سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

چطور رضا امیرخانی از دریچه کاراکتر «ارمیا» جنگ را دوره می‌کند؟

چطور رضا امیرخانی از دریچه کاراکتر «ارمیا» جنگ را دوره می‌کند؟


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

ارمیا معمر، پسری نوزده‌­ساله، دانشجوی عمران و از خانواده‌­ای ثروتمند و سطح بالا، اولین ­بار در کتاب «ارمیا» از رضا امیرخانی معرفی می‌­شود؛ چاپ سال ۱۳۷۴. اما آن‌چه این کاراکتر داستانی را ماندگار می‌کند، حضور مستمر او است در سال‌­های پس از جنگ، در کتاب‌­های بعدی امیرخانی: در «بیوتن» و در «رهش». ارمیا در کتاب اوایل دهه هفتاد در و بعدها در نیویورک و در آخرین کتاب چاپ‌شده امیرخانی مرد آدم‌گریزی است که ساکن کوه‌ها شده. ارمیا تغییرات زمانه‌ را در قلم نویسنده‌اش بازتاب می‌دهد.

ارمیا

نویسنده: رضا امیرخانی

ناشر: افق

نوبت چاپ: ۳۳

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۲۹۸

شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۶۹۷۶۶۲

ارمیا معمر، پسری نوزده‌­ساله، دانشجوی عمران و از خانواده‌­ای ثروتمند و سطح بالا، اولین ­بار در کتاب «ارمیا» از رضا امیرخانی معرفی می‌­شود؛ چاپ سال ۱۳۷۴. اما آن‌چه این کاراکتر داستانی را ماندگار می‌کند، حضور مستمر او است در سال‌­های پس از جنگ، در کتاب‌­های بعدی امیرخانی: در «بیوتن» و در «رهش». ارمیا در کتاب اوایل دهه هفتاد در و بعدها در نیویورک و در آخرین کتاب چاپ‌شده امیرخانی مرد آدم‌گریزی است که ساکن کوه‌ها شده. ارمیا تغییرات زمانه‌ را در قلم نویسنده‌اش بازتاب می‌دهد.

ارمیا

نویسنده: رضا امیرخانی

ناشر: افق

نوبت چاپ: ۳۳

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۲۹۸

شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۶۹۷۶۶۲

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

چطور رضا امیرخانی از دریچه کاراکتر «ارمیا» جنگ را دوره می‌کند؟

 

 

«ارمیا یعنی همین بابایی که دست­کم صد پلیس کنار گیت دوره‌­اش کرده­‌اند. یک آدم نه خیلی معمولی با موهای مجعد و ریش‌­های بلند، جوری که هر جوری که لباس بپوشد –ولو شلوار کوتاه- و هر جایی که برود –ولو فرودگاه جی.اف.کی- عبدالله بودن­ش تابلو است.

البته تورات عهد عتیق بر این باور است که ارمیا یعنی ارمیای نبی. در کتاب ارمیای نبی او را فرزند حلقیا می­‌نامد و معاصر یهویاقیم ابن یوشیا و برادرش صدقیا ابن یوشیا از پادشاهان یهودا، که البته هیچ ارتباطی با جی.اف.کی ندارند. عهد عتیق، خطاب به او می‌­نویسد: بدان که ترا امروز بر امت‌­ها و ممالک مبعوث کردم تا از ریشه بر کنی و منهدم سازی و هلاک کنی و خراب نمایی و بنا کنی و غرس بنمایی…

و ارمیا زیر لب می­گوید: آخر چه‌­جوری؟»

ارمیا معمر، پسری نوزده‌­ساله، دانشجوی عمران و از خانواده‌­ای ثروتمند و سطح بالا، اولین ­بار در کتاب «ارمیا» از رضا امیرخانی معرفی می‌­شود؛ چاپ سال ۱۳۷۴. اگرچه می­‌شود ادعا کرد آن‌چه ارمیا معمر را تبدیل می‌­کند به یکی از ماندگارترین شخصیت­‌ها در ادبیات جنگ و پایداری، کتابی نیست که اسمش بر آن نهاده شده، بلکه حضور مستمر او در سال‌­های پس از جنگ در کتاب‌­های بعدی امیرخانی است: در «بیوتن» و در «رهش».

در کتاب «ارمیا»، او را در جبهه می­‌بینیم. پسری جوان با موها و ریش‌­های پر و سادگی و پاکی بیش از حد، همان‌­گونه که رسانه‌­ها، سال‌­ها رزمندگان را به همین شکل معرفی می‌­کردند: مذهبی، بیزار از ثروت و نام و نشان و حتی تحصیلات، سربه­‌زیر و عاشق شهادت.

در همان اول داستان، «مصطفی» هم­سنگر و رفیق ارمیا با «آخرین خمپاره جنگ» شهید شده و به شکلی نمادین، در کتاب و در ذهن ارمیا مبدل به «آخرین شهید جنگ» می‌­شود.

داستان اصلی با برگشتن ارمیا به زندگی عادی به‌­خاطر آتش‌­بس پی گرفته می‌­شود. ارمیای برگشته از جنگ و جنوب، دیگر آن ارمیای سابق نیست، گرچه سعی می­‌کند خاطرات سادگی و یک‌­رنگی جبهه را فراموش کند: «غیر از پنج­شنبه‌­ها که با مادر مصطفی به بهشت زهرا می­‌رفتند تا برای مصطفی فاتحه‌­ای بخوانند، در بقیه روزهای هفته ارمیای معمر یک آدم عادی تلقی می‌­شد. با مردم، عادی رفتار می‌­کرد. سعی می‌­کرد خاطرات جبهه را فقط برای خودش مرور کند…»

 

اما ارمیا می‌­فهمد که دیگر شباهتی به مردم عادی ندارد؛ آن‌چه در سال‌­های اول پس از آتش‌­بس بین رزمندگان و مردم شکاف عظیمی ایجاد کرده بود؛ در رمان هم خودش را نشان می‌­دهد. امیرخانی که موقع نوشتن این کتاب به‌­نظر تندروتر از کتاب­‌های بعدی­‌اش می‌­رسد؛ از زبان ارمیا (و شاید آن‌چه ارمیا نماینده آن است: رزمندگان از جبهه برگشته) می­‌نویسد: «به چه دلیلی ارمیا مجبور بود به کشورش خدمت کند. ارمیا چه وظیفه‌­ای نسبت به شماره یازده و امثال او داشت؟»

 

امیرخانی
امیرخانی

 

 

امیرخانی در این کتاب سعی می­‌کند چهره‌­ای قدیس‌­گونه از ارمیا معمر بسازد؛ چهره‌­ای که شاید در آن سال‌­های نگارش و چاپ کتاب، همان تصوری بوده که مردم از رزمنده‌­ها و شهدا و جانبازان داشته‌­اند. کسی که مثل ارمیا با شنیدن آهنگ در تاکسی، پیاده می‌­شود تا در کوه و جنگل تنها بماند.

امیرخانیِ جنگ‌­نرفته و جوان، در کتاب ارمیا اعتقادش به جنگ را فریاد می‌­کشد و ناامیدی‌‌اش از پذیرش قطعنامه را پنهان نمی‌­کند: «در جبهه‌­ها همه ­چیز به ­هم خورده بود.

همه بی­‌هدف راه می­‌رفتند و هر دوتایی که به هم می­‌رسیدند، هیچ حرفی برای گفتن نداشتند. هم­دیگر را در آغوش می­‌گرفتند؛ می‌­گریستند و بعد هم در همان سکوت حزن­‌آلود هم­دیگر را رها می‌­کردند و می‌­رفتند.» یا «زنده­‌ها می‌­دانستند که دیگر شهید نمی‌­شوند و تلاش بی­هوده است. در جمع‌­های دو نفری و سه نفری، که حالا خیلی بیش­تر شده بود، حرف، حرف خاطرات بود و به تعبیر خودشان کم‌­سعادتی‌­ها.»

ارمیا معمر، سیزده سال بعد بر­می­‌گردد؛ این ­بار در فرودگاه جی.اف.کی در نیویورک. در «بیوتن» ما با ارمیایی طرف هستیم بسیار پخته‌­تر، با اعتقادات تعدیل شده، اما هنوز جامانده در خاطرات جبهه و جنگ.

ارمیا معمر در این سال­‌ها مهندس عمران شده و در پروژه ساخت مناره مصلای بزرگ تهران همکاری می‌­کند که روزی در بهشت زهرا، بر سر مزار هم­سنگر سابقش سهراب، دختری ایرانی و ساکن آمریکا را می‌­بیند و دل­بسته‌­اش می‌­شود. حالا ارمیا، رزمنده زمان جنگ، با ترکشی در کمر و اعتقاداتی محکم، به خاطر عشق «آرمیتا» در قلب آمریکاست؛ نیویورک.

 

در کتاب بیوتن، علاوه بر اینکه گویا شور جوانی و انقلابی از سر امیرخانی افتاده و نظریاتش را غیرمستقیم و در لفافه بیان می‌­کند؛ خود داستان و روایت هم نسبت به ارمیا بسیار پیشرفت کرده است. اگر ارمیا کتابی‌­ست که نثر و داستانی خطی و معمولی دارد و شاید چندان ماندگار نیست؛ بیوتن نثر و روایتی بسیار قوی دارد و «تیپ» ارمیا معمر کتاب اول را، تبدیل به یک «شخصیت» خاص و برجسته در ادبیات جنگ می‌­کند.

فقط تغییر مکان داستان ارمیا و بیوتن نیست که مقدس بودن شخصیت ارمیا و رزمنده­‌ها و جبهه را تعدیل کرده است؛ در کتاب اول شخصیتی که نقش مرشد را برای ارمیا بازی می‌­کند؛ مصطفی آیتی است. پسری بی هیچ خطا و معصوم. اما در بیوتن؛ این خاطره «سهراب» است که ارمیا را راهنمایی می‌­کند. سهرابی که در کتاب اول تنها چند صفحه حضور داشت. او از بچه‌­های «گردان لات­‌ها» است و ادبیات مخصوص خودش را دارد.

امیرخانی بر خلاف مصطفی؛ از سهراب چهره‌­ای قدیس‌­گونه نمی‌­سازد و او را با کم و کاستی‌­هایش معرفی می­‌کند. همان‌­طور که ارمیا -اگرچه هنوز هم به شکلی اغراق­‌شده معتقد و مثبت است- هم در بیوتن ضعف‌­هایی از خودش نشان می‌­دهد و اشتباهاتی می‌­کند.

 

ارمیا با اعتقاداتی که مو لای درزشان نمی‌­رود؛ با یاد و خاطره جنگ و رفقای جبهه که لحظه­‌ای تنهایش نمی­‌گذارند؛ پا به آمریکا می­‌گذارد. خودش هم مدام فکر می‌­کند: «بچه‌­ی کربلای پنج را چه به فیفث اونیو؟ خدایا! من، ارمیا معمر، جمعی گردان ۲۴ لشگر ۱۰ سیدالشهدا، توی خیابان پنجم نیویورک چه کار می‌کنم؟» او رزمنده‌­ای‌ست که شهید نشده و نمی­‌تواند یاد و خاطره جنگ را فراموش کند. او هنوز با یاد سهراب و خمسه-خمسه زندگی می‌­کند و تاب زندگی در دنیای پس از جنگ را ندارد.

وضعیت ارمیا نمایان­گر وضعیت آن‌هایی است که بعد از جنگ، به دنبال نان و نام نبودند و نتوانستند خودشان را با تغییرات جامعه هماهنگ کنند. حتی در بخشی از کتاب؛‌ ارمیا می‌­گوید فقط «دوره اول» را توانسته تحمل کند؛ که اشاره­‌ای به دولت اصلاحات و نظریات سیاسی امیرخانی‌­ست. از این قبیل اعتراضات سیاسی کوچک به تغییر دولت، در چند جای دیگر کتاب هم به چشم می­‌خورد. ارمیا سرخورده از روی کار آمدن «آقای گاورمنت»هایی که اهل «پشت خط» هستند؛ به آمریکا آمده؛ اما در زندگی آمریکایی هم حل نمی‌­شود.

 

امیرخانی در بیوتن بسیاری از انتقاداتی که به جنگ و رزمنده‌­ها شده را بیان می‌­کند؛ مثل وقتی که آرمیتا می­‌گوید: «همین جنگ است که شما را این­جور غیرِاجتماعی بار آورده است، رفتارهای نادرست و آنرمال اجتماعی در یک جامعه بدوی!» گرچه به این انتقادات پاسخ روشنی نمی­‌دهد و به ­نوعی درک این مسائل را نیازمند نوعی عرفان و بینش می‌­داند.

امیرخانی گرچه نظریاتش را تعدیل‌­شده­‌تر ابراز می‌­کند؛ اما هنوز به جنگ دل­بستگی دارد و به ­نوعی از تمام شدن جنگ ناراضی‌­ست: «…اواخر جنگ اصلا دل­مان نمی‌­آمد به عراقی­‌ها تیر بزنیم. می‌­ترسیدیم همه­‌شان را بکشیم و جنگ تمام شود…»

ارمیا شهید نشدنش را مرتبط با بی­‌لیاقتیش می‌­داند و در انتهای داستان؛ خودش را در میان «خیل حرامی و وحشی» تنها می‌­یابد. اما این پایان داستان ارمیا نیست.

در «رهش»، آخرین کتاب چا‌‌پ‌­شده امیرخانی؛ باز هم ارمیا را می‌­بینیم:‌ در همین سال­‌ها و در هیبت مرد آدم‌­گریزی که ساکن کوه‌­ها شده. سرنوشتی محتوم برای رزمنده‌ای تنها و معتقد که نمی­‌تواند جلوی کسانی که با نام جنگ و شهادت نان می‌­خورند بایستد.

 

 

 

  این مقاله را ۸۱ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “چطور رضا امیرخانی از دریچه کاراکتر «ارمیا» جنگ را دوره می‌کند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *