آیا هیولای جهل بیدار شده است؟
«ضددانش» باورهایی غلط است که با رنگ و لعاب علمی قشر وسیعی از مردمان را میفریبد و درست به محض اینکه شروع کنید به نقد و مخالفت با آن به نژادپرستی، اسلامهراسی و امثال آن متّهم میشوید. تامپسون در این کتاب به انواع ضددانش و راههای مبارزه با آن پرداخته، هرچند که کتابش در مواردی از همراهی خوانندهی مخالف با خود عاجز باشد.
«ضددانش» باورهایی غلط است که با رنگ و لعاب علمی قشر وسیعی از مردمان را میفریبد و درست به محض اینکه شروع کنید به نقد و مخالفت با آن به نژادپرستی، اسلامهراسی و امثال آن متّهم میشوید. تامپسون در این کتاب به انواع ضددانش و راههای مبارزه با آن پرداخته، هرچند که کتابش در مواردی از همراهی خوانندهی مخالف با خود عاجز باشد.
ضد دانش
اگر فروش گستردهی سیدی شهادت آب را در مترو دیدهاید و از این ادعا که بلورهای آب در اثر حرفهای خوشگل تغییر قیافه میدهند حرص خوردهاید، اگر شگفتزده شدهاید که دوست تحصیلکرده و باسوادتان سراغ همیوپاتی رفته و در پاسخ به اعتراض شما خزعبلاتی غریب تحویلتان داده، اگر به شما هم پک کامل کتاب و دیویدی راز را معرّفی کردهاند تا از طریق قانون جذب ثروتمند شوید، اگر از تاریخ ایران به روایت ناصر پورپیرار شاخ درآوردهاید و هرچه سند و مدرک آوردهاید جواب گرفتهاید که «نخیر! این اسناد هم توطئهی یهودیان است!».
اگر در حادثهی پلاسکو کسانی سعی کردهاند شما را قانع کنند که ساختمان نه در اثر آتش بلکه در اثر انفجار فروریخته، اگر تبلیغات ماهوارهای که میگوید برچسبی را کف پایتان بچسبانید و سمزدایی کنید اعصابتان را خرد کرده، پس این کتاب متعلق به شماست! آنقدر که آخرش وسوسه میشوید در ادامه «ضددانش در ایران» را بنویسید.
دامیان تامپسون، نویسندهی انگلیسی کتاب، دانشآموختهی دکتری جامعهشناسیِ دین است از مدرسهی اقتصاد لندن و علاوه بر تألیف کتاب، روزنامهنگاری هم میکند. او مدتی خبرنگار امور مذهبی در دیلیتلگراف بوده و در حال حاضر سردبیر همکار هفتهنامهی اسپکتیتور است.
کتاب را نشر آتلانتیک در سال ۲۰۰۸ چاپ کرده و امسال برای اولین بار در ایران ترجمه و منتشر شده. تامپسون در شش فصل کوشش کرده که پدیدهای به نام «ضددانش» را تعریف کند، ویژگیها و انواعش را شرح دهد، علل شکلگیری و شیوعش را برشمارد و با لحنی تند دربارهی همهگیرشدنش هشدار بدهد.
ضددانش، چنانکه تامپسون میگوید، با خرافات قرون وسطایی فرق دارد. خرافات قدیمی باورهایی حاشیهای و متعلق به مردمانی بیسواد بود ولی ضددانش باورهایی است با رنگ و لعاب علمی که اتفاقاً قشر وسیعی از مردمان مدرن و تحصیلکرده مصرفکنندهاش هستند.
ضددانش با ایمان مذهبی هم فرق دارد. ایمان مذهبی اغلب شامل باورهایی متافیزیکی است که از لحاظ تجربی نه اثباتپذیر است و نه ابطالشدنی، پس اصلاً در مقولهی علم قرار نمیگیرد. ضددانش مجموعهای از باورهای فراگیر و غلط است که ظاهری علمی دارد، وانمود میکند دانش است اما نیست، غلط بودن ادّعاهایش را میتوان با روششناسی علمی و از طریق فکتهای تجربی یا با نبود شواهد و مدارک تجربی نشان داد، ولی مردمان بسیاری به آن باور دارند.
تأکید تامپسون بر روششناسی علمی و میراث ارزشمند روشنگری در جهان غرب برای مقابله با ضددانش بسیار مهم است. کسانی که در ایران در دو دههی گذشته تحصیلات تکمیلی را بهویژه در علوم انسانی تجربه کردهاند لابد دیدهاند که در این دوره چگونه فلسفهی علم به روایتی خاص در دانشگاهها ترویج شد؛ روایتی که زیرآب روششناسی علمی را میزند و ادعا میکند که دیگر تفاوتی بین علم و غیرعلم وجود ندارد.
این رویکرد که استناد به شواهد تجربی و آمار را با برچسب «علوم پوزیتویستی» محکوم و بیاعتبار میکند به رویکرد غالب آکادمیک تبدیل شده و بازشدن راه ضددانش یکی از تبعات خطرناک آن است. فضای آکادمیک ایران سخت به نگاه انتقادی تامپسون نیاز دارد و باید هشدار او را همچون زنگ خطری جدی شنید.
تامپسون چهار نوع ضددانش را در فصلهای یکم تا چهارم شرح میدهد. اولین آن ضددانش سیاسی از نوع تئوریهای توطئه است. مثالهایی که میزند یکی یازده سپتامبر است و دیگری انکار هولوکاست. نویسنده از فیلم تغییر فلّهای یاد میکند که بیش از یکصد میلیون نفر در جهان آن را دیدهاند.
او شرح میدهد که چگونه سازندگان فیلم با تقطیع نقلقولها، ارائهی شواهد نامعتبر و جعلی، و مصاحبه با کارشناسانی گزینشی و جهتدار به بیننده میقبولانند که یازده سپتامبر توطئهای داخلی بوده. به رغم گزارشها و تحلیلهای مفصلی که اشتباهات فیلم را نشان میدهد، همچنان افکار عمومی هم در خود آمریکا و هم در جهان اسلام این تئوری را قبول دارد. حتی اگر شما هم قبولش دارید، باز خواندن این فصل بصیرتهای راهگشایی دارد که میتوان برای تحلیل سایر تئوریهای توطئه که در افکار عمومی خودمان هم کم نداریم، به کارش بست.
فصل دوم به خلقتگرایی اختصاص دارد. آنچه داد تامپسون را درمیآورد روش کار این نوع از ضددانش است: از یک سو نظریهی تکامل را بهرغم کوهی از شواهد و مدارک فیزیولوژیک، فسیلی، و جغرافیایی رد میکند؛ از سوی دیگر خودش خیلی راحت و بدون نیاز به اثبات و مدرک ادّعا میکند که دایناسورها همان اژدهاهای بازمانده از طوفان نوحاند که چون هیکل بزرگی داشتند فقط بچهدایناسورها سوار کشتی شدند!
اگر شما هم گاه با کسانی بحث کردهاید که گفتهاند «تکامل فقط یک نظریه است و هنوز اثبات نشده» از خواندن این فصل غافل نشوید! تأکید نویسنده بر سرمایهگذاری وسیع سازمانهای مذهبی بسی روشنگر است.
فصل بعدی ضددانش تاریخی را با مثالهای متعدد شرح میدهد. شگفتانگیز است که تاریخ جعلی چقدر در کشورهای مختلف مشابه است. تامپسون از ضدتاریخ پرطرفداری یاد میکند که میگوید تمدن را موجودات فضایی به زمین آوردهاند، ریشهی سرخپوستان آمریکا اقوام گمشدهی بنیاسرئیل است و چین بوده که قارهی آمریکا را کشف کرده.
چقدر از این ضدتاریخهای غلط ولی جذّاب را در ایران سراغ داریم؟ شما هم از رواج متونی مثل پروتکل بزرگان صهیون و خاطرات مستر همفر در حیرتید؟ تامپسون شرح میدهد که تاریخ چطور جعل میشود و ناشران سودجو چگونه از آن حمایت میکنند.
فصل چهارم نیز مفصلاً به پزشکی جایگزین میپردازد. گویا فقط در ایران نیست که انواع پزشکی نامعتبر مثل همیوپاتی، طب چینی، ماساژدرمانی، رایحهدرمانی و غیره طرفدار دارد. در کل جهان مدرن این علوم جعلی بازاری وسیع با گردش مالی بالا دارد که بعضاً بسیار خطرناک هم هست. مثلاً ضددانشی که میگوید واکسن ثلاث منجر به #اوتیسم میشود، یا ایدز را ساختهی پنتاگون معرفی میکند و داروهای ضدایدز را توطئهی غرب برای عقیم کردن مردم آفریقا.
هم در خلال مباحث این چهار فصل و هم به طور خاص در فصل پنجم تامپسون زمینهها و علل شیوع ضددانش را بیان میکند. برخی عوامل قابل حدس است. مثل گسترش اینترنت و فناوری اطلاعات، یا بازار پرفروش محصولات ضددانش. هنر اصلی تامپسون اشاره به عوامل معرفتی است که بسی جای تأمّل دارد: ازبینرفتن اقتدارهای پیشین در عرصهی عمومی دانش و خصوصیشدن آن. رویکردهایی مثل پستمدرنیسم، چندفرهنگی، نسبیگرایی، ایدههای چپ در دفاع از اقلّیّتها و احساسات ضدآمریکایی، نهضتهای مقابله با نژادپرستی و اسلامهراسی.
باید دقّت کرد که در این گرایشها اندیشههای محترم و قابل دفاع بسیاری وجود دارد ولی این امکان هم هست که بهراحتی مورد سوءاستفادهی ضددانش قرار گیرند. تامپسون از لیوتار، فیلسوف پستمدرن، نقل میکند که علم متعارف روایت یک سفیدپوست مذکّر غربی است. شاید این درست باشد، اما این ثابت نمیکند که هرچه یک غیرسفیدپوست غیرمذکّر غیرغربی بگوید درست است!
جان کلام تامپسون این است که نظریهها باید به محک مدارک و شواهد تجربی زدهشوند. ولی امروز اگر شما با ضددانش موجود مخالفتکنید، بلافاصله به نژادپرستی، اسلامهراسی و امثال آن متّهم میشوید. برچسبزنیهایی که سلاح دفاعی موافقان ضددانش است در برابر مخالفانش. نظریههای رازآمیز، توطئهانگار، ضداقتدار و جایگزین جذّاباند. گویی اگر نظریهای مخالف میناستریم باشد و آنتیاستبلیشمنت بهنظر برسد، مجوّز کافی برای قبول عامه را دارد و دیگر نیازی به محک تجربی ندارد. کمکم کار به جایی میرسد که خود این نظریهها تبدیل به جریان اصلی میشوند.
در فصل آخر شاهد فراخوان پرشور تامپسون از روشنفکرانیم تا همچون «پارتیزانهای اینترنتی» ادّعاهای ضددانش را رسوا و بیاعتبار کنند و از حریم عرصهی عمومی دانش دفاع کنند. تامپسون از انفعال روشنفکران شاکی است.
«وارثان حریص، تنبل و مصلحتاندیش حریم اصالت روشنفکری که به روششناسی، که به ما بصیرت تشخیص حقایق از اکاذیب را میدهد، پشت کردهاند، باید در این خصوص پاسخگو باشند. اگر بهخوابرفتن عقل، هیولای جهل را بیدار کند همهی تقصیر آن به گردن آنهاست.»(ص.۱۶۲)
مشکل اصلی کتاب این است که مجموعهای کوچک برای ادّعایی بزرگ است. کتاب تامپسون یک متن شروعکننده و هشداردهنده است، نه تمامکننده و فیصلهدهندهی مناقشات. باید آن را پیگرفت و ایدههایش را با جزئیّات بیشتر و دقیقتر دنبال کرد. دیگر اینکه بیشتر به درد مخالفان ضددانش میخورد نه اقناع باورمندانش.
کسی که از شیوع ضددانش دلآزرده باشد این کتاب موجب تشفّی خاطرش خواهد بود و در هر صفحه حداقل یک بار دلش خنک خواهد شد! اما اگر کسی به انواعی از ضددانش باور داشته باشد، فقط عصبانی میشود و میگوید: «این یکی که دیگر حقیقت دارد و ضددانش نیست!» لحن تند و طنز گزندهی تامپسون در باورهای عامهپسند ضددانش شک ایجاد میکند ولی چیزی را اثبات نمیکند.
ترجمهی کتاب ایراداتی دارد. عنوان فرعی کتاب اشتباه ترجمه شده: «چگونه تئوریهای توطئه، پزشکی جعلی، علم ساختگی و تاریخ دروغین، ما را محاصره کردهاند.» فعل جمله surrendered to است که ترجمهی صحیح آن «تسلیم شدیم به» است.
در مواردی معادلهای جاافتادهی فارسی استفاده نشده. مثلاً فیلم Loose change در ایران به نام تغییر بیقاعده شناخته میشود ولی در کتاب تغییر فلّهای ترجمهشدهاست. law of attraction از ابتدا در ایران به قانون جذب شهرت یافت ولی در کتاب قانون جذّابیّت آمده. همچنین سالهاست که در متون فارسی از اصطلاح تیغ اوکام استفاده میشود ولی در این کتاب اصل حذف اوکام ترجمه شده.
از همه عجیبتر این جمله است: «آنها بسیار مراقبند تا در زمره آبنباتهای نهضت عصر جدید قرار نگیرند.»(ص.۱۰۰) آبنبات ترجمهی fruitcake در متن اصلی است که معنای اصطلاحی آن احمق است اما ترجمهی تحتاللّفظی چنین جملۀ غریبی را پدیدآورده. علاوهبراین اشتباهات املایی و تایپی هم گهگاه در متن بهچشم میخورد که امید است در چاپهای بعدی رفع شود.
4 دیدگاه در “آیا هیولای جهل بیدار شده است؟”
نمیفهمم چرا کسی در پای مطلب یک منتقد باید دربارهی خاطرات بافرجام یا نافرجام زندگی او نظر بگذارد. تا آنجا که من خواندم متن خوب و رو به جلویی است، به ویژه آوردن نمونههای ایرانی، مقاله را جاندارتر کرده است. اینکه خانم کهرباییان، «پروتکل صهیون» را جزو ضددانشها آورده نشان از مطالعهی زیاد ایشان دارد چراکه هنوز هم که هنوزست کمتر کسی میداند این رساله، نوشتهی یهودیها نیست. تطبیق بخشهایی از ترجمه با متن اصلی نیز زحمتی است که منتقدان معمولاً به سادگی از کنارش میگذرند.
ممنون از توجهتون و نظر درستی که بیان کردید
ممنون میشویم که در اینجا درباره نقد و کتاب نظر بدهید.
خانم کهرباییان بهتر است با خاطرات نافرجام زندگی خود کنار آمده و سپس به رتق و فتق امور اندیشه بپردازند…