سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

دون کیشوت غم‌انگیز است، همچون افشای تخیّل نزد دیگری

دون کیشوت غم‌انگیز است، همچون افشای تخیّل نزد دیگری

 

دون کیشوت غم‌انگیز است زیرا در آستانه عصر رنسانس و حاکم شدن عقل و خرد بر جهان‌بینی انسان، سروانتس از زبان قهرمانش به ستایش تخیّل می‌پردازد. تخیّلی که بیش از هر دورانی، در عصر چیرگی علم بر انسان به دوران فترت پا می‌گذارد و همین به محاق رفتن قوه تخیّل است که دون کیشوت را به پیش‌گویی شبیه می‌کند. آن هنگام که قطار بشریت با نهایت اسب بخار به سوی خرد پیش می‌رود، دون کیشوت از اهمیت خیال می‌گوید و همین سخن درست در زمانه نادرست سبب می‌شود که جامعه به دون کیشوت به دیده حقارت بنگرند. چیزی شبیه به نگاه جامعه زمانه رمان ابله به شخصیت پرنس میشکین.

دون کیشوت غم‌انگیز است زیرا در آستانه عصر رنسانس و حاکم شدن عقل و خرد بر جهان‌بینی انسان، سروانتس از زبان قهرمانش به ستایش تخیّل می‌پردازد. تخیّلی که بیش از هر دورانی، در عصر چیرگی علم بر انسان به دوران فترت پا می‌گذارد و همین به محاق رفتن قوه تخیّل است که دون کیشوت را به پیش‌گویی شبیه می‌کند. آن هنگام که قطار بشریت با نهایت اسب بخار به سوی خرد پیش می‌رود، دون کیشوت از اهمیت خیال می‌گوید و همین سخن درست در زمانه نادرست سبب می‌شود که جامعه به دون کیشوت به دیده حقارت بنگرند. چیزی شبیه به نگاه جامعه زمانه رمان ابله به شخصیت پرنس میشکین.

 

 

اکنون‌ که چیزی حدود ۴۱۸ سال از انتشار جلد نخست دون کیشوت، اثر میگل سروانتس ساآوِدرا می‌گذرد، این رمان با القاب و عناوین بسیاری یاد می‌شود. «اولین رمان مدرن تاریخ»، «بهترین کتاب نوشته‌شده به زبان اسپانیایی»، «تأثیرگذارترین رمان ژانر تخیلی» و به گمان نویسنده، یکی از دقیق‌ترین و درعین‌حال، ابهام‌آمیزترین تعبیرها از داستایوفسکی یعنی «غم‌انگیزترین رمان‌ها». این عناوین منتقدان و نویسندگان را کنار بگذاریم و به سراغ تلقی عمومی از دون کیشوت برویم. مرد متوهمی که به جنگ آسیاب‌های بادی می‌رود. در فرهنگ لغات نیز در مقابل دون کیشوت عناوینی همچون «پهلوان‌پنبه» را می‌بینیم.

چه چیزی در روایت دن کیخوته دلامانچا، وجود دارد که در مقدمه آن ادعا شده: «تمام حصارهای جغرافیایی، نژادی، اجتماعی و طبقاتی را درهم‌شکسته و نام خود را با دنیا و بشریت گره زده است.» کدام ویژگی این دلاورِ «مانش» سبب شده تا «جرج واشنگتن»، نخستین رئیس‌جمهور آمریکا، در حال امضای قانون اساسی آمریکا، نسخه‌ای از آن را روی میزش داشته باشد؟ این پهلوان‌پنبه متوهم چه کرده که ویلیام فاکنر با افتخار اعلام می‌کند: «حداقل سالی یک‌بار، دون کیشوت را می‌خوانده است.»

نخ تسبیح موجود در این اثر سروانتس کجاست که مرواریدهایی همچون هارولد بلوم، پابلو پیکاسو، کارلوس فوئنتس، میگل دو اونامونو، گوستاو فلوبر، کافکا، گوته، میلان کوندرا و نیچه را در کنار هم جمع کرده تا به ستایش آن بپردازند؟ در این نوشته، قصد ندارم به سراغ ویژگی‌های فنی و روایی اثر بروم چراکه هیچ خصیصه‌ای از این نوع نمی‌تواند در مدت ۴۰۰ سال، محبوب اقوام، فرهنگ‌ها و سلایق مختلف از روشنفکر گرفته تا سیاستمدار و فیلسوف و نویسنده شود.

رخدادها در دون کیشوت همچون بسیاری از آثار برجسته دیگر همچون رخدادهای رمان‌های داستایوفسکی، از زندگی نویسنده الهام گرفته است. تجربیات سروانتس در زندان، در جنگ و در تبعید را می‌توان در بخش‌های مختلف رمان به‌وضوح مشاهده کرد. ورای تمام این رخدادها اما با یک شخصیت مجنون طرف هستیم که به تعبیر داستایوفسکی به مرض «نوستالژی‌ واقعیت‌گرایی» دچار است.

جنون، همان‌که در باور عام به توهم دون کیشوت در برابر دنیای واقعی تعبیر می‌شود یکی از سنگ بناهای رمان به شمار می‌رود. در اینجا با مفهومی طرف هستیم که می‌تواند کلیدواژه مشترک در میان تمامی نوابغ جهان باشد. موجودی که پا از نظم رایج زمانه فراتر می‌گذارد و دست به انتخاب گزینه تازه‌ای می‌زند و این همان لحظه‌ای است که می‌توان حکم داد: لحظه انتخاب همانا لحظه جنون نیز است.

 

دون کیشوت

 

انتخابی دیگرگونه که از جرج واشنگتن تا نیچه و از داستایوفسکی تا فلوبر مشترک است و اگر امروز نامی از این افراد می‌بریم از جهت همان لحظه‌ای است که دست به انتخاب زده‌اند. از اسامی مشهور هم اگر بگذریم، باز می‌توان ادعا کرد دون کیشوت تمامی دیوانگان تاریخ را نمایندگی می‌کند. تمامی آن‌ها که نظر و نگاه متفاوتشان گاه از سوی نظم رایج پذیرفته و یا درک نشد و به همین سبب امروز نامی از آن‌ها در میان اسامی برشمرده در بالا نیست.

جنون دون کیشوت از یک‌سو با تاریخ گذشته و پهلوانانی که دیگر عصرشان در آستانه رنسانس به سر آمده گره می‌خورد و از دیگر سو با آینده (شاید آنچه با عنوان رمان مدرن می‌شناسیم) در پیوند است و تنها چیزی که با آن نسبتی ندارد زمانه حال اوست و همین تعبیر را می‌توان بر هر جنونی الصاق کرد. شخصیت دون کیشوت با چند چهره دیگر در تاریخ مقایسه می‌شود. میگل دو اونامونو، فیلسوف مشهور اسپانیایی او را مسیح اسپانیایی می‌نامد و داستایوفسکی نیز دون کیشوت را منبع الهام شخصیت پرنس میشکین در رمان ابله به عنوان کهن‌الگوی قهرمان در ادبیات برمی‌شمارد.

 

دون کیشوت؛ رمانی در ستایشِ تخیّل

راسکولنیکف دچار نوعی توهم برقراری عدالت بود، همچنان که پرنس میشکین توهم خوب بودن جهانیان را داشت. سانتا، شخصیت رمان بهومیل هرابال دچار نوعی توهم بود که ۳۵ سال با کاغذ باطله‌هایش سخن می‌گفت، همچون پیرمرد کوبایی همینگوی که ۸۴ روز بود که حتی یک ماهی هم صید نکرد اما همچنان در توهم به دام انداختن نیزه‌ماهی‌اش به دریا می‌زد. انگلیس برای دایی جان ناپلئون توهمی بیش نیست همچون ابوالعفیه برای سه ویراستار در آونگ فوکو. خواب هملت نیز در ابتدا توهم تعبیر می‌شود، توهمی همچون باور زوربا به رستگاری در رقص. ولند در اوج توهم وارد مکالمه بین برلیوز و بزدومنی در رمان مرشد و مارگاریتا می‌شود و خوش‌باورترین خوانندگانِ هانریش بل هم اعتراف می‌کنند که آنچه از زبان هانس شنیر می‌شنوند بیشتر توهمات یک دلقک است تا عقایدش. پیرمرد خنزرپنزری با تمام زخم‌هایی واقعی که بر تن ما می‌زند مگر چیزی جز توهم است؟ و اگر صادق باشیم مگر شاهکارهای فوئنتس، خوان رولفو، مارکز و بیشتر ادبیات آمریکای جنوبی در هوایی جز توهم نفس می‌کشند؟

در نخستین فصل‌هایی که دون کیشوت به بیان عقایدش برای دیگران از جمله یار وفادارش سانچو می‌پرداخت، حین خواندن تخیلاتش احساس نوعی شرم به من دست داد. شرم از اینکه چرا تخیلاتت را با صدای بلند برای دیگران فاش می‌کنی؟ همان شرمی که هنگام تصوّر گفتن از تخیلات خودم برای دیگران به من دست می‌داد. اینجا بود که یاد توصیف داستایوفسکی از رمان افتادم. غم‌انگیزترین رمان‌ها. درست است. افشای تخیلات فردی از نوع دوردست‌ترین‌ها برای دیگری حتی نزدیک‌ترین افراد به خودمان نیز غم‌انگیز است و حالا با شخصیتی مواجه هستیم که این راز مگو را فریاد می‌زند. چه چیزی غم‌انگیزتر از این وجود دارد؟ نوعی تراژدیِ افشای خود نزد دیگری که به کمدی تنه می‌زند.

دون کیشوت غم‌انگیز است زیرا در آستانه عصر رنسانس و حاکم شدن عقل و خرد بر جهان‌بینی انسان، سروانتس از زبان قهرمانش به ستایش تخیّل می‌پردازد. تخیّلی که بیش از هر دورانی، در عصر چیرگی علم بر انسان به دوران فترت پا می‌گذارد و همین به محاق رفتن قوه تخیّل است که دون کیشوت را به پیش‌گویی شبیه می‌کند. آن هنگام که قطار بشریت با نهایت اسب بخار به سوی خرد پیش می‌رود، دون کیشوت از اهمیت خیال می‌گوید و همین سخن درست در زمانه نادرست سبب می‌شود که جامعه به دون کیشوت به دیده حقارت بنگرند. چیزی شبیه به نگاه جامعه زمانه رمان ابله به شخصیت پرنس میشکین.

همین‌جاست که می‌توان به تعبیر آلفرد شوتز اشاره کرد که معتقد است: «دون کیشوت در یک جهان فرعی زندگی می‌کند، دور از عقل سلیمِ جهان روزمره‌ی سانچو پانزاها. دنیای دیوانگی دون کیشوت، جهان‌پهلوانی است، جهان فرعی واقعیتی که با واقعیت برتر زندگی روزمره که در آن دلاک، کشیش و کدبانو و خواهرزاده دون کیشوت به راحتی روزگار می‌گذرانند و آن را بدیهی می‌انگارند، ناسازگار است.»(Schutz,p251).

همین تعبیر را در جایی دیگر از زبان هارولد بلوم در کتاب «نبوغ» می‌خوانیم: «رمان، از سروانتس تا پروست، واجد عظمتی متافیزیکی و اخلاقی شد که فقط در این عصر سینما به محاق رفته است. سهم سروانتس در این خلاقیت همان تهوّر دون کیشوت‌وار در لفظ، در اخلاق، و در قوه خیال است. او نیز چون شکسپیر و دانته از تهوّر «آدم» در سپیده‌دمان خلقت (به تعبیر والت ویتمن)، از اراده یا خواست الهی، بهره‌ای برده است. هر اثر تابناک دیگری که در ساحت ادب می‌بینیم نوری است که از سروانتس و نیز از شکسپیر ساطع شده است.»

 

دون کیشوت

 

اتصالِ بلندپروازی تخیّل به زمین با کمک ریسمانِ سانچو

تا اینجا هر آنچه گفته شد در ستایش جنون دون کیشوت در ابراز تخیّل بود اما این تخیل به تنهایی راه به جایی نمی‌برد همچون دون کیشوت که بدون سانچو پانزا نه می‌توانست و نه می‌خواست به جایی قدم بگذارد. اگر دون کیشوت را نماینده تخیل بدانیم، سانچو پانزا، مهتر و رفیق دون کیشوت همان ریسمانی است که اجازه نمی‌دهد تخیّل دون کیشوت به نابودی خود کشیده شود. اگرچه به مرور، سانچو نیز آلوده به تخیّل دون کیشوت می‌شود. شروع همراهی با دون کیشوت، بدون برخورداری از مقداری تخیّل یا همان خوش‌خیالی در به دست آوردن جزیره وعده داده شده از سوی ارباب ممکن نبود اما با وجود این همراهی، آنچه بارها و بارها دون کیشوت را از نابودی به دست تخیّل محض نجات می‌دهد، سقلمه‌های آمیخته به پند و اندرز روستایی و واقع‌گرایانه سانچو است.

اهمیت سانچو جایی مشخص می‌شود که سفر نخست دون کیشوت که در آن سانچویی حضور ندارد در نخستین مراحل خود با شکست مواجه می‌شود و به زودی، نعش نیمه جان دون کیشوت را به روستا برمی‌گرداند. سفر تخیّل آنجا به درازا می‌کشد که با عقلانیت مشاور گونه- و نه مسلّط- سانچو همراه می‌شود. رابطه این دو در رمان ما را به این گزاره می‌رساند که تخیّل خوب است اما با همراهی اندکی واقع‌گرایی وگرنه به زودی زود به نابودی کشانده می‌شود. کافکا نیز در داستان کوتاه «حقیقت درباره سانچو پانزا» به همین اهمیت همراهی او با دون کیشوت اشاره دارد. عبدالله کوثری، مترجم ادبیات امریکای لاتین، در گفت‌وگویی به همین رابطه اشاره می‌کند: «…و در واقع این سفر درونی دو نفر است. سانچو پانزا یک روستایی سمبل واقع‌گرایی و دن کیشوت نماد انکار واقعیت است.»

میگل دو اونامونو، نویسنده و فیلسوف اسپانیایی که دون کیشوت را به مسیح تشبیه می‌کند، او را شهسوار ایمان می‌داند و در جایی به سروانتس ایراد می‌گیرد که چرا در باب هیبت آسیاب‌ها گفته است دون کیشوت آن‌ها را شکل غول می‌دید؟ درحالی‌که آن‌ها واقعاً غول بودند. همین ایراد را می‌توان به پایان رمان نیز تعمیم داد و از نویسنده پرسید که با چه قصدی تخیّل را تا این درجه بالا می‌برد و آنگاه در چند پاراگراف در پایان عمر دون کیشوت آن را بر زمین می‌زند؟ چنانچه از بررسی روند رمان نیز می‌توان به این موضوع رسید دارای پایان‌بندی عجولانه و نامتناسب با کل داستان است. جایی که بازگشت به واقعیت دون کیشوت و انکار اهمیت پهلوانی با مرگ او مصادف می‌شود. پایانی همچون پایان پرنس میشکین و بازگشتش به آسایشگاه روانی.

این پایان را اگرچه برخی به تلاش سروانتس برای کشتن دون کیشوت به قصد مهر پایان گذاشتن بر سرنوشت قهرمان خودش تعبیر می‌کنند، چنانکه پس از انتشار جلد اول، نویسنده‌ای دیگر به خیال عدم انتشار جلد دوم توسط سروانتس، به نگارش نسخه‌ای از آن با نام جلد دوم اقدام کرد و سروانتس به محض اطلاع از آن، این موضوع را در خلال روایت جلد دوم مطرح می‌کند و آن را نسخه تقلبی می‌نامد. من اما با توجه به نزدیکی جهان‌بینی سروانتس و داستایوفسکی، مایلم این پایان‌بندی را با استناد به جمله آغازین رمان برادران کارامازوف توضیح دهم: جایی که در انجیل یوحنا می‌خوانیم: «در حقیقت؛ در حقیقت این را به شما بگویم، اگر دانه گندمی که در زمین افتاده نمیرد، تنها خواهد ماند ولی اگر بمیرد، محصول بسیار خواهد داد.» (باب ۲۴ آیه ۱۲)

 

 

 

  این مقاله را ۱۰ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *