سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

گفتگو با مریم کتیرایی عکاس تصاویر کتاب «صد پیرمرد تاثیرنگذار»

گفتگو با مریم کتیرایی عکاس تصاویر کتاب «صد پیرمرد تاثیرنگذار»

 

مریم کتیرایی، عکاس تصاویر کتاب «صد پیرمرد تاثیرنگذار» جوان و تحصیلکرده‌ی معماری است. او در یزد سکونت دارد و پیش از انتشار این کتاب، عکس‌هایش از این شهر را در صفحه اینستاگرامش منتشر می‌کرد. عباس یزدی پس از نوشتن نخستین یادداشت‌های کتاب به فکر افتاد که با ترکیب عکس‌های کتیرایی می‌تواند ترکیب خوبی را به دست آورد. ماحصل این فکر کتابی‌ست خواندنی و دیدنی درباره‌ی یزد و پیرمردهای تاثیرنگذارش. با مریم کتیرایی گفتگویی را در رابطه با این کتاب ترتیب داده‌ایم.

مریم کتیرایی، عکاس تصاویر کتاب «صد پیرمرد تاثیرنگذار» جوان و تحصیلکرده‌ی معماری است. او در یزد سکونت دارد و پیش از انتشار این کتاب، عکس‌هایش از این شهر را در صفحه اینستاگرامش منتشر می‌کرد. عباس یزدی پس از نوشتن نخستین یادداشت‌های کتاب به فکر افتاد که با ترکیب عکس‌های کتیرایی می‌تواند ترکیب خوبی را به دست آورد. ماحصل این فکر کتابی‌ست خواندنی و دیدنی درباره‌ی یزد و پیرمردهای تاثیرنگذارش. با مریم کتیرایی گفتگویی را در رابطه با این کتاب ترتیب داده‌ایم.

 

 

گفتگو با مریم کتیرایی عکاس تصاویر کتاب «صد پیرمرد تاثیرنگذار»

 

 

 

از اینکه عکس‌هایتان در این کتاب منتشر شده، چه حسی دارید؟

 

البته باعث افتخار است که توانستم با عکس‌هایم خاطرات گذشته را برای مخاطب زنده کنم تا از این راه خواننده بتواند ارتباط بیشتر و صمیمانه‌تری با فضا و متن کتاب برقرار کند و شاید تجسم نزدیک‌تر و بهتری داشته باشد.

 

 

آیا محتوای کتاب برایتان جالب بود؟


قبل از ارائه‌ی عکس‌ها، کتاب را خواندم البته نه در اندازه و ویرایش فعلی و چون خودم نتیجه‌ی دختریِ آجواد، یعنی پدربزرگ نویسنده هستم و‌ در آن محله بزرگ شدم یک سری از خاطرات قبلا و از طریق اقوام برایم تعریف شده بود. وقتی کتاب را خواندم ،انگار پرت‌ شدم به آن سال‌ها و خاطرات. به همین دلیل  یکی از لذت بخش‌ترین کارهایی بود که انجام دادم و قطعا وصل این تعاریف و مکتوبات، جذابیت بیشتری برایم به‌همراه داشت.

 

 

چقدر پیرمردهای تاثیرنگذار روی شما تاثیرگذار بودند؟ و آیا خودتان را فرد تاثیرگذاری می‌دانید؟

 

فکر کنم چون خودم ترس از تاثیر‌نگذار بودن دارم‌ و همیشه هم این ترس را داشتم، دوست داشتم با این کار کوچک، حتی ذره‌ای، تاثیرگذار‌ باشم. به همین دلیل در تلاشم در زندگی مفید باشم و امیدوارم بازماندگان من را در لیست پیرزن‌های تاثیرنگذار ‌قرار ندهند بلکه در زُمره‌ی زنان موثری قرار بگیرم که در خلال روایت‌های نویسنده جای گرفته‌اند.

 

 

یک شخصیت جذاب از کتاب؟


وقتی از اوسا علی‌نجار و مهربانی‌اش خواندم، دقیقا فهمیدم که اغراق نیست.

پسر ایشان همان‌طور که در نوشته‌ی آقای یزدی هم آمده، داماد عمه‌ی ایشان و شوهر خاله‌ی من هم هستند.


من هم از مهربانی ایشان مثل پدرشان هرچه بگویم کم گفتم. از بچگی بهشان باباجی (مخفف باباحاجی) و برادرم هم باباخاله خطاب می‌کردیم چون برادرم تصور می‌کرد که شوهر خاله‌ام یعنی پسر اوسا علی نجار، بابای خاله‌ام هستند. دقیقا عین اوسا علی‌نجار ما بچه‌ها هم آزادانه کنار باباجی شیطنت می‌کردیم بدون اینکه ترسی از تنبیه یا دعوا داشته باشیم.


الان هم باباجی مثل گذشته از مهربانی‌شان کم نشده و با جان و دل هرکاری که نیاز داشته باشیم برای ما انجام‌ می‌دهند و از هیچ کاری فروگذاری نمی‌کنند. البته من همچنان باباجی صدایشان می‌کنم اما برادرم بعد از گذراندن مرحله‌ی بلوغ دیگر خجالت کشید و حسن‌آقا صدایشان می‌کند.

 

 

برای شما که در دهه‌ی سی زندگیتان هستید کدام وجه نوستالژیک کتاب جذابیت داشته؟


میزان صمیمیت بین مردم محله خیلی برایم جذاب و کمی هم عجیب است. چیزی که الان حتی بین فامیل هم کم دیده می‌شود.
از خانه‌ی آبی‌بی که درِ آن همیشه به روی همه باز بود تا حمام عمومی که از صبح تا ظهر وقت خود را آنجا می گذراندند و‌ شوخی‌های غریبی که بین مردان محله عادی بوده است -که می‌دانم آقای یزدی اکثرش را سانسور کردند.

 

 

همچنان عکاسی می‌کنید؟ بیشتر از چه موضوعاتی؟


من خودم را یک عکاس حرفه‌ای نمی دانم. حرفه‌ای از این جهت که عکاسی حرفه و شغل من نیست بلکه برام یک تفنن دلچسب است. هر عکسی توسط من گرفته شده از روی علاقه و عشق بوده. درواقع آن اتفاق یا تصویر برایم جذاب بوده است، بنابراین ثبتش کردم. البته از سن پایین علاقه‌ی زیادی به عکس و فیلم داشتم به خاطر همین یک‌ دوربین خریدم تا بتوانم لحظات، کادرهای کمتر دیده‌شده و یک اتفاق خوب یا قابل توجه را از دید خودم‌ ثبت کنم.

 

 

عکاسی از بافت سنتی یزد چه ایده‌هایی را به ذهنتان متبادر کرد؟


در بافت تاریخی یزد هنوز کمابیش زندگی به سبک قدیم رواج دارد.
زندگی در خانه‌های کاهگلی، دوچرخه‌های قدیمی و‌ نشستن زن‌ها در‌ کوچه برای ردوبدل کردن اخبار محله و‌ غیبت کردن و غیره. امیدوارم در نگهداری و‌ حفظ این بافت تاریخی کوشش لازم انجام شود تا همیشه جاودان بماند. نه فراموش شود و نه از بین برود.

 

 

فکر می‌کنید در آینده در چه پروژه‌های دیگری شرکت کنید؟


فعلا برای این مسئله پاسخی ندارم. البته اگر عباس یزدی باز هم بنویسد و در این زمینه کاری داشته باشد انجام می‌دهم ولی با شخص دیگری در این مورد مشابه، گمان نمی‌کنم.

 

 

عباس یزدی

  این مقاله را ۵ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *