مبادا چیزی مرگم را برآشوبد
خودم با دیگران مجموعه مقالاتی گردآوری شدهاست که چند یادداشت، سخنرانی و مصاحبه از کارلوس فوئنتس را دربرمیگیرد. بخش اول کتاب دو تکگویی از دوران کودکی، جوانی و آغاز نویسندگی و دیگری شرح دقیقی است از سرآغاز و چگونگی نوشته شدن رمان «آئورا». بخش دوم کتاب نگاه اوست به هفت نویسنده دیگر که هر کدام یک یادداشت را به خود اختصاص دادهاند و در انتها یک سخنرانی، مصاحبه و مقالهای از او.
خودم با دیگران
نویسنده: کارلوس فوئنتس
مترجم: عبدالله کوثری
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۳۲۸
شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۱۶۸۳
خودم با دیگران مجموعه مقالاتی گردآوری شدهاست که چند یادداشت، سخنرانی و مصاحبه از کارلوس فوئنتس را دربرمیگیرد. بخش اول کتاب دو تکگویی از دوران کودکی، جوانی و آغاز نویسندگی و دیگری شرح دقیقی است از سرآغاز و چگونگی نوشته شدن رمان «آئورا». بخش دوم کتاب نگاه اوست به هفت نویسنده دیگر که هر کدام یک یادداشت را به خود اختصاص دادهاند و در انتها یک سخنرانی، مصاحبه و مقالهای از او.
خودم با دیگران
نویسنده: کارلوس فوئنتس
مترجم: عبدالله کوثری
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۳۲۸
شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۱۶۸۳
«گسترهی این کتاب از نویسنده نخستین رمان مدرن اروپایی، سروانتس، تا میلان کوندرا کشیده شده و فوئنتس، در فاصلهی میان این دو، کسانی چون دیدرو، گوگول، بورخس، گارسیا مارکز و لوئیس بونوئل را نیز از دیدگاه خود به خواننده معرفی میکند. مناسبترین تعریف برای کتاب حاضر این است که بگوییم راهی دیگر برای نگریستن به ادبیات پیش روی ما مینهد و ما را به شناختی تازه از ادبیات میرساند.» (بخشی از مقدمهی کتاب خودم با دیگران)
او در این مرور و گذار به بیان تجربه شخصی خود در آشنایی با نویسندگان میپردازد و ادبیات را در شکلی از مواجهه شخصی و در پیوند با زیست شخصیاش میبیند و در یاد میآورد.
از آشناییاش با آثار بورخس در آرژانتین که چون ماندگاری آن احوال برایش مهم مینموده هیچگاه به دیدار او نرفته تا از حس نخست او کم نشود، به تصویر یکهای که از توماس مان و بونوئل میدهد تا تماشای فیلمی از میزوگوچی یا شرح دیدار با کوندرا در پراگ، همه وابسته به جغرافیا، مکانها و تصویر است و بیشتر از همه مربوط به زمان. او هرگز ادبیات و نویسندگان را بیرون از زمان واقع نمیبیند و خوانش او از دیدارها، خاطرات و شنیدهها نیز در بستر آن تعریف میشود. شهرها، خیابانها، خانهها و کافهها همانقدر مهم میشود که اشخاص و روایات آنها.
او در یک تداعی بسیار گیرا و دقیق با رویکردی منحصر به فرد که ردپای جستار نویسی را میتوان سراغ کرد، ما را با نگاه خود آشنا میکند. نگاهی که نه بر اساس منظری آکادمیک، که در بستر همین تجربههای شخصیاش با خواننده در میان میگذارد. در واقع کتاب خودم با دیگران، مواجهه شخصی او است در برابر زبان، ادبیات و فرهنگ و حاصل کندوکاو و دغدغهمندی او نسبت به این مقولات.
این شیوه برخورد البته از غنای آن نمیکاهد و اشراف مثالزدنی او در انسانشناسی، فرهنگ و تاریخ در لحظه لحظه کتاب خودم با دیگران به چشم میآید و بیشتر از همه بر پایه زبان است که پیش میرود، چنانکه دغدغه اصلی او در طی این سالها نیز بوده است.
زبان برای او وسیلهای است برای فهم زیست مردمانی که او در دورههای مختلف زندگیاش با آنها در آمیختهاست. آنچه فوئنتس از برخوردهای خود با زبانها و مردمان مختلف بازگو میکند، این موضوع را پیش میکشد که در تمام دوران زندگیاش درگیر فهم نسبت خود با مقوله زبان و ایجاد یک تفاهم و ظرفیتسازی از آن به عنوان یک مطالبه جدی در مسیر کاریاش به عنوان نویسنده بوده است.
اهمیت زبان برای او در اینجا خلاصه نمیشود، بلکه او زبان را به مثابه یک عنصر زنده، دارای پرسونا میداند و هویت یک ملت را با رنجها، شادیها، خاطرات و موسیقی تاریخ را از آن میشنود و بازگو میکند و نیز با امروز در هم میآمیزد. خیلی غریب نیست که هیچگاه زبان انگلیسی را برای نوشتن انتخاب نکرد.
«گذار من از انگلیسی به اسپانیایی نمود عینی چیزی را قطعیت بخشید که پیشتر در واشنگتن مکاشفهی هویت بود. میخواستم بنویسم و بنویسم تا به خود نشان دهم که هویت من و میهن من واقعی است.»
زبان برای او در ابتدا نقش هویتساز دارد اما آنچه در ادامه به جستجوی آن است پیدا کردن نزدیکیهای زبانهای مختلف و شکلدهی به یک وحدت فرهنگی است.
«جستجوی آگاهانه در پی زبان یا بهتر بگویم، زبانها، بخشی از کوشش همیشگی من در طول زندگیام برای پیشرفت بوده است. نحوهی تربیتم به من آموخت که فرهنگها نمیتوانند در انزوا بمانند و وقتی از تماس با پدیدههای متفاوت و چالشگر محروم شوند، از میان خواهند رفت.»
او خواندن، نوشتن، درس خواندن و آموختن را راهی و دلیلی برای آشناکردن تمدنها میداند. و حال، استمرار هویت فرهنگی یک ملت را در مواجهه و تماس با هویتی دیگر میبیند. با خواندن روایتهایش از شکلگیری رمان «آئورا» میبینیم که در خلق داستانهایش هم در همین مسیر گام برمیدارد. او تمدن بشری را یک کل به هم پیوسته میبیند و همچنین قائل به اصالت برای هر اثر هنری نبوده و آن را ادامهای از یک چرخه بیانتها میدانست.
برای فوئنتس زنده بودن این فرهنگ جهانی مسئله است. کارکرد امروز داشتن تاریخ و ایجاد یک خاطره مشترک جهانی بر اساس جستجو، تداعی، شناخت و خلق. بیشتر از همه این اصالتبخشی از فرد و یک اثر به کل میراث فرهنگی بشری، نگاه کلان او به ریشههای اساطیر و تاریخ جالب توجه است. او خود را بیشتر از آن که نویسنده بداند، راوی تازهای از قصههای گفته شده، آوازهای خوانده شده و زندگی مردمی میداند که حال با ردای نو در پیش چشمان او نقش میبندد.
«آیا در این دنیا کتابی بیپدر و مجلدی یتیم یافت میشود؟ کتابی که زاده کتابهای دیگر نباشد؟ آیا در هیچ کتابی صفحهای پیدا میشود که شاخهای از درخت شکوهمند تخیل ادبی آدمی به حساب نیاید؟ آیا خلاقیتی هست که از سنت فارغ باشد؟ و باز آیا سنت بدون نو شدن، بدون آفرینشی نوین و نو رستن قصهای دیرپای دوامی مییابد؟»
و حال چه سیر معنیساز و منطقیای در نامگذاری فصلهای این کتاب به چشم میآید. از خودش به دیگران و در آخر به ما میرسد. اینهمانی تمام تلاشهای او از یافتن خویش تا نگاه به دیگران برای ساختن یک جهانبینی مشترک و ایجاد یک وحدت.
کتاب خودم با دیگران نوعی بازگویی و شاید مرور او از خود است و آنچه میخواسته و ارزیابی آنچه فهمیده و چنان که نگاه کرده و بوده است. در جایی مینویسد در آغاز مینویسی تا زندگی کنی و در پایان مینویسی تا نمیری. این ارزیابی و تداعیسازی دلنشین او در شصت سالگی شاید از این جمله دور نباشد. او که همچنان امیدوار است و نویدبخش آینده. و شاید دعوتی باشد برای ادامه راه شناختن و پیوستگی با این چرخه بینهایت.
«ما اندیشیدن و خیال بستن و عمل کردن را تمام نکردهایم. شناخت جهان هنوز میسر است؛ ما مردانی و زنانی ناتمام هستیم.»