سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

کتابفروش خانه‌ای ندارد

کتابفروش خانه‌ای ندارد


تاکنون 7 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

«یادداشت‌های کتابفروش» رمانی است نوشته‌ی جلال برجس نویسنده اردنی متولد 1970 که در سال 2021 برنده جایزه موسوم به بوکر عربی شد. جایزه‌ای که نویسندگان بیش از 15 کشور عربی از دریای عمان تا اقیانوس اطلس می‌توانند در آن شرکت کنند. داستان کتابفروشی تنها و منزوی که اسیر صدای شرور درونش می‌شود و از پیله تنهایی و درستکاری خود بیرون می‌آید.    

یادداشت‌های کتابفروش

نویسنده: جلال برجس

مترجم: معانی شعبانی

ناشر: ثالث

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۳۶۹

شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۰۵۷۴۳۱

«یادداشت‌های کتابفروش» رمانی است نوشته‌ی جلال برجس نویسنده اردنی متولد 1970 که در سال 2021 برنده جایزه موسوم به بوکر عربی شد. جایزه‌ای که نویسندگان بیش از 15 کشور عربی از دریای عمان تا اقیانوس اطلس می‌توانند در آن شرکت کنند. داستان کتابفروشی تنها و منزوی که اسیر صدای شرور درونش می‌شود و از پیله تنهایی و درستکاری خود بیرون می‌آید.    

یادداشت‌های کتابفروش

نویسنده: جلال برجس

مترجم: معانی شعبانی

ناشر: ثالث

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۳۶۹

شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۰۵۷۴۳۱

 


تاکنون 7 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

ابراهیم الوراق قهرمان رمان یادداشت‌های کتابفروش راسکولنیکفی است درگیرِ وسوسه‌ی کشتن. اما برخلاف راسکولنیکوف، این وسوسه درونی نیست و مبنایی فلسفی ندارد. ابراهیم، کتابفروشی که به تازگی کیوسک کتابفروشی خود را از دست داده روزی احساس می‌کند شکمش متورم شده و جانوری که درون شکمش رشد می‌کند از او می‌خواهد دیگر یک کتابفروش منزوی و نجیب نباشد. دست به عمل بزند، به صدای او گوش کند و آن‌هایی که مسبب این وضع هستند را مجازات کند. اما این وضع کدام وضع است؟

 

«شب‌ها به امّان نگاه می‌کنم.. امّان روبرویم است و نمی‌توانم وارد دنیایش شوم.
هتل‌هایی که در آن‌ها جشن برگزار می‌شود و غذاهایی که نمی‌شناسم سرو می‌شود. کلوپ‌هایی که نگهبانانی عضلانی بر در آن‌ها ایستاده‌اند. وارد شدن به شهرهایی مانند این فقط به یک چیز نیاز دارد و آن چیز، پول است.

اما من مردی هستم که در زندگی فقط کتاب را می‌شناسد. کالایی که دیگر هیچ ارزشی ندارد اما آیا جهان امّان همین‌هاست؟ امّان مثل میزی است که سه پایه دارد و یکی از پاهایش را از دست داده.»

 

در پترزبورگِ داستایفسکی، ما نه با شهر باشکوه اعیان و اشراف روس و سالن‌های رقص که با آپارتمان‌های پر از مستاجرین فقیر و اتاقک زیرشیروانی سروکار داریم و جوان ستیزه‌جو و روشنفکری که غرق در مالیخولیاست. امّانِ جلال برجس -شهری در میان چند کوه- هم شهری تقسیم‌شده است. محله الجوفه که قهرمان داستان در آن زندگی می‌کند به همراه مردم به ستوه آمده آن در مقابل محلات مرفهی که آدم‌های خوشبخت در آن زندگی می‌کنند.

اما ابراهیم برخلاف رودیون راسکولنیکوف درگیر بحران فلسفی نیست. قهرمان داستایفسکی پیرزن رباخوار را شپشی بی‌فایده می‌داند که نبود آن بهتر از بودش است و او به عنوان روشنفکری درگیر اندیشه، خودش را لایق مقام قضاوت درمورد بود و نبود آدم‌ها به نفع اندیشه‌ها می‌داند. اما مرز درستی و نادرستی اعمال برای ابراهیم کاملاً مشخص است.

دزدی بد است (کتاب‌ها اینطور می‌گویند) و گرفتن جان آدم‌ها نادرست؛ اما این صدای درونی او و جانور شرور داخل شکمش است که او را به این کارها وامی‌دارد. صدایی که دائم به او می‌گوید تو بیچاره و بی‌فایده هستی، یک بزدل بی‌عمل که درون کتاب‌ها قایم شده، کسی که می‌ترسد.

آن‌چه انگیزه ابراهیم -و صدای درونش- و مردم کوچه و بازار برای نارضایتی است نیز روی سطح قرار دارد: نفرت ندار از دارا، که از قدیمی‌ترین انگیزه‌های بشری است.

 

آن‌ها که دارا هستند، در محلات مرفه امّان (که اسم‌شان در داستان آمده و حتماً برای مخاطب اردنی آشناست) تمایزی از هم ندارند. نویسنده هربار در توصیف این آدم‌ها جملات ثابتی به کار می‌برد: غذاهای خوبی می‌خورند، نوشیدنی‌های گران می‌نوشند و لباس‌های گران پوشیده‌اند، زنان خوش‌اندام هستند و به‌خصوص این‌که بوی عطر می‌دهند. تمایز بین مردم دارا و ندار هم بسیار روشن و فاصله بین این‌ها عمیق است.

امّان شهری جهنمی شده و نارضایتی مردم هرلحظه رو به فزونی است. تا جایی که در شبکه‌های اجتماعی از «دزد نقاب‌دار» قهرمان می‌سازند و رابین هودی از او ترسیم می‌کنند. در حالی که در داستان عملی رابین‌هودوار از او نمی‌بینیم. در نهایت ابراهیم فرصت نمی‌کند پول‌هایی را که بعد از هربار دزدی در کف خانه‌ی متروکه پنهان می‌کند حتی خرج بچه‌های بی‌خانمان پروشگاهی کند و درنهایت تنها از این پول‌ها برای خودش لباس‌های خوب و خانه حسابی و عطر گران می‌خرد.

 

دفاتر الوراق
رمان یادداشت‌های کتابفروش

 

 

قهرمان داستان ابراهیم کتابفروش است. اما همه فصل‌ها از زبان او نیست. داستان راویانی فرعی دارد. یکی از آن‌ها لیلی است. دختری تنها و بدون خانواده که در پروشگاه به او تعدی جنسی شده و حالا بیرون از پروشگاه با زندگی سختی مواجه می‌شود که تصور آن را نمی‌کرده. او و تعدادی از دیگر بچه‌های پروشگاهی در خانه‌ای متروکه لانه گزیده‌اند. لیلی بعدها پرستار پیرزنی می‌شود. هر پیرزنی داستانی دارد.

زن روزنامه‌نگار راوی دیگر داستان است. او دارد دفتری قدیمی را می‌خواند و از طریق این دفتر وارد لایه دیگر روایت می‌شویم. داستان الشموسی عربی بدوی که در مناطق بیابانی اردن گوسفندان مال‌داری را می‌چراند و زن‌وبچه‌اش زیر چادری در بیابان یا در غارها می‌خوابند. پسر عجیب او جادالله، پدر ابراهیم است.

 

داستانی که از 1947 (اندک زمانی پیش از تشکیل اسراییل در زمین‌های فلسطینی) زمان نوزادی جادالله آغاز می‌شود و تا به دنیا آمدن ابراهیم در روستایی در منطقه بیابانی مادبای اردن (راستی نویسنده هم اهل همین منطقه است) و زندانی شدن جادالله ادامه پیدا می‌کند. این لایه از داستان هم روایات ابراهیم از پدر و خانواده را تکمیل می‌کند و هم با ایجاد پیشینه داستانی به رمان عمق می‌بخشد. ضمن اینکه جذاب‌ترین لایه داستانی را شکل می‌دهد.

درنهایت تمام این لایه‌های داستانی و راویان جایی به هم می‌پیوندند. الگویی داستانی که البته از ابتدا قابل حدس است اما این به هم پیوستن قدری بیشتر از آن‌چه می‌شد حدس زد تصادفی است و آدم‌ها به هم نزدیکند. درنهایت همه کاراکترها، شخصیت‌هایی از روایت همدیگر درمی‌آیند. طرح داستانی هم مثل انگیزه‌های اجتماعی داستان است. پیچیده نیست و در سطح می‌گذرد.

 

جلال برجس
جلال برجس – نویسنده رمان یادداشت‌های کتابفروش

 

 

در توضیح پشت جلد رمان یادداشت‌های کتابفروش می‌خوانیم: «یادداشت‌های کتابفروش جهان داستانی وسیعی دارد؛ از اردن تا مسکو و از گوژپشت نتردام تا دکتر ژیواگو و قهرمانان رمان‌های عربی» بله، دنیای ادبیات در «یادداشت‌های کتابفروش» حضور دارد. ابراهیم آدمی منزوی است که زندگی‌اش را به جای آن بیرون، درون کیوسک کتابفروشی پدرش و بعدها خودش و لای صفحات رمان‌های محبوبش گذرانده.

غرق در داستان‌ها و کاراکترهای داستانی. او البته بیشتر یک کرم کتاب است تا یک روشنفکر. در نهایت ما جز گزاره‌هایی کلی «فقر بد است»، «عدالت خوب است» و «سیاستمداران خون مردم را در شیشه کرده‌اند» چیزی بیشتر از او نمی‌شنویم.

او اما مثل یک Book lover غرق می‌شود در دنیای کتاب. ظاهراً توانایی حیرت‌انگیز و جادویی دارد در تقلید کردن از آدم‌ها. توانایی که از کودکی در وجود او بوده است. ارتباط داستان با دنیای ادبیات اما در این است که در هرکدام از دزدی‌ها (و سایر اعمال خلاف) او به هیات شخصیتی از دنیای رمان‌ها درمی‌آید.

 

یکبار سعید مهران قهرمان داستانی از نجیب محفوظ و یک بار یوری ژیواگو و بار دیگر -البته با کمک گریم- گوژپشت نتردام. اما مشخص نیست این ژیواگو شدن، گوژپشت شدن یا قهرمان داستان‌هایی از نجیب محفوظ (نویسنده مصری برنده نوبل) و طیب صالح (نویسنده‌ای سودانی) شدن چه دخلی به موفقیت او در صحنه سرقت از خانه یا بانک پیدا می‌کند.

این اتصال‌ها سست است و در جهان داستانی جا نمی‌افتد. به نظر می‌رسد بیشتر ذوقی شخصی است و عشق‌ورزی برجس نویسنده با رمان‌های محبوبش. که البته موردعلاقه ریویوکنندگان کتاب در جای جای دنیا هم احتمالاً قرار می‌گیرد. اما از من بشنوید ابراهیم کتابفروش و یوری ژیواگو ارتباطی پیدا نمی‌کنند.

 

نام رمان در عربی «دفاتر الوراق» بوده است. وراق حرفه‌ای است در دنیای قدیم. کاتبانی که کتاب‌های خطی را می‌گرفتند و از روی آن نسخه‌هایی دیگر می‌نوشتند. حرفه‌ای طبعاً منقرض شده که لقب قهرمان داستان هم هست. دفاتر هم اشاره به دفترهایی دارد که از هرکدام از شخصیت‌های داستان نزد دیگری موجود است.

دفتری که از جادالله نزد زن روزنامه‌نگار است، دفتر خانم نون که نزد ابراهیم است و آن‌چه ابراهیم می‌نویسد. اما چون در فارسی دفتر ما را در درجه اول یاد آن‌چه به صورت فیزیکی دفتر می‌نامیم می‌اندازد، به نظرم «یادداشت‌های کتابفروش» برگردان روان و منطقی نام کتاب است.

رمان یادداشت‌های کتابفروش نثری ساده و روان دارد که در ترجمه هم به نظر با موفقیت منتقل شده است. منتظر کارهای بعدی جلال برجس بمانیم؟ در مجموع، بله. ارزشش را دارد. ادبیات عرب گسترده‌تر از چیزی است که ما در ذهن داریم و نام‌های قدیمی‌اش را می‌شناسیم.

 

  این مقاله را ۷۹ نفر پسندیده اند

2 دیدگاه در “کتابفروش خانه‌ای ندارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *