سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

آنانی که زبانی برای روایت ندارند

آنانی که زبانی برای روایت ندارند


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

 

تهیه این کتاب

انجمن نکبت‌زده‌ها از شخصیت‌های طبقه متوسطی که حضورشان در ادبیات معاصر مد شده، فاصله می‌گیرد و شخصیت‌هایی خلق می‌کند که زاده فقر، نکبت و حاشیه‌نشینی هستند. خود نویسنده رمانش را قصه آدم‌هایی می‌داند که جهان فراموش‌شان کرده و ما هم رمان او را قصه آدم‌هایی می‌دانیم که رمان‌نویسان معاصر ادبیات فارسی فراموش‌شان کرده‌اند یا دوست ندارند سراغ‌شان بروند. رمان انجمن نکبت‌‌زده‌ها اگرچه سعی کرده در رمانش ناهنجاری‌های اجتماعی را به تصویر بکشد و تا حدی هم طرح مساله کرده اما کار در همان طرح مساله باقی مانده و او حتی نتوانسته تصویری نزدیک به حقیقت جامعه ترسیم کند.

انجمن نکبت‌زده‌ها

نویسنده: سلمان امین

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۵۸

انجمن نکبت‌زده‌ها از شخصیت‌های طبقه متوسطی که حضورشان در ادبیات معاصر مد شده، فاصله می‌گیرد و شخصیت‌هایی خلق می‌کند که زاده فقر، نکبت و حاشیه‌نشینی هستند. خود نویسنده رمانش را قصه آدم‌هایی می‌داند که جهان فراموش‌شان کرده و ما هم رمان او را قصه آدم‌هایی می‌دانیم که رمان‌نویسان معاصر ادبیات فارسی فراموش‌شان کرده‌اند یا دوست ندارند سراغ‌شان بروند. رمان انجمن نکبت‌‌زده‌ها اگرچه سعی کرده در رمانش ناهنجاری‌های اجتماعی را به تصویر بکشد و تا حدی هم طرح مساله کرده اما کار در همان طرح مساله باقی مانده و او حتی نتوانسته تصویری نزدیک به حقیقت جامعه ترسیم کند.

انجمن نکبت‌زده‌ها

نویسنده: سلمان امین

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۵۸

 


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

 

تهیه این کتاب

رمان انجمن نکبت‌ زده‌ها دومین رمان چاپ شده سلیمان امین است که در چارچوب کتاب‌های قفسه آبی نشر چشمه به چاپ رسیده است. رمان، با فرار یک سرباز آغاز می‌شود که به دلایلی از پادگان فرار کرده و اتفاقات و شخصیت‌های دیگر این داستان به دنبال آن فرار یکی یکی از راه می‌رسند. هر شخصیت، داستان مخصوص به خود را دارد و به طور کلی رمان از زبان دانای کل روایت می‌شود. این رمان که درون‌مایه‌ای اجتماعی دارد، اولین بار در سال 1398 به چاپ رسید و در روزهای نخست چاپش در لیست پرفروش‌ها قرار گرفت.

انجمن نکبت‌ زده‌ها، خط روایی منسجمی دارد و سعی می‌کند از شخصیت‌های طبقه متوسطی که حضورشان در ادبیات معاصر مد شده، فاصله بگیرد و شخصیت‌هایی خلق کند که زاده فقر، نکبت و حاشیه‌نشینی هستند. خود نویسنده رمانش را قصه آدم‌هایی می‌داند که جهان فراموش‌شان کرده و ما هم رمان او را قصه آدم‌هایی می‌دانیم که رمان‌نویسان معاصر ادبیات فارسی فراموش‌شان کرده‌اند یا دوست ندارند سراغ‌شان بروند.

اگرچه این یکی از ویژگی‌های مثبت انجمن نکبت‌زده‌هاست اما، این شخصیت‌ها آن‌طور که باید و شاید در این رمان پرداخته نشده‌اند و خام بودن‌شان توی ذوق می‌زند.

