کتاب یا سیگار، راست یا چپ و دیگر دوگانههای اورول
کتاب یا سیگار از هفت مقاله تشکیل شدهاست. سهتای نخستین کاملاً مرتبط به مقولهی کتاب، سهمقالهی بعد بیشتر مرتبط با سیاست و در مقالهی آخر که بسیار بلند است، به مرور سرگذشت خودِ اورول در مدرسه پرداخته میشود. آنچه این مقالات را یکدست میکند، در درجهی اول صراحت بیان اورول است. او در نوشتههایش با طبقات مختلف اجتماع و با آنهایی که بهشان نقد دارد، روراست است. بیرحم نیست؛ اما بیمراعات است. الگوی مشترکِ دیگر در مقالات، ترسیم دوگانههای اخلاقی، فکری یا ارزشی است. اورول با این مقدمه راه را برای توسعهی محتوایی ایدهها و آراء خودش در نوشته باز میکند.
کتاب یا سیگار
نویسنده: جرج اورول
مترجم: سپیده اشرفی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۴
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۴۸
شابک: ۹۷۸۶۲۲۰۱۰۸۱۲۲
کتاب یا سیگار از هفت مقاله تشکیل شدهاست. سهتای نخستین کاملاً مرتبط به مقولهی کتاب، سهمقالهی بعد بیشتر مرتبط با سیاست و در مقالهی آخر که بسیار بلند است، به مرور سرگذشت خودِ اورول در مدرسه پرداخته میشود. آنچه این مقالات را یکدست میکند، در درجهی اول صراحت بیان اورول است. او در نوشتههایش با طبقات مختلف اجتماع و با آنهایی که بهشان نقد دارد، روراست است. بیرحم نیست؛ اما بیمراعات است. الگوی مشترکِ دیگر در مقالات، ترسیم دوگانههای اخلاقی، فکری یا ارزشی است. اورول با این مقدمه راه را برای توسعهی محتوایی ایدهها و آراء خودش در نوشته باز میکند.
کتاب یا سیگار
نویسنده: جرج اورول
مترجم: سپیده اشرفی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۴
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۴۸
شابک: ۹۷۸۶۲۲۰۱۰۸۱۲۲
جورج اورول نویسندهی شناختهشدهای برای کتابخرهای عمومی و بنابراین ناشرهای گمنام و تازهکار و کتابفروشهای دورهگرد است. علاقهی عمومی به جلد کتابهای او را باید به شهرتش در زمینهی ادبیات سیاسی و طعنهآمیز و نیز فضای پادآرمانشهریِ نوشتههایش مرتبط دانست.
بنابراین ایجاد رغبت در مخاطب برای خواندنِ آثارِ اورول بهغیر از دلایلِ فوق کار سختی است و اگر اینروزها خواندنِ جستار باب نشدهبود، سختتر هم میشد. این در حالی است که او بهجز 16 اثر داستانی (6 رمان، 5 داستان کوتاه، یک نمایشنامه و 4 فیلمنامه) و 18 شعر، بیش از ششصد اثر در قالبهای مختلف غیرداستانی (جستار، رساله، مقالهی روزنامهای، نامه و …) شامل 3 کتاب غیرداستانی بلند و 556 مقالهی ادبی در مطبوعات (article) در کارنامهی خود دارد.
چهبسا او اگر در 47سالگی نمیمُرد، این تعداد چندبرابر میشد. از اینگذشته حتی داستانهای اورول همگی پای در زندگیِ او و واقعیت (مشاهدات، توصیفی یا تحلیلی) دارند. بنابراین برای شناخت بهترِ اورول باید آثار او را –حتی داستانها را- از نو، در قالب ذهنیتی مستند و غیرداستانی مرور کرد.
در سالهای گذشته -در کنار رمانها- سهاثر بلندِ غیرداستانیِ اورول (جاده ای بهسوی اسکله ویگان، زندهباد کاتالونیا و از همه مشهورتر آسوپاسها در پاریس و لندن) که مربوط به دههی سی میلادی هستند، به فارسی ترجمه شدهاند. «کتاب یا سیگار» یکی از چهار اثر اورول در مجموعهکتابهای سریِ «ایدههای بزرگ»، منتشرشده در نشرِ لندنیِ پنگوئن است که همگی بعد از سال 2000 از میان مقالات مطبوعاتی او گردآوردی شدهاند. امید میرود سایر آثارِ اینسری –چه از اورول و چه از سایر اندیشمندان برجسته – مورد توجه مترجمان و ناشران فارسیزبان قرار گیرد.
کتاب یا سیگار از هفت مقاله تشکیل شدهاست. سهتای نخستین (کتاب یا سیگار، خاطرات کتابفروشی، اعترافات یک منتقد کتاب) کاملاً مرتبط به مقولهی کتاب، سهمقالهی بعد (ممانعت از ادبیات، کشور من چپ یا راست، فقرا چگونه میمیرند) بیشتر مرتبط با سیاست و در مقالهی آخر (شادی ایام خردی یادباد) که بسیار بلند است، به مرور سرگذشت خودِ اورول در مدرسه پرداخته میشود.
در مقالهی اول، او بهطرز نامأنوس و بامزهای -و البته منطقی- بهکمک اعداد سعیکرده بهاین سؤال پاسخدهد که آیا از سرِ گرانیِ کتاب است که مردم خیلی رغبتی به خرید آن ندارند و ترجیح میدهند بهجایش خرج سیگار و آبجو و شرطبندی و سینما بکنند یا خیر.
استدلالِ حسابیِ او کاملاً قابل قبول است و در نهایت چنین نتیجه گرفته که «اگر سرانهی مطالعهی کتاب همینقدر پایینبماند، باید گفت علتش لابد ایناست که کتابخواندن بهاندازهی رفتن به مسابقهی سگها یا رفتن به سینما یا بار جذاب نیست و علتش این نیست که کتابها، چه خریدهشوند و چه قرض دادهشوند، زیادی گراناند» (کتاب یا سیگار، ص17). مستحضر باشید ایندیدگاه اورول بر اساس مشاهداتش از مردمِ بریتانیای 1946 است که دلایلِ امروزینِ کتابنخواندن هنوز شکل نگرفته بودند.
مقالهی دوم به مشاهدات اورول در مقام کتابفروش اختصاص دارد. او در این مشاهدات، صریح و بهدور از مراعاتهای همرنگ با سیاست روز (Political Correctness)، مشتریان غیرعادی را دستهبندی میکند و دستِ آخر توضیح میدهد با اینشرایط دیگر مایل به کار در کتابفروشی نیست تا بیش از این، از کتابها زدهنشود. او در اینمقاله اشارهی جالبی به موضوع داستانهای کوتاه کرده که مشخص میکند سلیقهی مردمِ آنزمان تا امروز چهقدر تغییر کرده است:
«…و نکتهی دیگر –ناشران معمولا هر دو سه سال یکبار از این مسئله حسابی کلافه میشوند- خریدار نداشتن داستانهای کوتاه است. آدمهایی که از کتابفروش یا کتابدار میخواهند که برایشان کتاب انتخابکنند معمولاً با اینجمله سر بحث را باز میکنند که «داستان کوتاه نمیخواهم» یا «دنبال داستان کوتاه نیستم»، مثل یکی از مشتریان آلمانیمان که همیشه همین را میگوید. اگر دلیلش را بپرسید، گاهی در توضیح میگویند عادتکردن به کلی شخصیت جدید در هر داستان کاری طاقتفرسا است…» (کتاب یا سیگار، ص 23)
اورول در مقالهی سوم -که [بههمراه مقالهی اول] کوتاهترین مقالهی مجموعه است- فرایند نقد کتاب را بهچالش کشیده است؛ چرا که صراحتاً میگوید «نُهمورد از ده کتابی که عرضه میشود تنها نقد واقعاً درستی که میشود گفت این است: «این کتاب بیارزش است»». (کتاب یا سیگار، ص 31) با اینحال شرایط نقدنویس کتاب را از منتقد فیلم بهتر میداند؛ چرا که حداقل میتواند کارش را در خانهی خودش انجامدهد. خواندنِ این مقاله –که کمتر از نیمساعت طولمیکشد- به کسانی که برای کتابها مرور و نقد مینویسند توصیه میشود.
فصل چهارم یک مقالهی درخشان، شاید درخشانترین مقالهی مجموعه باشد که به موضوع ادبیات در فضاهای سیاسی –عمدتاً توتالیتاریسم– و چالشهای اخلاق حرفهای در اینزمینه میپردازد. او دشمنان آزادیِ اندیشه را به دو دسته تقسیممیکند: توجیهکنندگان توتالیتاریسم (دشمنان تئوریک) و انحصارگرایان و بوروکراتها (دشمنان عملی) و میگوید «هر نویسنده یا روزنامهنگاری که خواهان حفظ صداقت خود باشد، میبیند که گرایش یا خط سیر عمومی جامعه بیش از تعقیب و آزار فعالانه مانع اوست»(کتاب یا سیگار، ص 34).
او که جامعهی [آنزمان] انگلستان را لیبرال میداند، بهتفصیل دشمنان عملی را معرفی میکند. در جایی در موردشان مینویسد «دشمنان آزادی اندیشه همواره میکوشند مدعای خود را در قالب دفاعی از انضباط در مقابل فردگرایی جلوه دهند» (کتاب یا سیگار، ص 36) و در جای دیگر با اشاره به فشارهای اقتصادی و افکار عمومی، خاطرنشان میکند «کسانی آگاهانه با آزادی دشمنی میورزند که آزادی برایشان بالاترین درجهی اهمیت را دارد…» (کتاب یا سیگار، ص 50)
اورول در اینمقاله بهصراحت ادبیات را –بهطور خاص، ادبیات منثورِ عصر حاضر را – سیاسی میداند. در مورد شعر، او معتقد است شاعر و غزلسرا هنوز میتوانند در اینفضا تنفسکنند؛ چرا که اولاً بوروکراتها بهشعر بهچشم حقارت نگاهمیکنند؛ ثانیاً معنای شعر، اگر بهنثر درآید، حتی ممکن است در نظرِ خودِ شاعر هم بیاهمیتباشد. از اینها گذشته یکشعر میتواند اساساً بیمعنی باشد.
ثالثاً شعر خوب ممکناست محصول یکفرد نباشد (اشارهی نویسنده به ترانههای سادهی عامهپسند ملی). در اینجا ذکر مجدد ایننکته ضروری است که دیدگاهِ اورول دربارهی ادبیات منظوم، قابل تعمیم به تمام زمانها و جغرافیاها نیست؛ بهخصوص بهاین خاک که مدفن شعرای مقتولِ بسیاری است. او در مورد متخصصان علوم دقیقه (مهندسان) و دانشمندان (بهجز متخصصان روانشناسی) نیز –بهدلیل قابلحمایت بودنشان توسط حکومتها- نظر کمابیش مشابهی دارد.
میل به پیشبینیکردن که نمونهی اعلای آن را در داستاننویسی اورول میبینیم، در اینمقاله هم بهچشم میخورد. او پیشبینی کرده با شیوع فزایندهی توتالیتاریسم، فرهنگ لیبرالی –که در عصر رنسانس متولدشده- بهسر آید و ادبیات نیز همراه آن از بین برود.
در موردی عجیبتر گفته «تا زمانی که تکنیکهای تلویزیونی به سطحی بالاتر نرسیدهاند، روزنامهها احتمالاً خواهند بود» که با توجه به پدیدارشدن و گسترش روزافزون رسانههای مجازی، پیشبینیِ او در سال 1946 ارزش زیادی دارد. در مجموع مقالهی «ممانعت از ادبیات» را میتوان بهنوعی بیانیهی شخصیِ اورول و یکی از هستههای نظریِ رمان 1984 دانست.
مقالهی «کشور من چپ یا راست»، شامل بیان اعترافگونهی احساسات نوستالژیک یا میهنپرستانهی نویسنده نسبت به جنگ (جنگهای جهانی اول و دوم) است.
او که هم در پلیس سلطنتی و هم در جنگ خدمت کرد و حتی «زندهباد کاتالونیا» را بر اساس مشاهداتش از جنگ در اسپانیا نوشت، دربارهی احساسش به میهنش چنین میگوید «تا امروز وقتی سرود ملی پخش میشود و من حین سرودِ خدا شاه را نگه دارد خبردار نمیایستم احساس ضعفمیکنم، گویی به مقدسات توهین میکنم… ترجیح میدهم که اینگونه تربیت شدهباشم تا آن نوع تربیت روشنفکران چپی که از فرط روشنفکری توان درک معمولترین عواطف را هم ندارند…» (کتاب یا سیگار، ص 61)
در نهایت تکلیف خود را با چپها چنین یکسره میکند که نیاز معنوی به وطنپرستی و فضیلتهای نظامی بدون جایگزین است.
اورول در سال 1929 چندهفته بهعنوان یک فقیر در بیمارستانی عمومی در پاریس بستری میشود و آنقدر بهاو بد میگذرد که هفدهسال بعد مقالهای تحت عنوان «فقرا چگونه میمیرند» مینویسد و آنچه که بر سرش آمده، یا بر سر دیگران آمده و او شاهدش بوده را شرحمیدهد. توصیفات اورول از حالهوای بهگفتهی او قرننوزدهمیِ بیمارستان، بسیار تکاندهنده است؛ اما برای ما که در قرن بیستویکم بهسر میبریم، همچنان قابل درک است. گویی علیرغم پیشرفتهای پزشکی، حقوقی و معماری در سازوکار بیمارستانها، این حالوهوا کمابیش جاری است.
نیمهی دوم کتاب بهطور کامل به هفتمین و آخرین مقالهی اورول اختصاص داده شدهاست که در چند بخش، شرح تقریباً مفصلی از دورانِ حضورش در مدرسهی سنتسیپرین در بین سالهای 1911 تا 1916 داده است. دورانی که به او اصلاً خوش نگذشت. اورول بسیاری از تبعیضهای مالی و بدرفتاریهای مدیران مدرسه را با جزئیات دقیق منعکس کرده است.
او حتی احساسات، افکار و واکنشهای کودکانهی خود را نیز در هنگام نگارش این مقاله بهیاد داشته است و البته بیشترِ این احساسات، شرم، خجالت، عذاب وجدان، مقصربودن، احساس گناه، مستحق تنبیهبودن، نفرت و کمی حسادت بوده است که نشان از جو برزخیِ مدرسهاش داشته.
این احساسات ناخوشایند بیشترشان ریشه در پولدار نبودن خانوادهی اورول و استفاده از بورسیهای داشته که او را مدیون مدیر مدرسه کرده بوده و مدیر مدرسه هم اینموضوع را مستقیماً به رویش میآورده است تا به بچهی ده-دوازدهساله عذاب وجدان دهد. علاوه بر اینها، بچهها در این مدرسه در معرض انواع کمبودها و آلودگیها (غذا و بهداشت) بودهاند.
خلاصهی آنچه در مدرسه سنتسیپرین بر او گذشته و بعدها در دیدگاههای او تأثیر گذاشته را میتوان در اینقسمت از مقاله -که در مورد بازی خشن فوتبالِ بچههای مدرسهاش است- یافت:
«… این الگویی از زندگی مدرسهای بود -پیروزی دائمی قویتر بر ضعیفها. ارزش و فضیلت عبارت بود از برندهشدن، عبارت بود از بزرگتر بودن، قویتر، خوشقیافهتر، ثروتمندتر، محبوبتر، برازندهتر و بیپرواتر و بیاصولتر بودن از دیگر آدمها- عبارت بود از تسلط بر آنها، زورگویی به آنها، زجردادنشان و احمق نشان دادنشان، و بردن از دیگران در همهچیز. زندگیْ سلسلهمراتبی بود و هرآنچه اتفاق میافتاد، درست بود.
قویترها بودند که شایستهی برندهشدن بودند و همیشه هم میبردند، و ضعیفها هم لایق باختن بودند و همیشه میباختند، پیوسته و تا ابد» (کتاب یا سیگار، ص 125)
در مورد تکتکِ اینمقالات میتوان بیش از حجم خودشان تحشیه و پیرامون نوشت. آنچه که آنها را یکدست میکند، در درجهی اول صراحت بیان اورول است. او در نوشتههایش با با طبقات مختلف اجتماع و با آنهایی که بهشان نقد دارد، روراست است. بیرحم نیست؛ اما بیمراعات است. اگر دی. اچ. لارنس را داستاننویس خوبی میداند، ایلیا ارنبورگ و آلکسی تولستوی را روسپی میخوانَد.
در مورد خودش، ابایی ندارد تا از احساسات غیرقابل دفاعش و لحظاتِ تاریک و شرمآورِ زندگیاش بنویسد و هزینهی چنینجسارتی در هفتاد سال پیش برای ما تا حدی ناملموس است. الگوی مشترکِ دیگر در مقالات، ترسیم دوگانههای اخلاقی، فکری یا ارزشی است. اورول با این مقدمه راه را برای توسعهی محتوایی ایدهها و آراء خودش در نوشته باز میکند. بهجز کتاب یا سیگار، در جایی میان چپ و راست و در جایی میان شرم و نفرت فضای شخصی بسط دیدگاههایش را ایجاد میکند.
در عین حال، جزئیاتِ آنچه او در هفتاد سال پیش از سر گذرانده و برای ما بازگو کرده، تا حد زیادی ملموس و همذاتپندارانه است. در «کتاب یا سیگار» همچون آثارِ دیگرِ اورول، او با زبانی ساده و شخصی، از تجارب واقعی و حقایقِ فکری خود مینویسد که برای ما –آیندگانِ اورول- هنوز هم ملموس است و این توفیقی است که شاید آیندگانِ ما از آن بیبهره باشند. زیستن در جهانی که اورول ترسیم میکند –اگرچه جهانی تاریک و پررنج- است، نوعی از برخورداری برای انسان عصر حاضر محسوب میشود.