سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

میرا

نویسنده: کریستوفر فرانک

مترجم: لیلی گلستان

ناشر: بازتاب نگار

نوبت چاپ: ۶

سال چاپ: ۱۳۸۵

تعداد صفحات: ۹۲

شابک: ۹۷۸-۹۶۴۸۲۲۳۰۹۵


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

تهیه این کتاب

میرا

 

میرا با این جملات آغاز می‌شود:«در دشت به دنیا آمدم و غیر از آن چیزی نمی‌شناسم… ما در مربع ۸۳۷-۳۳۳-۴ شرق زندگی می‌کنیم… ما یک خانه معمولی داریم، با دیوارهای شفاف، تا چهار نفر ساکنان آن هیچگاه نتوانند خود را از چشم دیگری پنهان کنند. به این ترتیب تنهایی مغلوب می‌شود، زیرا چنان که همه می‌دانند، بدی در تنهایی خفته است…».
با همین جملات آغازین کتاب میرا می‌توانیم به فضای عجیب و غریب و حتی جاهایی ترسناک آن پی ببریم.

راوی داستان با مادرش دئیردر و جفتش بوئنیه و میرا که فرزند دیگر دئیردر است زندگی می‌کند. داستان از جایی شروع می‌شود که راوی تصمیم می‌گیرد به ثبت روزمرگی‌هایش بپردازد؛ برای این کار به وزارت تبلیغات مراجعه می‌کند تا مقداری کاغذ تهیه کند. پس از چند سوال و جواب و نهایتاً صدور مجوز، موفق می‌شود تعداد محدودی کاغذ به دست بیاورد. داستانی که پیش روی ماست، یادداشت‌های روزانه گوینده است که ما را با جامعه و دنیای به شدت محدودشده‌ای که در آن زندگی می‌کند، آشنا می‌سازد.
در این جامعه، شرط است که همه افراد در حال لبخند زدن باشند و خوش‌بینی مفرطی به مسائل داشته باشند؛ به هیچ وجه مهم نیست افراد در چه موقعیتی قرار گرفته‌اند، حتی اگر فردی از عزیزان یا اعضای خانواده‌شان را هم از دست داده باشند، باید خنده بر لب داشته‌ باشند. فردیت در این جامعه کاملا از بین رفته و فضای خصوصی معنایش را از دست داده است. همه افراد جامعه باید با هم دوست باشند و هنگام مواجهه در اجتماع، همدیگر را رفیق خطاب کنند.
افرادی که اختلالی در این روند عادی جامعه ایجاد کنند و رفتارهای نامتعارفی داشته باشند، شورشی نام می‌گیرند و با جراحی پلاستیک و روان‌درمانی، اصلاح می‌شوند. در روند جراحی، ماسکی به صورت آنها دوخته می‌شود که تا ابد چهره‌ای خندان بر صورت داشته باشند.

 

میرا
میرا

 


اغلب آدم‌هایی که در این جامعه زندگی می‌کنند، ضوابط اجتماعی مشخص‌شده را پذیرفته‌اند و خودشان را با آن سازگار کرده‌اند؛ اما راوی با اینکه روند عادی جامعه را می‌شناسد، نمی‌تواند آسوده به زندگی‌اش ادامه دهد. به نظرش می‌رسد که از دیگر افراد جامعه متمایز است، اما نمی‌تواند دلیل این احساسش را بفهمد. بعضی اوقات به خاطر این موضوع، خودش را بیمار فرض می‌کند و می‌خواهد با دکتر مشورت کند؛ گاهی هم به خاطر زیر پا گذاشتن برخی قوانین، خود را گناهکار می‌شمرد. او در پس ظاهر خندان آدم‌ها، چشمان اندوهگین آنها را می‌بیند و نمی‌تواند واقعیت وجودی اطرافیان و خودش را نادیده بگیرد.

میرا کسی است که بر راوی داستان بسیار اثر می‌‌گذارد و به او در شناخت بهتر خود و جامعه کمک می‌کند. عشقی که میان این دو شکل می‌گیرد، سبب دوری آنها از جامعه می‌شود، اما این رهایی تبعات زیاد و خطرناکی برای آنها خواهد داشت.


داستان با وجود فضایی هولناک و آخرالزمانی، برای مخاطب امروزی دنیایی آشناست. خواننده می‌تواند احساسات و دغدغه‌های کاراکترها، خصوصا راوی را درک و فضای دلهره‌آور اثر را لمس کند. نویسنده با بی‌زمان کردن اثر و طنز سیاهی که در داستان به کار برده، اثرگذاری آنرا دوچندان کرده‌است.


با مروری بر فضاسازی و حال و هوای داستان، به نظر می‌رسد خواندن این کتاب برای طرفداران داستان‌های نویسنده آمریکایی، ادگار آلن پو و دوستداران داستان‌های ژانر گمانه‌زن، نظیر یونی ‌کامپ (روزگار بی‌عیب و نقص) و ۱۹۸۴ تجربه جذابی باشد.

 


کریستوفر فرانک، نویسنده، کارگردان و فیلمنامه‌نویس بریتانیایی-فرانسوی متولد ۱۹۴۲ و درگذشته ۱۹۹۳ است. شب آمریکایی، انگار آنجا نیستم، رویای میمون دیوانه، آن مهم‌ترین چیز: عشق، یک ماجرای عجیب و ضارب از آثار اوست که اغلب فیلمنامه آثار سینمایی هستند.

بیشتر داستان‌های او به فارسی برگردانده نشده‌اند؛ میرا نخستین رمان اوست که توسط لیلی گلستان به فارسی ترجمه شده‌ است.

 

بخشی از کتاب


شب، گاهی میرا آهسته و باعجله با من حرف می‌زند…
– می‌دانی که از دستشان نمی‌توانی فرار کنی؟
– آره…
-نقاب را به‌ صورتت خواهند گذاشت‌. اصلاح خواهی شد.
می‌خندد و ادامه می‌دهد:
– به تو یاد خواهند داد که هر وقت تنها شدی از ترس فریاد بکشی. یاد خواهند داد که مثل بدبخت‌ها به دیوار بچسبی. یاد خواهند داد که به پای رفقایت بیفتی و کمی گرمای بشری گدایی کنی. یادت خواهند داد که بخواهی دوستت بدارند، بخواهی قبولت داشته‌ باشند، بخواهی شریکت باشند. مجبورت خواهند کرد که با دخترها بخوابی، با چاق‌ها، با لاغرها، با جوان‌ها، با پیرها. همه چیز را در سرت به هم می‌ریزند. برای اینکه مشمئز شوی، مخصوصا برای اینکه مشمئز شوی. برای اینکه از امیال شخصی‌ات بترسی. برای اینکه از چیزهای مورد علاقه‌ات استفراغت بگیرد.

و بعد با زن‌های زشت خواهی‌رفت و از ترحم آنها بهره‌مند خواهی‌شد و همچنین از لذت آنها. برای آنها کار خواهی کرد و در میانشان خودت را قوی حس خواهی‌کرد، و گله‌وار به دشت خواهی دوید، با دوستانت، با دوستان بی‌شمارت، و وقتی مردی را ببینید که تنها راه می‌رود، کینه‌ای بس بزرگ در دل گروهیتان به وجود خواهد آمد و با پای گروهیتان آنقدر به صورت او خواهید زد که چیزی از صورتش باقی نماند و دیگر خنده‌اش را نبیند، چون او می‌خندیده است، و تو تمام اینها را می‌دانی؟
– می‌دانم.

 

 

کریستوفر فرانک

ادبیات انگلستان

نویسنده معرفی: مدیا نورخمامی

نویسنده معرفی: مدیا نورخمامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *