بهار و زوال مارکسیسم در افغانستان
اگر از زمان حال پله پله به عقب برگردیم، به ترتیب در افغانستان حکومتهای جمهوریت، طالبان، مجاهدین، کمونیستها و دوران پادشاهی را میبینیم. اما چه شد که چپگرایان در افغانستان توانستند حکومت داودخان را سرنگون کنند و ابتدا به تنهایی و سپس به کمک شوروی بیش از ده سال بر این کشور حکومت کنند؟ کتاب «چپگرایی در افغانستان» به تجربهای که مارکسیسم افغانی گذراند میپردازد. ابومسلم خراسانی نویسنده این یادداشت که خود اهل افغانستان است در نگاهی به این کتاب به این موضوع نور انداخته که مارکسیسم مثل افکار دیگر، در افغانستان به دامن ناسیونالیسم قومی فروافتاد.
چپگرایی در افغانستان؛ تحلیل کارنامه پیروان ماکسیسم- لنینیسم
نویسنده: امان الله شفایی
ناشر: بنیاد اندیشه افغانستان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۳۶۳
اگر از زمان حال پله پله به عقب برگردیم، به ترتیب در افغانستان حکومتهای جمهوریت، طالبان، مجاهدین، کمونیستها و دوران پادشاهی را میبینیم. اما چه شد که چپگرایان در افغانستان توانستند حکومت داودخان را سرنگون کنند و ابتدا به تنهایی و سپس به کمک شوروی بیش از ده سال بر این کشور حکومت کنند؟ کتاب «چپگرایی در افغانستان» به تجربهای که مارکسیسم افغانی گذراند میپردازد. ابومسلم خراسانی نویسنده این یادداشت که خود اهل افغانستان است در نگاهی به این کتاب به این موضوع نور انداخته که مارکسیسم مثل افکار دیگر، در افغانستان به دامن ناسیونالیسم قومی فروافتاد.
چپگرایی در افغانستان؛ تحلیل کارنامه پیروان ماکسیسم- لنینیسم
نویسنده: امان الله شفایی
ناشر: بنیاد اندیشه افغانستان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۳۶۳
بهار و زوال چپگرایی در افغانستان زادهی تحولات بومی، منطقهای و جهانیست. گرچه شماری پیشینهی ورود اندیشههای چپ را تا عصر امانالله خان و در سالهای دهه سوم قرن بیستم و نامهنگاری لنین با شاهِ نوگرا و تجددطلب افغانستان در درازنای تاریخی پیش میبرند، اما واقعیت آن است که رگههای اولیه و نضجگیری نخست اندیشههای چپ در دموکراسی نخست قوت گرفت، دموکراسی دوم سیل این اندیشهها را تلاطم و شوریدگی بخشید و بالاخره در زمان جمهوری داوود، این دیکتاتور وطندوست؛ مبارزات سیاسی چپگرایان به ثمر نشست و بهرهور شد.
به عبارت دیگر بعد از به قدرت رسیدن ظاهرشاه زمینههای ورود اندیشههای چپ مساعد شد.
فهم این مهم دشوار است که چطور اندیشههای چپگرایانِ خط مارکسیسم- لنینیسم از کابل سربرآورد و در جامعه سنتزده و فقیر افغانستان هواخواه و پیرو دست و پا کرد. در سطحِ جهانی کلیت قرن بیستم و خصوصاً به ثمرنشستن انقلاب اکتبر 1917 توجه به مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی رهاییبخشِ تودهها، کارگران و تهیدستان؛ دل بسیاریها را مفتون و شیفته خود کرد.
افغانستان هم به عنوان کشوری که ستم طبقاتی و ستم ملی در آن بیداد میکرد عدهای را واداشت تا دل در گرو اندیشه چپ ببندند و راه رهایی را از مارکس و لنین بجویند. مزید بر این نشریات و اندیشههای چپ در ایران که در واقع آبشخور مارکسیستهای افغانستان بود؛ تاثیر بسزایی در ترویج اندیشههای چپ داشته است.
امان الله شفایی در کتاب چپگرایی در افغانستان به جریانشناسی چپ و تطور تاریخی آن در اندیشه افغانستانیها پرداخته است. در بُعد بومی، بسترهای فکری و زمینههای سیاسی مناسب برای ظهور، نضجگیری و به ثمر نشستن تلاش چپگرایان در نیمه دوم قرن بیستم در افغانستان وجود داشت. جریانهای نیرومند بومی و رقیب برای چپگرایان وجود نداشت، مردم از ستم طبقاتی و نابرابری به ستوه آمده بودند و روشنفکران و قدرتمندان از اندیشه چپ جانبداری کردند که از آن به عنوان خوشاقبالی چپگرایان در افغانستان یاد میشود.
به بیان دیگر چون در افغانستان اندیشه چپ رقیب نیرومند فکری نداشت که ایدئولوژی چپ را به چالش بکشد. تنها شماری از اسلامگراها آراسته به ایدئولوژی دیوبندسیم [سنتی برگرفته از مدارس مذهبی در هند] بودند که توانایی فکری مقابله با این اندیشه را نداشتند و بعد از شکست فکری متوسل به زور و خشونت شدند.
گرچه جریان چپگرایی در سالهای نخست خود به دام قومگرایی فرو غلتید و از انترناسیونالیسم جهانی کمونیسم به ناسیونالیسم محلی افغانستانی سقوط کرد، اما چنان که شفاهی شرح میدهد جریان چپگرا با وجود انشعابات، اختلافات و افتراقات متعدد، در پارهای از مولفهها و شعارها دیدگاه نسبتاً واحد داشت. همه کمونیستها در افغانستان خود را پیروان اصلی خطمشی مارکسیسم-لنینیسم دانسته و دیگری را متهم به ریویزیونیسم و انحراف از مارکسیسم میکردند.
همه جناحها رهیافت دموکراسی را پذیرفته و خود را دموکرات فرض میکردند، همه جناحها در باب زنان دیدگاه واحد داشتند و زن و کارگر را قربانی نظام سرمایهداری میدانستند. این میرساند که چپگرایی در افغانستان با انشعابات و افتراقاتش در پارهای از موارد نظر یکسان داشتهاند. هرچند این نکته باید برجسته شود که کمونیستهای افغانستان به شدت قومگرا بودند؛ قومگرایی و سلطهطلبی کمونیستهای پشتون باعث شد که انشعابات خرد و بزرگ در میان آنها به وجود آمد.
آسیبشناسی عملکرد و تحلیل کارنامه چپگرایان از جنبههای بارز پژوهش شفایی در خصوص چپگرایی در افغانستان است. نوشتهی او آمیختهای از تاریخ و موضوعات تئوریک است که مباحث نظری را برای فهم تاریخ در خدمت گرفته است. بیگمان بدون مباحث نظری و تئوریکِ ایدئولوژی مارکسیسم؛ تحلیل تاریخی عصر کمونیستها و آنچه مخالفان کودتا میپندارند و موافقان انقلاب، دشوار است.
کار شفایی در نوع خود از لحاظ روایت آمیخته با تئوری، بافت متن و محتوا، واژهچینی و شستهرفتگی و واقعبینانگی تحلیلی بینظیر است. هرچند رگههای جانبداری از چپیها در جاهایی از نوشته او خود را مینمایاند و یکی از نقدهایی که بر کتاب نیز وارد است؛ حمایت از چپگرایان و کارنامه هرچند نامیمون آنها در افغانستان میباشد.
باور شفایی، نویسنده کتاب چپگرایی در #افغانستان این است که چپگرایی در افغانستان شایسته تحلیل است نه سزاوار تحقیر. بدبینی و تحقیر تحلیل واقعبینانه از عملکرد گروههای چپی را در دام قضاوتهای بیجا و پیشفرضهای سطحی میاندازد و چشم حقیقتبین را فرو میبندد.
سادهسازی، سطحیاندیشی، اتکاء و وابستگی به غیر، ناسیونالیسم قومی، خشونتورزی، تصفیهجناحی و ترور از آسیبهای جدی چپگرایی و مردهریگ این ایدئولوژی است که شفایی بر آن انگشت انتقاد بلند میکند؛ ایدئولوژی که با نشانهی داس و چکش میخواست مرهمی بر زخمهای دهقان و کارگر بزند اما در مواردی سر دهقان را با داس برید و فرق کارگر را با چکش خونین کرد.
جیستوزی نویسنده و افغانستانشناس مینویسد که در دوره حکومت حفیظ الله امین و نور محمد ترکی به عنوان دو زمامدار وابسته به مارکسسیم- لنینسیم نزدیک به 12 هزار تن اعدام شدند که حکومت وقت خودش به آن اعتراف کرده است.
چیزی که بیشتر از هر چیز؛ ذهن هر خوانندهی منتقد را درگیر میکند انحراف اندیشهها و به دام قومیت افتادن جنبشها در افغانستان است. انگار این سرزمین مکانِی برای انحراف اندیشهها، ایدئولوژیها، جنبشها و عقاید است که بعد از ورود میپوسند و میمیرند. چطور جریانی که به انترناسیونالیسم جهانی باورمند است در افغانستان به ناسیونالیسم قومی میانجامد و داس که برای نجات دهقان آمده گردن او را میزند تا دیگر نفس نکشد. این مسئله برای من نیز یک مسئله باقی مانده است.
که چطور هر ایدئولوژی و نظام معنایی وارد افغانستان میشود بعد از مدتی میپوسد و ماهیت خود را از دست میدهد. مثل که دهها نظام و ایدلوژی وارد شدند و دوباره ماهیت خود را از دست دادند. مارکسیسم نیز مثل هر اندیشه و جهانبینی دیگر در افغانستان به دام قومیت افتاد، از خط فکری- سیاسی خود منحرف شد و این طور پیکارگران جهادگر با همکاری پاکستان و آمریکا رژیم وابسته به اندیشههای چپ و شورویمدار را ساقط کردند.
کتاب چپگرایی در افغانستان؛ تحلیل کارنامه پیروان ماکسیسم- لنینیسم توسط بنیاد اندیشه با 363 صفحه در سال 1396 به چاپ رسیده است. این کتاب را امان الله شفاهی تاریخپژوه افغانستانی نوشته و یکی از منابع مهم در خصوص فهم تجربه چپگرایان در افغانستان شناخته میشود. بنیاد اندیشه وابسته به سرور دانش معاون دوم حکومت ساقط شده افغانستان است که اکنون در ترکیه به سر میبرد. از امان الله شفاهی کتاب دیگر تحت عنوان جریانشناسی تاریخ معاصر افغانستان نیز چاپ شده است.
تحلیل واقعبینانه جریان چپ در افغانستان در میان مخالفان سرسخت و موافقان دوآتشه مستور و پنهان مانده است به باور نگارنده خواندن کتاب چپگرایی در افغانستان به مخاطب داخلی و خارجی کمک میکند که با یک نگاه خاکستری به کارنامه چپ و چپگرایان در افغانستان داشته و از حب و بغض در قضاوتهایشان خودداری کنند.