمان نگه میداریم که در خلق هامون از بوف کور الهام گرفته است.
از سال 1371تا 1376 مهرجویی چهار اثر سینمایی میسازد که در همگی ردپای ادبیات وجود دارد: سارا براساس نمایشنامه خانه عروسک ایبسن، پری براساس دو داستان از سالینجر، لیلا براساس داستانی از مهناز انصاریان و درخت گلابی براساس داستانی به همین نام در کتاب جایی دیگر گلی ترقی.
بعداز چند فیلم دیگر مجددا در کارنامه مهرجویی یک اقتباس کامل را میبینیم، فیلم مهمان مامان که در سال 1382 براساس کتابی به همین نام از هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شد.
به دنبال مهمان مامان، هفت فیلم در کارنامه فیلمسازی مهرجویی وجود دارند که باز سه مورد آنها به نوعی برگرفته از ادبیات هستند: سنتوری که برداشتی آزاد از رمان عقاید یک دلقک هاینریش بل است، چه خوبه که برگشتی براساس داستانی از نیکلای گوگول و اشباح براساس نمایشنامهای به همین نام از ایبسن.
غیر از این موارد ساخته شده مهرجویی فیلمنامههای ساخته نشده متعددی هم براساس ادبیات داستانی دارد از جمله فیلمنامه قنات که براساس داستان معصوم سوم هوشنگ گلشیری نوشته شده بوده.
اگر به این فهرست بلند و بالا نگاه دقیقی بیندازیم متوجه میشویم که در نیمی از موارد اقتباس ادبی به معنای ساخت فیلمِ یک اثر داستانی انجام نگرفته است. در مورد نمونههای اقتباسی از آثار خارجی هم حتی در شبیهترین حالت، ایرانیزه کردن اثر، معنای ساخت فیلم یک داستان را کمی مخدوش میکند. اما حتی در آن فیلمهای مهرجویی که ردپای محو و دوری از اثر داستانی دیده میشود (مثل هامون یا سنتوری)، وجود یک زمینه از ادبیات داستانی به گمانم ما را به سمت نتیجهگیری مهم دیگری میرساند.
ادبیات داستانی (تاکیدم در اینجا بر داستان است نه شکلهای ادبی دیگر که از زندگینامه تا امثال را دربرمیگیرد) وجوه مختلفی دارد. یکی از مهمترین کارهایی که انجام میدهد ایجاد فرصت درک و شناخت دیگری بدون مستقیمگویی یا گرفتار شدن در حلقه پند و اندرز یا درسهای روانشناختی است. ما با خواندن مادام بواری بخشی از او را زندگی میکنیم همانقدر که با خواندن بوف کور نقشی از زن اثیری در ذهن و دنیایمان تهنشین میشود.
سادهاندیشی است اگر فکر کنیم این حرف به این معناست که آن دیگری میشویم یا مثلا تمام و کمال با آناکارنینا همذاتپنداری میکنیم. اما تاثیر شگفت خواندن داستان ما را در زندگی در موقعیت همان کسانی قرار میدهد که مقابل زن زناکاری ایستاده بودند و مسیح به آنها گفت: اولین سنگ را کسی بزند که گناهی نکرده است!
داستانها، حداقل در بخش مهمی از وجوه خود، برای ما امکان درک و گفتگو را فراهم میکنند، حتی اگر این گفتگو یک گفتگوی درونی باشد، بین من با خودم. با این حساب داستانها برای ما دریای عظیمی از نگاهها و دریافتهای مختلف را فراهم میکنند، فرصتی برای راه یافتن به دنیای دیگری.
دوباره برمیگردم به ماجرای مهرجویی و داستانها. وقتی کارگردانی فیلمش را حتی با الهام از یک اثر داستانی میسازد، به گمان من اولین معنایش این است که در دنیای دیگری سهیم میشود. جور دیگری هم این را میشود گفت، اینکه میگذارد جهان دیگری را به روایت او ببینیم.
بااین حساب کار بزرگ مهرجویی از نگاه من این نیست که اقتباسی وفادارانه از یک متن داستانی انجام داده یا نه یا مثلا ایدهای که از فلان کتاب گرفته چقدر به نگاه نویسنده کتاب نزدیک بوده است. کار مهم او داشتن گوشی شنوا برای شنیدن داستان دیگری بوده است. حتی اگر آن داستان تنها جرقهی یک فیلم متفاوت بوده باشد.
نگاه کردن به فهرست بلندبالای فیلمهای مهرجویی که ردپایی از ادبیات دارند، حتی بدون نیاز به دیدن آن فیلمها، نشان میدهد که مهرجویی ادبیات داستانی را با معنایی عمیق میفهمید. شنیدن داستان دیگری و بازگو کردن روایت خودت، به غنای جهان کمک میکند.