 

خود نویسنده این رمان را یک روایت از افرادی می‌داند که زبانی برای بازگو کردن حرف‌هایشان ندارند. حتی اعتقاد دارد، ادبیاتی که سال‌هاست در رمان‌های ما به دست فراموشی سپرده شده یعنی ادبیات کوچه بازاری را برای این رمان استفاده کرده است. آن‌طور که به نظر می‌رسد سلمان امین قصدش از نوشتن این رمان، نجات فراموش شده‌ها بوده است!

انجمن نکبت‌ زده‌ها، پر است از ضرب المثل‌ها و عبارات به اصطلاح کوچه بازاری که این ضرب المثل‌ها و اصطلاحات در کنار هم، نه تنها به من به عنوان یک خواننده کمک نکرد که شخصیت یک فرد معتاد، یک سرباز فراری و یک دزد را درک کنم بلکه تا حد زیادی هم به دلیل تصنعی بودنش مرا خسته کرد. درواقع نویسنده سعی دارد با کمک ادبیات کوچه بازاری شخصیت‌ها را برای خواننده ملموس کند اما به نظر می‌رسد چنین اتفاقی نیافتاده است.

نویسنده این رمان همچنین جایی بیان کرده: «لحن رمان طنز سیاه است زیرا نمی‌توانستم این همه تلخی را با چیزی جز طنز سیاه بیان کنم.»
طنز سیاه باید حالتی را بیان نماید که در آن انسان توانایی تغییر وضعیت خود را ندارد و به همین دلیل می‌خندد.

اما در روایت انجمن نکبت‌زده‌ها به نظر نمی‌رسد که افراد توانایی تغییر وضعیت خود را نداشته باشند. ابیش به نظر نمی‌رسد نتواند مواد را ترک کند و به زندگی‌ای که انگار آماده پذیرش اوست باز گردد. یا به نظر نمی‌رسد قاسم نتواند از اقدامات احمقانه دوری کند یا مگت از خلاف‌های بی پایه و اساس دست بردارد.

 

شاید نویسنده در انتخاب شخصیت‌هایی که دیگر چاره‌ای ندارند و فقط می‌توانند به وضعیت‌شان بخندند اشتباه کرده است اما نه همه آنها. شاید تنها کسانی که در جایگاه درست‌شان قرار گرفته‌اند، شخصیت‌پردازی‌شان تا حد زیادی درست است و طنز سیاه هم به حال و روزشان می‌خورد، کبری و سمانه هستند. سمانه همسر ابیش، همان مرد معتاد به شیشه است که هر از چندگاهی توهم می‌زد که زنش در حال خیانت به اوست.

این توهمات تا جایی پیش رفته که زندگی سمانه را مختل کرده است. او تنها کاری را که می‌توانسته در این زمینه انجام دهد داده و از شوهر معتادش جدا شده اما مشکل هنوز هم پابرجاست. او حالا دیگر هیچ چاره‌ای ندارد و مستاصل به سرنوشتی خیره شده که نمی‌تواند به هیچ عنوان تغییرش دهد.

نویسنده در جایی از رمان وقتی ابیش در ادامه توهم‌هایش قصد دارد صاحبخانه زنش را که یک پیرمرد است بکشد چون فکر می‌کند همسر سابقش قصد ازدواج با او را دارد؛ می‌نویسد: «سمانه دستش را روی جناق سینه‌اش گذاشته بود و با چشمان وزغ‌زده به همسر عاشقش، به همسر سابقش، به همسر دیوانه‌اش می‌نگریست.» در این جمله استیصال سمانه و اینکه دیگر به جز نگاه کردن کاری از دستش بر نمیاد ملموس است.

کبری نیز زنی است که برای زندگی بهتر راهی تهران شده و از بخت بدش نتوانسته آن زندگی را برای خود جور کند، در نتیجه با یک بچه شیرخواره در بغل، کارتن خواب شده است. او نیز نه راه پیش دارد و نه راه پس و تنها می‌تواند نظاره‌گر این باشد که سرنوشت چه تصمیمی برایش خواهد گرفت.

البته شخصیت‌های دیگری نیز در داستان وجود دارند که اصلاً به آنها پرداخته نشده و این مساله را نیز باید یکی دیگر از نقاط ضعف رمان انجمن نکبت زده‌ها دانست. اگرچه این شخصیت‌ها فرعی هستند اما اگر درست شخصیت پردازی می‌شدند، به خواننده برای ارتباط بهتر اثر و کمک می‌کردند.

 

رمان انجمن نکبت‌ زده‌ها نکات مثبتی نیز دارد که در بالا به برخی از آنها اشاره شد. اما یکی از مهم‌ترین این نکات روشن بودن کاری است که نویسنده قصد دارد در این رمان انجام دهند. نویسنده می‌خواهد درباره نکبت‌زدگی بخشی از جامعه حرف بزند. درباره اینکه دیگر چاره‌ای برایشان نماینده و نمی‌توانند کمکی به خودشان بکنند. در برخی از بخش‌های رمان این استیصال را به خوبی نشان می‌دهد که یکی از بهترین این بخش‌ها، جایی است که مگت در آخرین پروژه دزدی‌اش شکست می‌خورد. امین در این قسمت می‌نویسند:

«مگت درق و دروق می‌زد، نه صدایی می‌شنید و نه چیزی حس می‌کرد. فقط می‌خواست کارش را به پایان برساند، حالا به هر قیمتی. میل ذاتی‌اش به پیروزی و آزادی او را به عقب نشینی فرا می‌خواند اما انگار چیزی در وجودش او را به مبحس دعوت می‌کرد. آزادی به آدم توان فکر می‌دهد، توان اقدام. انسان آزاد می‌تواند هر کاری بخواهد بکند، هر جا بخواهد برود و هر حرفی بزند.

اما مگت مگر می‌توانست؟ هه چیز جلوی چشمش نابود می‌شد و مگت آزاد فقط تماشاچی بود. از آزادی‌اش فقط همین ترسی که در دل مردم می‌انداخت نصیبش شده بود و او حالا نمی‌دانست که دارد از این ترس لذت می‌برد یا نه.»

 

کلام آخر

رمان انجمن نکبت‌ زده‌ها، اثری با تم اجتماعی است که نویسنده آن سعی دارد تا جایی که می‌تواند تمام دغدغه‌هایی که فکرش را مشغول کرده روی کاغذ بیاورد. از کارتن خواب‌ها حرف می‌زند اما نه آنقدر که لازم است. از تماشاچی بودن مردمی که فقط از بدبختی مردم فیلم می‌گیرند و در شبکه‌های مجازی منتشر می‌کنند؛ حرف می‌زند اما نه آنقدر که لازم است.

از سربازی اجباری، اعتیاد و… حرف می‌زند اما نه آنقدر که لازم است. به نظر می‌رسد یکی از مشکلات اصلی رمان هم همین مساله باشد. شاید اگر بیشتر به موضوعاتی که در این رمان مطرح شده، پرداخته می‌شد، خواننده می‌توانست ارتباط بهتری با آن برقرار کند.

در نهایت باید گفت، یک سرباز فراری، یک فرد معتاد به شیشه و یک خلافکار نه چندان باهوش که در این رمان ترسیم شده‌اند نمی‌توانند نماینده بی خانمان‌ها و کارتن خواب‌هایی باشند که در گوشه و کنار این شهر زندگی می‌کنند.

این رمان اگرچه قصد دارد صدای کسانی باشد که زبانی برای روایت خود ندارند اما در این مورد موفق عمل نکرده است و در نهایت نویسنده رمان انجمن نکبت‌‌ زده‌ها اگرچه سعی کرده در رمانش ناهنجاری‌های اجتماعی را به تصویر بکشد و تا حدی هم طرح مساله کرده اما کار در همان طرح مساله باقی مانده و او حتی نتوانسته تصویری نزدیک به حقیقت جامعه ترسیم کند. انگار که دور بوده است، خیلی دور بوده است از این تصوری که قصد داشته روی کاغذ بیاورد.

 

  این مقاله را ۱۶ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *