به اندوهزدگان و بیاندوهان!
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیعکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه جستاری است متشکل از سه فصل که در فصل اول، شرح بالونسواری سه نفر در نیمهی دوم قرن نوزدهم را برایمان تعریف میکند و از بالونسواری و عکاسی هوایی تاریخچههای جذابی را میگوید. در فصل دوم نویسنده به زمین میآید و داستان عاشقانهی یک کلنل انگلیسی و یک هنرپیشهی معروف زن را که از مسافران همان بالون هستند برایمان شرح میدهد و در نهایت در فصل سوم به عمق رفته و به بازشناسی اندوه از دستدادن همسرش و چگونگی کنار آمدن با آن با استفاده از زمینهچینیهای فصلهای قبل میپردازد.
عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه
نویسنده: جولیان بارنز
مترجم: عماد مرتضوی
ناشر: گمان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۴۴
عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه جستاری است متشکل از سه فصل که در فصل اول، شرح بالونسواری سه نفر در نیمهی دوم قرن نوزدهم را برایمان تعریف میکند و از بالونسواری و عکاسی هوایی تاریخچههای جذابی را میگوید. در فصل دوم نویسنده به زمین میآید و داستان عاشقانهی یک کلنل انگلیسی و یک هنرپیشهی معروف زن را که از مسافران همان بالون هستند برایمان شرح میدهد و در نهایت در فصل سوم به عمق رفته و به بازشناسی اندوه از دستدادن همسرش و چگونگی کنار آمدن با آن با استفاده از زمینهچینیهای فصلهای قبل میپردازد.
عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه
نویسنده: جولیان بارنز
مترجم: عماد مرتضوی
ناشر: گمان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۴۴
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیاولین کتابی که از جولیان بارنز با ترجمه فارسی مورد استقبال قرارگرفت، درک یک پایان بود. کتاب چنان جذابیتی داشت که خواننده را مسحور خود میکرد. از همانجا بود که میشد فهمید بارنز درکی از عشق دارد که در کمتر نویسندهای مشابهاش یافت میشود. بعدها این موضوع با رمان دیگری از او به نام فقط یک داستان بیشتر ثابت شد. با این تفاصیل خواندن ترجمه اثری از او در مورد اندوه ناشی از مرگ همسرش که عاشقانه دوستش داشته، به شدت وسوسهکننده است. زیرا که اینبار قرار است بارنز برایمان از عشق با دیدگاهی بسیار شخصی بگوید.
کتاب سطوح زندگی (Levels of life) بارنز را ابتدا انتشارات میلکان منتشر کرد و بعدتر در سال ۹۸ با عنوان عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه توسط نشر گمان روانهی بازار شد. در مورد تغییر عنوان، عماد مرتضوی مترجم اثر در ابتدای کتاب نوشته که عنوان اصلی کتاب را نعلبهنعل ترجمه نکرده (کاری که معمولاً نمیپسندد) و به نظرش سطوح زندگی در فارسی گنگ بوده. در حالیکه به نظر اینطور نمیآید و ایکاش که عنوان کتاب را تغییر نمیدادند.
به هر حال حتی بر فرض اینکه عنوان کتاب گنگ هم باشد خوانندهی کتاب بعد از خواندن اثر به معنای آن پیخواهد برد و این خیلی بهتر از این است که با یک اسم طولانی و تا حدی بازاری لذت کشف و شهود عنوان کتاب از خواننده گرفته شود.
ضمن احترام به انتخاب مترجم این عنوان جعلی بیشتر مناسب یک دلنوشته است تا یک جستار از نویسندهای حرفهای. با این حال از زحمات مترجم در نوشتن مؤخره و یادداشتهای انتهای کتاب و گردآوری عکسهایی که نویسنده در موردشان صحبت کرده نباید غافل شد. چرا که خصوصاً مؤخرهی مترجم در ملموس شدن قسمتهای تاریخی کتاب و بیشتر در یاد ماندن آن کمک خوبی کرده است.
کتاب جستاری است متشکل از سه فصل که به ترتیب این عنوانها را دارد: گناه ارتفاع، بر روی سطح و از دست رفتن عمق. فصل اول، فصلی که تمام مدت در آسمان میگذرد، شرح بالنسواری سه نفر در نیمهی دوم قرن نوزدهم. یک کلنل انگلیسی شیفتهی بالون (فرد برنابی)، یک هنرپیشهی زن معروف (سارا برنارد) و یک عکاس، مخترع، روزنامهنگار وکاریکاتوریست جاهطلب (نادار).
همچنین تاریخچهای هم از بالونسواری دارد که در خلالش نویسنده بیشتر و بیشتر در مورد این سه کاراکتر صحبت میکند. نیمهی دوم این فصل، عکاسی هم به بالونسواری اضافه شده و از تلاشهای مخترع مذکور در جاانداختن عکاسی هوایی با بالون صحبت میشود.
شرح تاریخی بالونسواری و عکاسی هوایی چنان به زیبایی در لابهلای داستان زندگی این افراد گفته شده که منِ خواننده گاهی آرزو میکنم که کاش کتابهای تاریخی آموزشی را هم بارنز مینوشت. با این حال بارنز صرفاً از جزئیاتی صحبت میکند که راه را برای ورود خواننده به دو فصل بعدی هموار کند.
در فصل دوم به زمین میآید و داستان عاشقانه و کوتاه مدت آن کلنل انگلیسی و هنرپیشهی معروف زن را به زیبایی هر چه تمامتر تعریف میکند. این فصل هم در کنار داستانسرایی، ارجاعات تاریخی، هنری زیادی دارد و دیدگاههای نویسنده را نسبت به مقولهی عشق هم باز میکند. و در نهایت فصل سوم که به عمق رفته و به بازشناسی اندوه، آن هم اندوه از دستدادن همسری که عاشقش بوده و هست و چگونگی کنار آمدن با آن، با استفاده از زمینهچینیهای فصلهای قبل میپردازد.
#جولیان-بارنز مستقیم سراغ داستان عاشقانهی زندگیاش نمیرود. حتی از پت، همسر از دسترفتهاش چیز چندانی نمیگوید. اینکه که بود و چه میکرد، چه عقایدی داشت و یا رفتارش چگونه بود. بارنز برای تعریف عشق از همجواری بالونسواری و عکاسی میگوید و سپس به سراغ اندوه میرود.
چرا که «اندوه تصویر نگاتیو عشق است» و اینکه «هر داستان عاشقانه، بالقوه، داستان اندوه نیز هست؛ اگر نه در اوایل، اما در ادامهاش؛ برای این یکیشان نه، برای دیگری؛ بعضی وقتها هم برای هردویشان.» بدین ترتیب با به تصویر کشیده شدن رنجی که نویسنده بعد از گذشت چهار سال از مرگ همسرش میکشد؛ عشق آنها برایمان تجلی پیدا میکند. متن، خصوصاً در فصل آخر به گونهای است که انگار راوی سوار بر بالونیست رها در آسمان که سعی دارد بر بادهای ناموافقی که میوزند غلبه کند.
در جای دیگری از کتاب آمده که «در عنفوان زندگی، جهان به شکل سردستی به دو دسته تقسیم میشود: آنهایی که لذت تن دیگری را چشیدهاند و آنها که هنوز نه. بعدش تقسیم میشود به آنها که عشق را شناختهاند و آنها که هنوز نه. و باز بعدش – اقلکم اگر خوش شانس باشیم (یا از جهاتی هم بدشانس)- جهان به دو دسته تقسیم میشود: آنها که بار اندوهی را به دوش میکشند و آنها که هنوز نه.» و حالا خود بارنز جزو آنهایی است که اندوه عشق را با گوشت و پوستش لمس کرده و مطمئن شده که عشق با رنج کشیدن همراه است.
شاید همین دیدگاه است که باعث میشود سالها بعد رمان فقط یک داستاناش را با این جملات آغاز کند: «ترجیح میدهید نصیبتان عشق بیشتر و رنج بیشتر باشد یا عشق کمتر و رنج کمتر؟ به نظرم تنها سوال واقعی همین است.»
بارنز کالبد اندوهش را برای ما به خوبی میشکافد، آن هم از طریق ارجاعات فراوانش به ادبیات، اپرا، تاریخ و داستان سایر اندوهزدگانی که میشناسد. و با بازی زبانی با کلمه اندوه و مفاهیم عکاسی، بالونسواری، عمق، ارتفاع و سطح. آنقدر که مخاطب نیز وارد این بازیها شده و مرتب میگردد دنبال سایر تشابهات و تمایزات میان عشق و اندوه و موارد یاد شده.
اما بازیهای زبانی نویسنده و واژهسازیهایش شاید برای کسی که متن را به زبان اصلی میخواند ملموستر است گرچه مترجم تا آنجا که امکانش بوده سعی کرده از طریق یادداشتها، خوانندگان فارسی زبان را با این هنرنمایی نویسنده همراه کند. نویسنده همچنین با شرح دقیقی از آنچه که در ذهنش میگذرد و رعایت اعتدال در توصیف رنج خود (همانگونه که از یک انگلیسی اصیل انتظار میرود) مانع از افتادن این جستار به یک مرثیهسرایی شخصی و منجلاب سانتیمانتالیسم میشود.
خوانندهای هم که حتی این اندوه و عشق را تجربه نکرده میتواند دردی که او میکشد را متصور شود. البته به شرطی که گاردی نسبت به مقولهی عشق و خوشبختی در ازدواج نداشته باشد یا حداقل موقع خواندن کتاب آن ذهن بدبین و شکاک خود را کنار بگذارد که خب کار چندان سختی هم نیست. چرا که نویسنده به هیچ وجه در پی نصیحت کردن، ثابت کردن چیزی یا به رخ کشیدن این عشق نیست.
علاوه براین، این جستار تاحدی راهنمای خوبیست برای درک اندوهزدگانی این چنین و چگونگی همدردی با آنها و البته حاوی گزینگویههای فراوان زیبایی که جان میدهد برای نقلقول کردن. بدین ترتیب برای هر درجه از درگیری با متن چیزی جهت ارائه دادن به خواننده وجود دارد.
حال سؤالی که مطرح میشود این است که چرا جولیان بارنز چنین جستاری، آن هم بعد از گذشت ۴ سال از مرگ همسرش نوشته؟ آیا میخواسته مسئله عشق و اندوه را بشکافد؟ نه. اندوه بارنز بسیار شخصیست طوری که شاید آدمهای کمی بتوانند با او همذات پنداری کنند و از دید افراد بسیاری، زیاده از حد احساساتی به نظر میآید.
در ضمن به هیچوجه از دید فلسفی، بیولوژیکی، روانشناختی و غیره وارد این دو مقوله (عشق و اندوه) نمیشود و تمام مدت از کنار هم قراردادن سطوح مختلف (ارتفاع، سطح و عمق) حرف میزند. آیا میخواسته نیمچه جستاری انگیزشی در باب چگونه کنار آمدن با اندوه از دست دادن همسرش بنویسد؟ شاید.
اما باز هم بعید به نظر میرسد. در انتهای کتابش از اینکه دوباره از عمق اندوه به سطح زندگی بازگشته میگوید و اینکه اندوهش حالا فقط یادآوری اندوه گذشته شده. اما اولاً در عین حال معتقد است که هرکس به شیوهی خاص خودش به اندوه مینشیند و اینکه اندوه او کمکی به درک اندوه کس دیگری نمیکند، گرچه که گاهی برهم منطبق میشوند. ثانیاً لحن نوشتار حتی در انتها هم نوید رسیدن به موفقیتی در پشت سر گذاشتن اندوه را نمیدهد. پس هدفش چه بوده؟
بارنز تعریف میکند که هر سهی این افراد یعنی برنابی، برنارد و نادار یکبار از ارتفاعی سقوط کرده و پایشان شکسته است و پای همسرش هم همینطور. او میداند همهی اینها یک سری تصادف عجیب، بیمعنی و بیربط است اما شاکلهی جستارش از کنار هم قراردادن همین اتفاقات و افراد بیربط به وجود آمده.
او میگوید: «شاید اندوه، که تمام این خطوربطها را نابود میکند، بیشتر از اینها را هم از بین ببرد: باور به اینکه اصلاً معنیای در کار باشد و جهان را نظمی. اما بدون چنین باوری گمان نکنم بتوانیم زنده بمانیم. پس هرکداممان یا باید وانمود کند که نظم و ترتیبی پیدا کرده، یا خود، طرح و معنایی نو بیفکند.» بنابراین او این جستار را نوشته، پدیدههای عکاسی و بالونسواری، مفاهیم ارتفاع، عمق، سطح و زندگی این سه نفر در قرن گذشته را کنار هم گذاشته، به زیبایی بهم ربطشان داده و به کمک واژگان طرح و معنای جدید و دنیای دیگری ساخته تا آنچه را که پیش از این، اندوه برایش از بین برده بود از نو و با دیدی متفاوت برای خودش بسازد. درست، همان رسالتی که از یک نویسنده انتظار میرود.
نویسندهای که جادویی از کلمات میسازد برای رستگاری همگان چه بیاندوهان و چه اندوهزدگان.