زندگی و مرگ آلبر کامو
آلبر کامو تنها 47 سال عمر کرد. یک عمر کوتاه و البته پربار. در این عمر کوتاه رمانهایی چون «طاعون» و «بیگانه» را نوشت که هنوز در تیراژ بالا خوانده میشوند و نمایشنامههایی چون «کالیگولا» و «سوتفاهم» و کتابهای غیرداستانی مثل «انسان طاغی». فعالیت سیاسی چشمگیری هم داشت. در سالهای اخیر کتابهایی درباره مرگ او و نامههای عاشقانهاش به فارسی درآمده است. در این پرونده بیشتر از آنکه به معروفترین کتابهایش بپردازیم (که خود میتواند موضوع پروندههایی دیگر باشد) به زندگی و مرگ او پرداختهایم.
آلبر کامو تنها 47 سال عمر کرد. یک عمر کوتاه و البته پربار. در این عمر کوتاه رمانهایی چون «طاعون» و «بیگانه» را نوشت که هنوز در تیراژ بالا خوانده میشوند و نمایشنامههایی چون «کالیگولا» و «سوتفاهم» و کتابهای غیرداستانی مثل «انسان طاغی». فعالیت سیاسی چشمگیری هم داشت. در سالهای اخیر کتابهایی درباره مرگ او و نامههای عاشقانهاش به فارسی درآمده است. در این پرونده بیشتر از آنکه به معروفترین کتابهایش بپردازیم (که خود میتواند موضوع پروندههایی دیگر باشد) به زندگی و مرگ او پرداختهایم.
آلبر کامو برای کتابخوانها از شناختهشدهترین نامهاست. نویسنده فرانسوی که در الجزایر به دنیا آمد (در دوران استعمار که الجزایر مهمترین مستعمره کشور فرانسه بود و جمعیتی فرانسوی هم در این مستعمره زندگی میکردند) در خانوادهای فقیر که خیلی زود پدر خانواده هم در جنگ از دست رفت. کامو نوشتن را همراه با فعالیت سیاسی از روزنامهنگاری در الجزیره آغاز کرد. سه سال پیش از تصادفی که منجر به مرگ او شد (در مورد این اتفاق هم جلوتر خواهیم نوشت) جایزه نوبل ادبیات را به خاطر مجموعه آثارش دریافت کرد.
معروفترین کتابهای کامو از این قرارند:
«طاعون» که کامو در سال 1947 و پس از پایان جنگ جهانی دوم نوشت. زمانی که دنیا پر از تردیدهای اخلاقی اضطرابآور شده بود. کتاب دو دیدگاه فردگرایی یا جمع گرایی را در رویارویی با مصیبت همگانی مطرح میکند. بعدها در نمایشنامه «شهربندان» نیز ماجرای ورود طاعون به شهر مورد توجه کامو قرار میگیرد.
«بیگانه» که مرسو قهرمان آن را با راسکولنیکف قهرمان رمان جنایت و مکافات داستایوسکی مقایسه میکنند و جمله اول آن «امروز مامان مُرد» از معروفترین آغازهای دنیای ادبیات است. در مورد این جمله هم مطلبی در ادامه داریم.
«افسانه سیزیف» رساله فلسفی کامو که در کوران جنگ و در 1942 نوشت. کامو مینویسد: «تنها یک مشکل بهراستی جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است. داوری اینکه زندگی ارزش زیستن را دارد یا نه بستگی به پاسخ این پرسش اساسی فلسفی دارد»
«سوءتفاهم» نمایشنامهای که در 1944 نوشت و پر از سوالات اخلاقی است. این نمایشنامه را نخستین بار جلال آل احمد به فارسی ترجمه کرد و مهمترین ترجمه آن به قلم خشایار دیهیمی است.
و «آدم اول» کتاب ناتمامی که وقتی کامو در تصادف کشته شد نسخه اولیه و ناتمام آن در کیفش پیدا شد.
در اینجا میتوانید یک معرفی اجمالی از این پنج کتاب بخوانید.
5 کتاب از آلبر کاموکامو جزو نسل دوم مهاجران فرانسوی بود، مادری که خدمتکار بود و پدری کشاورز که بعدا در جنگ جهانی اول کشته شد و آلبر 4 ساله هرگز او را نشناخت. اگر معلمش «لویی ژرمن» استعداد او را شناسایی نمیکرد، هرگز نمیتوانست بورسیه یک دبیرستان خوب را دریافت کند. در سال 1957 جایزه نوبل را دریافت کرد و در طول زندگی کوتاهش 5 رمان، 7 نمایشنامه و 7 کتاب غیر داستانی شامل یادداشت و تحلیلهای فلسفی نوشت. |
اما پرونده ما در مورد معروفترین کتابهای کامو نیست. درباره مرگ و زندگی اوست. مرگی که در سالهای اخیر دوباره علامت سوال بزرگی در مقابل آن قرار گرفته است. آیا این واقعاً یک تصادف بود؟ پس چرا اینقدر به عملیات برونمرزی کاگب سرویس اطلاعاتی مخوف شوروی شبیه است؟ آن هم درست در سالهایی که کامو یکتنه در مقابل سایر روشنفکران چپ طرفدار شوروی در کشورهای غربی ایستاده بود و بهخصوص در مقابل حمله شوروی و کشورهای بلوک شرق به انقلاب مردم مجارستان موضع گرفته بود؟ درباره کتاب «مرگ کامو» نوشته جووانی کاتللی اگر میخواهید چیزهای بیشتری بدانید از لینک زیر استفاده کنید.
عمر چی به دنیا بود؟آلبر کامو هنوز بعد از 60 سال از مرگش دیده و خوانده میشود. کتاب مرگ کامو که چندسال پیش منتشر شد و فرضیه ترور سیاسی را درباره مرگ او مطرح کرد گواهی به این ماجراست. کامو واقعا با برنامهریزی کاگب کشته شد؟ شاید بعداز خواندن کتاب به دنبال جواب این سوال نباشیم، سوالی که همیشه درباره قتلهای مرموز و زنجیرهای به جواب واضح نمیرسد. چه بسا پرسش اصلی این باشد: چرا کامو هنوز ارزش خوانده شدن و دیده شدن دارد؟ |
کامو اگرچه با اضطراب هستیشناختی رمانهایش و مرگ اسرارآمیزش در 47 سالگی به یاد آورده میشود اما عشق هم در زندگی او نقشی فراموشناشدنی داشت. ماریا کاسارس هنرپیشهای اسپانیایی بود که در کاری از کامو بازی کرد. نامهنگاری بین او و کامو 12 سال ادامه یافت. عشقی سوزان و با فاصله جغرافیایی. جلد اولی که از این نامهها به چاپ رسیده تنها شامل نامههای سالهای ۱۹۴۴ تا ۴۹ است اما میدانیم که این نامهها تا زمان مرگ کامو ادامه داشتهاند. کتاب خطاب به عشق زمانی به چاپ میرسد که چندین سال از مرگ ماریا نیز گذشته است. البته نامهها توسط خود او در اختیار کاترین کامو قرار گرفتهاند. این هم یک قصه پنهان دیگر در پس این نامهها: معشوق نامههای عاشقش را به دختر او میدهد و دختر، سرانجام آنها را منتشر میکند، با عشق و علاقه فراوان به پدرش.
گیتی صفرزاده در مورد این نامهنگاریها نوشته است: «خواندن نامههای عاشقانه کامو وجهی ادبیاتی از او را برایم روشنتر نمیکند، اما وجهی انسانیتر را چرا. حالا وقت خواندن جملهی «امروز مادرم مرد. شاید هم دیروز، نمیدانم» نیاز عمیق و عجیب مردی را میبینم که مینویسد: «الان شب از ستارههای درخشان سرشار است. چون تو مرا خرافاتی کردهای، آرزوهایی به آنها آویختهام که پشتشان پنهان شدهاند و با باران بر صورت زیبایت خواهند افتاد، همان جا، فقط باید امشب چشمهایت را رو به آسمان بگیری. کاش آنها از آتش، از سرما، از تیزی خدنگ عشق و از نرمی مخملینش برایت بگویند تا تو همانطور ایستاده، بیحرکت، منجمد بمانی تا من برگردم. کاش تمام وجودت به خواب رود به جز قلبت و من بار دیگر بیدارت کنم…».
ممکن است بگویید حالا میخواهی چه نتیجهای بگیری؟ اینکه آن نثر سرد از کمبود گرمای عشق بوده؟ یا انتظار داشتی یک نویسنده نتواند عشقش را پرشور و با کلماتی عمیق بیان کند؟ بالاخره باید فرقی بین نامه عاشقانه یک نویسنده با یک آدم غیرادبیاتی باشد؟ راستش این دغدغه من نیست. یعنی گرچه بیشتر علاقمندان کامو از خواندن نامههایی انقدر عاشقانه، پرشور و احساساتی از کامو شوکه شدند اما وجوه دیگری هست که توجه مرا جلب میکند.»
میان عشق و بیگانگیچاپ نامههای عاشقانه کامو برای دوستداران او شگفتیآور بود؛ لحن و بیانی بسیار متفاوت با آنچه از کامو میشناختیم. اما این نامهها چه چیزی را به ما نشان میدهند؟ ارزش آنها به نشان دادن وجهی دیگر از کاموست؟ یا پیدا کردن نشانها و معناهای جدیدی از آثارش؟ یا تنها میل سیرابی ناپذیر ما را از کشف بخش خصوصی و پنهانی نویسنده محبوبمان ارضا میکنند؟ خطاب به عشق، خطابهای است درباره مردی که رازش چیزی فراتر از این نامههای عاشقانه به معشوقش است. |
در مورد کامو مقالات دیگری هم داریم. از جمله نامهای قدرشناسانه که بعد از گرفتن جایزه نوبل ادبیات به معلم دوران دبستانش نوشت و بسیار خواندنی است.
نامهی آلبرکامو به معلمش پس از بردن جایزه نوبلآلبرکاموی فیلسوف؛ پس از بردن جایزه نوبل برای تشکر ابتدا به مادرش و سپس به آموزگار دوران دبستانش فکر کرد. کامو یک نامهی قدردانی به معلمش لویی ژرمن نوشت. بنابر نامههای (ثبت شده در Note), این آموزگار کسی است که استعداد آلبرکاموی جوان را پرورش داد و او را به راهی هدایت کرد که سرانجام توانست شاهد مقالات و رمانهای پرافتخار و شایستهی جوایز او باشد. |
همینطور درباره ترجمهی درست اولین جملهی رمان «بیگانه»:
«استوارت گیلبرت، پژوهشگر بریتانیایی و دوست جیمز جویس، اولین کسی بود که بیگانه را به انگلیسی ترجمه کرد. در سال ۱۹۴۶، گیلبرت عنوان کتاب را The Outsider و خط اول آن را به شکل Mother died today (مادر امروز مُرد) ترجمه کرد. ساده، مختصر و نادرست.
در سال ۱۹۸۲ ژوزف لاردو و کیت گریفیت هردو ترجمههای جدیدی از عنوان کتاب ارائه کردند. هردو آنها The Stranger را جایگزین عنوان گیلبرت کردند اما خط اول را به همان شکل نگه داشتند. Mother died today باقی ماند و تا سال ۱۹۸۸ هیچ تغییری در این جمله به وجود نیامد. در آن سال بود که مترجم و شاعر آمریکایی، متیو وارد، کلمه Mother را به Maman تغییر داد. همین یک کلمه؟ چه اهمیتی دارد؟ مهم است.»
مقاله هم درباره اهمیت همین دو لغت Mother و Maman در ترجمه انگلیسی است. یک مقاله بسیار خواندنی.
دربارهی ترجمهی جملهی اول رمان بیگانهی آلبر کاموبرداشتهای اول مهماند و برای چهل و دو سال، آمریکاییها با خواندن جمله سرد و رسمی Mother died today. با مورسو آشنا شدند. کلمه Mother یک کلمهی ایستا است که در مکالمات روزمره هم استفاده نمیشود، چه برسد در مورد کسانی که با آنها رابطهی نزدیکی داریم. در این کلمه هیچ خونگرمی، پیوستگی، نزدیکی یا عشقی وجود ندارد. استفاده از این کلمه مثل این است که سگ خانگیمان را «سگ» یا همسرمان را «همسر» صدا کنیم. این کلمه ما را وادار میکند که مورسو را نسبت زنی که او را به دنیا آورده همانقدر دور و غیرصمیمی بیابیم. اما ترجمهی درست اولین جملهی رمان معروف کامو واقعاً چه بود؟ |
و سرانجام مقالهای داریم درباره کتاب «تامل درباره گیوتین» به قلم منصور دلریش. کتابی که در آن کامو به تدقیق و واکاوی مساله اعدام و مخالفتش با حکم اعدام میپردازد.
سهمِ بیگناهیجنایتکاری که یک کشاورز را همراه با همسر و فرزندانش به قتل رسانده، در صف اعدام به سر میبَرد. پدر کامو، همصدا با عقیدهی عمومی، خواستار گردن زدن آن هیولا است و برای نخستینبار در زندگیاش قصد تماشای حکم اعدام را دارد. مادر کامو تعریف میکند او سراسیمه به خانه بازمیگردد، روی تخت دراز میکشد و ناگهان بالا میآورَد. کامو حکم اعدام را از جنس انتقام میخواند و «قانون تلافی» را نوعی قتل حساب میکند. مواضع او در این رساله سطر به سطر رادیکالتر میشود. |