سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

من پوسیده‌ی ادبیاتم

علی‌رغم تجربیات مشترک تاریخی، منش بورخس و یوسا در «ادبیات» بسیار متفاوت بوده و دقیقا همین «تفاوت» است که خواندن این کتاب را جذاب می‌کند. گفت‌وگوی یوسای رمان نویس، سیاست‌مدار، معتقد به ادبیات متعهد به زمانه و جامعه و همچنین دل‌بسته به تاریخ؛ در برابر بورخس خیال‌پرداز که داستان کوتاه می‌نویسد، سیاست را «ملال‌آور» می‌داند و رمان را «پریشان‌گویی تباه کننده‌» که یک جمله را در پانصد صفحه شاخ و برگ می‌دهد.

نیم قرن با بورخس

نویسنده: ماریو بارگاس یوسا

مترجم: سعید متین

ناشر: برج

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۱۰۴

شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۲۸۰۶۰۹

 

 

 

 

 

تهیه این کتاب


تاکنون 7 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

«ماریو بارگاس یوسا» نویسنده‌ی بزرگ اهل پرو در کتاب نیم‌ قرن با بورخس روایت خود را از نزدیک به پنجاه سال خواندن آثار «خورخه لوئیس بورخس» شرح می‌دهد، خوانشی که آن‌گونه که خود توصیف می‌کند همواره برای او «سرچشمه‌ی پایان‌ناپذیری از لذت فکری بوده است.» کتاب مجموعه‌ای است از مقالات یوسا در مورد بورخس و گفت‌وگوهایی که با او در مقاطع مختلف انجام داده است. تاریخ اولین گفتگو نوامبر 1963 است و آخرین مقاله‌ی کتاب در سال 2014 نوشته شده است.

بورخس در سال 1986 و در سن 87 سالگی درگذشت و امروز، یوسا 85 ساله است. با این حال این اختلاف سنی سی و چند ساله باعث نمی‌شود آن‌ها را از دو نسل متفاوت نویسندگان آمریکای لاتین بدانیم. هر دوی آن‌ها در کنار نویسندگان بزرگی چون فوئنتس، مارکز، نرودا، پاز، دونوسو و ساباتو سهم فراوانی در دوره طلایی و شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین داشته‌اند.

 

تمامی این نویسندگان را می‌توان دارای تجربیات تاریخی مشترک بسیاری دانست. زندگی زیر سایه‌ی دیکتاتورهای نظامی، درگیر شدن با سیاست هر چند به گونه‌ای متفاوت، جنگ‌های جهانی اول و دوم، برخورد با مدرنیته‌ی اروپایی و آمریکایی و هزاران تجربه‌ی تاریخی دیگر که در میان کشورهای آمریکای لاتین و ساکنین آن گویی همیشه مشترک بوده است.

اما کیست که با ادبیات آمریکای لاتین اندکی آشنا باشد و نداند که علی‌رغم این تجربیات مشترک تاریخی منش بورخس و یوسا در «ادبیات» چقدر متفاوت بوده و دقیقاً همین «تفاوت» است که خواندن این کتاب را جذاب می‌کند. گفت‌وگوی یوسای رمان‌نویس، سیاست‌مدار، معتقد به ادبیات متعهد به زمانه و جامعه و همچنین دل‌بسته به تاریخ؛ در برابر بورخس خیال‌پرداز که داستان کوتاه می‌نویسد، سیاست را «ملال‌آور» و رمان را «پریشان‌گویی تباه کننده‌» می‌داند که یک جمله را در پانصد صفحه شاخ و برگ می‌دهد.

جدا از این که خواندن گفت‌وگوی بزرگان ادبیات با یکدیگر همواره جذاب و آموزنده بوده است، کتاب می‌تواند به گونه‌ای ویژه نیز برای خواننده‌ی ایرانی قابل توجه باشد. چرا که مسائلی که یوسا در گفتگو با بورخس مطرح می‌کند، گویی همیشه مسائل ما به عنوان ایرانی نیز بوده است. ادبیات متعهد از یک سو و آن‌چه یوسا «بیش از حد اروپایی شدن» می‌نامد از سویی دیگر. شاید نزدیک‌ترین برابرنهاد برای این عبارت را در ادبیات ایران بتوانیم با کمی اغماض «غرب زدگی» بدانیم.

 

بورخس یوسا
کتاب نیم‌ قرن با بورخس

 

 

یوسا می‌گوید بورخس همیشه در مظان چنین اتهاماتی بوده است، حتی از سمت خود او. یوسا شرح می‌دهد که در جوانی، تحت تاثیر سارتر و تعریف سخت او از ادبیات متعهدانه، نوشتن را کنشی در دل تاریخ می‌دانسته که می‌توانست و باید سهمی در بهبود سرنوشت و اوضاع جامعه داشته باشد. به این ترتیب یوسا نوشته‌های خیال‌پردازانه‌ی بورخس را نمونه‌ی ناب همه‌ی چیزهایی می‌دانست که سارتر به او آموخته بود که از آن‌ها بیزار باشد: «هنرمند گریزان از جهان خود و اکنون، در عالمی اندیشمندانه از فرزانگی و خیال‌پردازی؛ نویسنده‌ی بی‌اعتنا به سیاست، به تاریخ».

یوسا می‌گوید در جوانی باور داشته که تاریخ پاسخ چنین نویسندگانی را دیر یا زود خواهد داد، تاریخِ ترسناک و خشمگین، وظیفه‌ی دادن مزد به «مزخرفات بطالت پر هیاهو» را بر عهده خواهد گرفت. با این حال هنگام تمام شدن خرده فرمایشات انقلابی، در خلوت شبانه، جادوی ادبی بورخس مقاومت‌ناپذیر بود. «لذت گناه‌آلود» خواندن آثار او در تنهایی و خیانت به استاد اعظم، به ژان پل سارتر.

 

چندی پیش سوگنامه‌ی شاهرخ مسکوب برای سهراب سپهری را می‌خواندم. (در سوگ و عشق یاران، شاهرخ مسکوب، نشر فرهنگ جاوید) سهراب سپهری نیز همواره از سوی خیل عظیم متعهدان به تاریخ و جامعه و زمانه‌ در عصر خود به «خرده بورژوایی» بودن متهم می‌شد. مسکوب می‌گوید: «به سهراب گاه و بی‌گاه ایراد می‌کردند که در برج عاجش لمیده و جا خوش کرده و مواظب است که بلور تنهایی‌اش ترک برندارد.»

در این مرور کوتاه بر کتاب نیم‌ قرن با بورخس، غرض پاسخ به پرسش «ادبیات متعهد آری یا خیر» نیست، با این حال چنین مسئله‌ای در ایران و خاورمیانه و یا هر کجای دیگری در جهان که انسان از شرایط اجتماعی، تاریخی و سیاسی حاکم بر خود رنجی را متحمل است، هنوز و همیشه می‌تواند بحث‌‌برانگیز باقی بماند. همین چند وقت پیش بود که انبوهی از انتقادات به سمت اصغر فرهادی روانه شد که او را متهم می‌کردند که به اندازه‌ی کافی در سخنرانی‌ها و آثارش به وضعیت ایران متعهد نیست و در عوالم «خرده بورژوایی» خودش سیر می‌کند.

 

یوسا در گفتگو با بورخس گویی با خودش و گذشته‌اش گفتگو می‌کند، این کتاب حداقل دوباره این سوال را مطرح می‌کند که آیا این حق را داریم که دیگری را به خاطر آن‌چه بی‌تعهدی به جامعه و تاریخ می‌خوانیم (البته از نظرگاه خودمان) متهم به چیزی مثل «خرده بورژوا» کنیم؟ یوسا و مسکوب می‌گویند تنها تعریف موجود از تعهد به تاریخ، تعریفی نیست که سارتر و چپ‌ها ارائه می‌دهند. آن‌چنان که مسکوب می‌گوید:

«آن‌ها که به گوشه‌گیری سهراب در برج عاج و بی‌اعتنایی او به سرنوشت اجتماع ایراد می‌کنند، از او ایدئولوژی خود را می‌طلبند، در شعر او جویای دید و برداشت اجتماعی خودند، بازتاب عقاید سیاسی خودشان را در آن می‌جویند و چون نمی‌یابند جا می‌خورند و رو ترش می‌کنند.»

 

یکی از مسائل دیگری که می‌تواند باز هم به طور ویژه برای خواننده ایرانی این کتاب جالب باشد، همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، اتهام دیگری است که بورخس همواره با آن دست و پنجه نرم می‌کرد. یعنی «بیش از حد اروپایی بودن و شدن».


بورخس از عقده‌ی حقارت آمریکای لاتینی بودن و همواره «در حاشیه‌ی جهان بودن» در برابر «دیگریِ اروپایی» گسسته و به خود این جرات را داده بود که به عنوان شهروندی جهان‌وطن از فرهنگی گسترده‌تر از فرهنگ بومی بنویسد و سخن بگوید. از شکسپیر، شعر آنگلوساکسون، دانته، هومر، از اسطوره‌های اسکاندیناوی، از کتاب مقدس و از میراث ادبی سرزمین‌های دوردست، از هزار و یک شب، از اساطیر هندوستان و شاعران ایرانی و عرب.

یوسا می‌گوید با بورخس بود که آمریکای لاتین دوباره به یکی از اجزای مشروع تشکیل‌دهنده‌ی فرهنگ جهانی و غربی تبدیل شد و نه دنباله‌روی صرف آن و این.

برای بورخس بدیهی بود که این حس شریک بودن در فرهنگ جهانی نه استقلال نویسنده‌ی آمریکای لاتینی را از او می‌گیرد و نه اصالتش را. بورخس نویسنده‌ای نبود که در چارچوب تنگ حصارهای یک فرهنگ با درون‌مایه‌ای محلی و محدود باقی بماند. با این حال با وجود میراث او برای فرهنگ و نویسندگان آمریکای لاتین، او همواره به بیش از حد اروپایی بودن متهم می‌شد.

اما یوسا می‌گوید بورخس به این اتهام‌ها بی‌تفاوت بود و نوع دیگری از هویت و اصالت را در آثار خود به جا گذاشت. اصالتی عمیق از در آمیختگی فرهنگی با گذشته‌ی خود و دیگری و خلق هویتی نو از «آرژانتینی بودن». این بورخس بود که به نویسندگان آمریکای لاتینی این جسارت را بخشید که با اعتماد به نفس از شکسپیر بگویند.

 

خورخه لوئیس بورخس و ماریا کوداما
خورخه لوئیس بورخس و ماریا کوداما

 

دومین گفتگوی یوسا با بورخس در سال 1981 انجام می‌شود و نسبت به گفتگوی اول که در پاریس انجام شده بود، مفصل‌تر و از آن‌جا که در خانه‌ی بورخس شکل می‌گیرد، صمیمانه‌تر نیز هست. از بخش‌های جذاب این گفتگو برای من مقدمه‌ی خود یوسا است که در ابتدا خانه‌ی بورخس را توصیف می‌کند. خانه‌ای با دو اتاق خواب و یک ناهارخوری کوچک در مرکز بوئنوس‌آیرس. مبلمانی فرسوده، تخت‌خوابی شکننده و گربه‌ای به نام بپو.

از سی سال پیش بورخس بینایی‌اش را از دست داده و با این حال در ازای مصاحبه با خبرنگاران از آن‌ها می‌خواهد که داستان یا شعری برایش بخوانند.

بیست سال بعد از مصاحبه اول، یوسا مجدد از بورخس درباره سیاست می‌پرسد و او همچنان «سیاست را ملال‌‌‌آور توصیف می‌کند» یوسا که دیگر عقاید سیاسی جوانی‌اش را ندارد با بورخس بر سر سیاست جدل نمی‌کند اما به خود این اجازه را می‌دهد که در «ادبیات» و به خصوص نظر او در مورد رمان، با او مخالفت کند.

بورخس رمان را پریشان‌گویی مشقت‌بار و تباه‌کننده‌ای می‌داند که یک بیان شفاهی چند دقیقه‌ای را پانصد صفحه شاخ و برگ می‌دهد. یوسا که خود نویسنده‌ی چیره‌دست رمان است با بورخس مخالفت می‌کند. با باورهای او «رمان» را نمی‌توان بسط برهان یا نگره‌ای معین دانست که بیهوده گسترده شده است. یوسا می‌پرسد که چگونه می‌توان رمان‌هایی چون دن‌کیشوت یا جن‌زدگان را تنها به یک انگاره‌ی خاص تقلیل داد.

جمله‌ی بورخس تعریف خوبی از رمان نیست اما در عین حال تصویری واضح از آثار خود او را ترسیم می‌کند: داستان به موجب خلاصگی و فشردگی، مناسب‌ترین گونه برای آن دسته از موضوعاتی بود که بورخس را به آفریدن برمی‌انگیختند، موضوعاتی چون: زمان، کیستی، جاودانگی، رویا، بازی، ماهیت، امر واقعی و بی‌کرانگی.


بورخس با مهارتی شگرف و با ذکر جزئیاتی دقیق، جزئی و فریب‌کارانه به سمت امری خیال‌پردازانه حرکت می‌کند. در آثار بورخس الهیات، فلسفه، زبان‌شناسی، حکایت‌های محلی و خرده‌فرهنگ‌های خیابانی جوهره‌ی خود را از دست می‌دهند و به خیال‌پردازی ادبی تبدیل می‌شوند. برای چنین مضامینی بورخس فرمی جدید از داستان خلق می‌کند: آمیزه‌ای از مقاله، خاطره، جزئیات، شعر و نثر.  

علاوه بر این مقالات و گفتگوهای ادبی و سیاسی، در پایان کتاب نیم‌ قرن با بورخس، یوسا از فاصله‌ای نزدیک‌تر و شخصی‌تر از زندگی عاشقانه‌ی پیرمرد آرژانتینی در اواخر عمر می‌گوید. رابطه‌ای که بعد از سال‌ها ناکامی بورخس در برقراری ارتباط عاطفی و نزدیک، شکل گرفته بود.

بورخس با تجربه‌ی یک ازدواج ناموفق در سال 1967، سرانجام در کهن‌سالی در ارتباطی عمیق با شاگرد سابق خود، ماریا کوداما، بی‌گمان برای نخستین‌بار از عشقی بایسته بهره ‌برد.

به گفته‌ی یوسا تنها پس از ازدواج یا او بود که «بورخس هشتاد و اند ساله چند سال درخشان را زیست و نه فقط از کتاب‌ها و شعر و اندیشه‌ها، بلکه همچنین از مشایعت زنی جوان و زیبا و فرهیخته بهره برد که با او می‌توانست درباره هر آن‌چه به وجدش می‌آورد، گفتگو کند.» آن‌ها در 26 آوریل 1986 به صورت رسمی ازدواج کردند. 50 روز بعد از این تاریخ بود که بورخس درگذشت.

 

پی‌نوشت: عنوان این نوشته از جمله‌ی «پوسیده‌‌ی ادبیاتم» گرفته شده که بورخس به لوئیس آرس، نویسنده شیلیایی گفته بود. (صفحه 60 کتاب نیم‌ قرن با بورخس).

 

 

 

  این مقاله را ۲۸ نفر پسندیده اند

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *