وقتی ثروت مثل اجل ناگهانی نازل میشود
از جلد یک کتاب دیگر چه میخواهید جز یک طرح عالی که تمام کتاب در آن خلاصهشده است؟ اگر دقت کنید از همان جلد میتوانید معنای عبارت قاچار قوچار را بفهمید. خطخطیهای زیاد خودکاری که شمارا یاد یک کلاف سردرگم میاندازد و مورچههایی که روی خط راه میروند. از یک داستان چه انتظاری دارید جز اینکه نویسنده، راوی قصه را به گروگان نگرفته است و حرفهای قلمبه و سلمبه خود را دردهان او نگذاشته است و به دست و پای او نخ نبسته و کنترلش نمیکند. (نسخه صوتی این مقاله را که در نقد و معرفی کتاب قاچار قوچار نوشته است، از اینجا میتوانید بشنوید.)
شخصیتهای دینامیک و پویای کتاب قاچار قوچار بدون دخالت نویسنده، مسیر خود را طی میکنند و وضعیت شفافی را از زندگی یک خانواده تازه به پولوپله رسیده در جامعه در حال گذار هند به نمایش میگذارند.
راوی اولشخص که هنوز نمیداند با بیهویتیاش بعد از پولدار شدن چه کند و با این نکته که احتیاجی نیست تا آخر عمر کار کند کنار بیاید حس بیهویتی تمام وجودش را فرامیگیرد و برای پر کردن وقت زیادی که دارد ترجیح میدهد به یک کافه صدساله برود و با وینسنت خدمتکار کافه همکلام شود و رهگذران و مشتریان کافه را بپاید.
آری! به قول «آپا» پدر خانواده «ثروت نباید ناگهانی مثل اجل نازل شود…» اجلی که باعث میشود همه خانواده و حتی زنهای خانه، آما مادر و مالاتی خواهر جلوی عشق چیک آپا عمو و بزرگ خانواده را بگیرند و او خودش را از آن عشق مخفی، در برابر خانواده مخفی کند! درحالیکه سوپ موردعلاقهاش روی زمین ریخته است و زنها، عشق عمو را به خانه راه ندادهاند و با فحشهای چارواداری بدرقهاش کردهاند.
بله! زنها در جامعه سنتی برای حفظ قلمرویشان عشق زنی را که همجنس خودشان است جریحهدار میکنند.
جامعهای سنتی که در آن زنان حتی به همنوعانشان رحم نمیکنند چه رسد به مردهای جامعه که در جایگاهی برتر نسبت به ایشان هستند. علاوه بر مردسالاری در این جامعه سنتی، فقری هم هست که آدمهای خانواده را احمق کرده است و حتی نمیدانند با پولهایشان چهکاری انجام بدهند. آدمهایی که خاستگاه آنها نداشتن انتخاب است و وقتی «آدم امکان انتخاب نداشته باشد هیچوقت ناراضی نمیشود!» بله! با این جملات عرفانی فقر خود را توجیه و روز را شب میکنند درست مثل سیاستی که در بین امیران مملکت محروسه ما خواهان فراوان دارد.
«بنیاد سوناماسالا» جایی است که ادویههای فله در بنگلور هند بستهبندی میشود و این باعث شده خانواده یکشبه به پول هنگفتی برسد. اینها همه از صدقهسری فکری است که به ذهن چیک آپا رسیده. زندگیای که از فقر به جنون کشتن مورچگان رسیده بود زیرورو شده است. خانواده از خانهای تودرتو در یکی از محلات فقیرنشین به یکی از خانههای بزرگ در بنگلور رسیده است و این فرضیه همیشگی فقرا «پولی که یکشبه بهدستآمده باشد ممکن است با همان سرعت به باد برود» را به چالش کشیده است.
در هند فقرا برای زندگی خود اصولی دارند و سالها با آنها زندگی کردهاند؛ حالا اما باید این اصل را که «خرج کردن یکی به معنای گرفتن این فرصت از دیگر اعضای خانواده است» دور انداخت و فرصت ایجادشده را برای همه قدر دانست و بیاختیار هر چه را که میتوان خرید. دیگر احتیاجی به دودوتاچهارتا کردن الکی نیست. این پول، پول زیاد، به خانواده حق انتخاب داده است. از طرفی پول زیاد باعث شده است «مالاتی» خواهر خانواده هر چه را میخواهد بهراحتی به دست بیاورد و این از توانایی سازشاش در زندگی و تحمل بدخلقیهای شوهرش کاسته است.
او زندگی زناشوییاش را ترک کرده است. بله! مادر خانواده خوب فهمیده است. آما میگوید «آنها در فقر زندگی کردهاند و حالا پول عقل و هوش آنها را برده است.» حالا حتی کار مالاتی از فراوانی پول بهجایی رسیده است که برای شوهرش مشتی اوباش را رهبری میکند و کارد روی گلوی شوهرش میگذارد. شده است ملکه راهزنها!
راوی کتاب قاچار قوچار آنچنان با زنها بیگانه است که تا روز عروسیش با آنیتا، حتی دست یک زن را نگرفته است. اما حرفهای درگوشی زیادی هم با چیترا دوستدختر سابقش در کافه وینسنت داشته است. چیترا معتقد است مردها چیزی ورای تن زنها را نمیبینند. اما اولین تجربه همراهی راوی با آنیتا پر است از احساس غرابت، تسلیم، وابستگی، شفقت، محق بودن و صد احساس دیگر درهمتنیده! اشتیاقهای زیادی که گویی با مسامحت نسخه خوان ارشاد همراه بوده است و یا چون دولت روبهزوال است روبانهای قرمز عقبتر برده شده است.
«قاچار قوچار» عبارتی که تنها ۵ نفر در دنیای داستان آن را شنیدهاند و معنایش را میفهمند. این عبارت در خانواده آنیتا متولدشده است و تنها او و برادرش و پدر و مادر آنیتا و راوی از آن خبر دارند و وقتی اوضاع پیچیده و بغرنج میشود آنیتا میگوید «همهاش قاچار قوچار شده » آنیتا از یک خانواده معلم حقوقبگیر آمده است و بنیادهای اخلاقیاش با یک خانواده بازاری فرق میکند.
خانواده بازاری تازه پا به عرصه نهاده که حتی رسم هدیه دادن به کسانی که توی یکخانه با آنها زندگی میکنند برایشان چیز تازهای است. در خانواده جدید جریان پول به چیز پیچیدهای تبدیل میشود. آنچنانکه راوی خود را وارث همه آن مایملک میداند آما آنیتا زنش معتقد است او و خانوادهاش دو چیز جدا از همدیگر هستند.
«آمّا» مادر خانواده مثل یک شیر ماده از دستاوردهای خانوادگی -همان پول زیاد- محافظت میکند. او معتقد است «کیست که دوست نداشته باشد خودش را به پولدارها بچسباند» این حرف را با کنایه به آنیتا میگوید… گویی آنیتا خود را به آنها چسبانده است و یا آن زن عاشق چیک آپا که مادر از گفتن کلمات رکیک در راندنش از در خانه هیچ خستی به خرج نمیدهد…
پول و زن معضل اصلی هر مردی در هر داستانی است و حالا پول و زن محملی شده است تا با دنیای جدید مردم هند آشنا بشویم. کتاب قاچار قوچار نوشته ویوک شانبهاگ و با ترجمه روان مرتضی ثقفیان آینه تمامنمای مردمان هند امروزی است. جامعهای درحالتوسعه با مردمان معلق بین فردیتها و معنویات جمعی آنچنان! اغراق نیست اگر شانبهاگ را با چخوف مقایسه میکنند!
چرا که او مثل چخوف وضعیت اسفبار جامعهای را روایت میکند که پول حرف اول را میزند، درست مثل روسیه زمان چخوف وقتی انسانیت به محاق رفته است. مردم بیپول برای توجیه زندگی سگی به عرفانهای دمدستی و پوچ پناهنده شدهاند و غرق در کشتن مورچههای زندگیشان هستند، درست مثل کار مسئولان مملکت ما که از مردم میخواهند سنگ به شکم ببندند و در روز یک وعدهغذا بخورند…
ادبیات-هندی