نوشتن زیرنگاه خیره بکت
کتاب «راهنمای خوانش آثار ساموئل بکت» اگرچه کمتر به تحلیل فلسفی از آثار وی روی میآورد اما خواننده را با چگونگی خواندن آثار بکت بیشتر از پیش آشنا میکند. هیو کنر به خوبی نشان میدهد که چگونه باید آثار بکت را ورق بزنیم، بخوانیم و تمرکز را بر چه چیزی در آنها بگذاریم. هیو کنر تنها منتقدی است که به خلوت و انزوای بکت راه یافت و دربارهی آثارش با او گفتوگو کرد؛ او جز کتاب یاد شده که در سال ١٩٧٣ آن را منتشر کرد، کتابی دیگری با عنوان (Samuel Becket: A Critical Study) (ساموئل بکت: یک بررسی انتقادی) دارد که تقریباً دوازده سال قبل از این کتاب، در ١٩٦١ منتشر کرده است.
کتاب «راهنمای خوانش آثار ساموئل بکت» اگرچه کمتر به تحلیل فلسفی از آثار وی روی میآورد اما خواننده را با چگونگی خواندن آثار بکت بیشتر از پیش آشنا میکند. هیو کنر به خوبی نشان میدهد که چگونه باید آثار بکت را ورق بزنیم، بخوانیم و تمرکز را بر چه چیزی در آنها بگذاریم. هیو کنر تنها منتقدی است که به خلوت و انزوای بکت راه یافت و دربارهی آثارش با او گفتوگو کرد؛ او جز کتاب یاد شده که در سال ١٩٧٣ آن را منتشر کرد، کتابی دیگری با عنوان (Samuel Becket: A Critical Study) (ساموئل بکت: یک بررسی انتقادی) دارد که تقریباً دوازده سال قبل از این کتاب، در ١٩٦١ منتشر کرده است.
من این یادداشت را زیر نگاه خیره و عبوس عکسی از ساموئل بکت مینویسم.
عکسی بر روی جلد یکی از آثار ترجمهشدهاش به فارسی. بکت با پیشانی گره خورده، فکور و ساکت به روبرویاش خیره شده است؛ گویی اینگونه اجازهی هر تفسیری بر نوشتههایش را نمیدهد. کافیست پایت بلغزد تا بکتِ روی جلد چهرهاش را در هم فرو کشد.
وضعیتی که توصیف کردم -با کمی اغراق در تخیل- بیشباهت به وضعیت «هیو کِنر» نویسندهی کتاب «راهنمای خوانش آثار ساموئل بکت» نیست.
هیو کنر تنها منتقدی است که به خلوت و انزوای بکت راه یافت و دربارهی آثارش با او گفتوگو کرد؛ نوشتن زیر نگاه خیره نویسنده باید کار دشواری باشد، زیرا همیشه سایهی سنگین او را حس خواهی کرد. اگر این نویسنده کسی مانند ساموئل بکت باشد که با گوشی به حساسیت گوش خفاش ظریفترین ارتعاشات هر کلمه را میسنجید، کار نوشتن به مراتب دشوارتر هم میشود. اما گویی هیو کنر تنها منتقدی است که از این امتحانِ سخت جان سالم بدر برده است.
او افتخار آن را دارد نویسندهی تنها کتاب نقدی باشد که بکت برخلاف رسم معمولش از آن ستایش کند. اشتباه نکنید! کتاب «راهنمای خوانش آثار ساموئل بکت» همان کتابی نیست که ستایش بکت را برانگیخت.
هیو کنر که به دلیل نوشتههایش دربارهی جیمز جویس و ازرا پاوند از شهرت خاصی برخوردار است، جز کتاب یاد شده که در سال ١٩٧٣ آن را منتشر کرد، کتابی دیگری با عنوان (Samuel Becket: A Critical Study) (ساموئل بکت: یک بررسی انتقادی) دارد که تقریباً دوازده سال قبل از این کتاب، در ١٩٦١ منتشر کرده است. این همان اثری ست که بکت را به سخنگفتن -هرچند کوتاه- وا داشت.
هر دو کتاب زمانی تالیف شدهاند که ساموئل بکت زنده بود. متاسفانه تنها دو فصل از کتابِ «ساموئل بکت: یک بررسی انتقادی» به فارسی ترجمه شده است، یک فصل آن به قلم مراد فرهادپور در ضمیمهی کتابِ «بکت» نوشتهی آلفرد آلوارز -که در سایت وینش معرفی کردهام- با عنوان (سانتورهای دکارتی) و نیز قسمتهایی از فصل (زندگی در جعبه) با ترجمهی امین اصلانی در مجموعه مقالات «مرگ و بکت».
اما هیو کنر، که با استناد به مقدمهی مترجم، روزگاری «خواناترین منتقد زنده» (ص:٥) نامیده میشد، منتقدی نیست که حرفهای تکراری دربارهی سوژه ادبیاش بزند. وی که نزدیکی و رفاقت قابل توجهی با ساموئل بکت (یا به قول خودش آقای بکت) داشت در کتاب خود کوشیده ابهامات معمولی در آثار وی را برطرف، و خواننده را هرچه بیشتر با جهان بکتی آشنا کند.
هیو کنر بیشتر از بیست اثر، از رمان و نمایشنامه و قطعات ادبی بکت را بررسی کرده و در همان ابتدا گوشزد میکند: «بکت قطعههای بیمحتوای زیبا یا شعرهای منثور نمینویسد. او همیشه داستانی دارد، گرچه اغلب این داستان ناقص است.(هرگز در آنچه میخوانیم، مرکزیتی وجود ندارد» (ص:٧) و در پاراگراف بعدی اضافه میکند: «بکت در دوران طولانی جوانی و نویسندگی خود حتی یک جملهی مبهم هم ننوشته است.
در زبان انگلیسی امروز، بکت شفافترین، سادهترین و منظمترین بندزن واژههای انگلیسی است -البته در حوزهی زبان فرانسوی نمیتوانم نظری بدهم- و لذت خاصی که او در خواننده ایجاد میکند، لذتی دائمی از نوعی خودکفایی خیرهکننده و گویا است.»(ص:٨)
این گفته شاید برخلاف تصور عمومی باشد که معمولاً خوانندگان ترجمههای فارسی از آثار بکت دارند. بکت برای ما همیشه مغلق، مبهم و دستنیافتنی بوده است. البته هیو کنر با جملاتی از این دست نمیخواهد ارزش تامل برانگیز آثار وی را تقلیل دهد، و یا فهم آنها را سهلالوصول جلوه دهد -اگر اینگونه بود لازم نمیدانست دو کتاب و چندین مقاله دربارهی آثارش تالیف کند- هیو کِنر قصد دارد با اشاراتی این چنین خواننده را متوجه این مهم کند که بکت «هیچ اثر بیاهمیتی ندارد.» (ص:٩) و اهمیت آن در فهم جوهریست که آثار وی را به زندگی تکتک ما پیوند میزند.
وی در مقدمه بار دیگر یادآور میشود: «اما او از مخاطبش انتظار دانش ویژهای نداشت. بکت تنها تمایل داشت خواننده چیزی را که میخواند، به سادگی بپذیرد و به رک بودن آن بخندد.» (ص:١٢)
نویسنده خود نیز برای تحلیل آثار بکت از همین شیوه بهره برده است. در قدم اول موقعیتی که اثر در آن تالیف شده است را بازگو میکند، بعد به سراغ تعریف داستان میرود و در نهایت با اشاره به پارههایی از متن روابط درون آنها را بررسی میکند. هیو کنر در تحلیل آثار بسیار دقیق است و هرگونه تفسیری را بر آنها تحمیل نمیکند -انگار نگاه خیره نویسنده اجازه تخطی تحریفگرانه را نمیدهد.
مثلاٌ در مورد اسم گودو (Godot) در نمایشنامهی «در انتظار گودو»، برخلاف تفسیرهای معمول معتقد است این واژه هیچ ارتباطی با الوهیت کلمهی (God/خدا) ندارد و نمیتوان تفاسیر الاهیاتی را بر این اسم قالب کرد (بنگرید به صفحات ٣٢ و ١٥٥و ١٥٦).
او جوهرهی اصلی نمایشنامهی در انتظار گودو را «انتظار در عدم قطعیت» میداند. اینکه آدمی همیشه منتظر است، اما هرگز نمیداند چیزی که انتظارش را میکشد دقیقاً چه چیزی است، یعنی قطعیتی در مفهوم به انتظار نشسته وجود ندارد: «انتظار کشیدن و این انتظار را با مخاطب سهیم شدن و سپس تشریح کردن کیفیت این انتظار، کار بکت است. قرار نیست این کار بدون پیرنگ پیش برود؛ پیرنگی که بهطور اتفاقی به هماهنگی میرسد و ما را فریب میدهد؛ و البته ضداثر است، قرار هم نیست همچون با صدای بلند خواندن دفترچهی تلفن، تنها بتواند زمان صحنه را پر کند.
بکت زمان را بسیار زیبا و با ساختارهایی متقارن پر میکند.» (ص:٣٨)
اگرچه هیو کنر اصل مباحث خود را بر نقد ادبی و سبکشناسانهی آثار مینهد اما اشارات فلسفی آنها را از چشم دور نمیدارد. او در فصل تحلیل رمان مرفی مینویسد: «باید بدانیم که مشخصاً بکت آثارش را بر مبنای فرضیات عجیب به ویژه فرضیات فلسفی به نمایش میگذارد» (ص:٨٠)
این جمله یادآور تحلیل هیو کنر در کتاب دیگرش «ساموئل بکت: یک بررسی انتقادی» نیز هست. هیو کنر از جنبهای سبکِ بکت را ضد فلسفه، یا به تعبیری دقیقتر ضد تفکر فلسفی خاصی که همانا نظام فلسفی رنه دکارت باشد، برمیشمارد. بکت با فرض گرفتن بر حقیقی بودن نظامهای فلسفی، شخصیت داستانش را پیکربندی میکند، این شخصیتها با مفروض پنداری نظام فلسفی خاصی و ناتوانی دربرابر جهان واقعی، رفتار مضحک و کمیک را از خود بروز میدهد.
بکت چیرهدستانه به تمسخر نظامهایی میپردازد که ادعای شناخت کامل و کافی جهان را دارند. او در رمان «نامناپذیر» در تعریض به کوگیتوی دکارتی (من میاندیشم، پس هستم) مینویسد: «من، که از آن چیزی نمیدانم، میدانم که چشمهایم بازند…»، اما چنین یقینی –باز بودن چشمها- بالعکس یقین دکارتی (من میاندیشم)، اجازه نمیدهد تا مبنایی را برای هر دانش دیگری شکل دهیم.
به تعبیری دیگر، دکارت میتواند هر چیزی، جز اندیشیدن خود را مورد تردید قرار دهد و در نهایت بر مبنای اثبات وجود خود از طریق اندیشه، بنیانی را برای دانشهای دیگر مفروض بگیرد. اما شخصیت/راویِ بکت در «نامناپذیر» حتی همین یقین را هم مورد تردید قرار میدهد تا پایهگزاری دانش را بر یقینهای خودمحورانه به سخره بگیرد.
با مفروضپنداری نظامهای فکری و بنیان نهادن روایت بر آنها، چیزی که از شخصیت و داستان بکت میماند همواره خندهدار و کمیک است، چون خواهان آن است جهان را تنها از یک طریق، یعنی فرضیاتِ خود فهم کند. هیو کنر در پارهای دربارهی فرضهای بکت مینویسد: «به همین ترتیب بکت میگوید: اجازه دهید فرض کنیم که بودن، دریافت شدن است و فیلمی بسازیم، یا بگذارید فرض کنیم گودو هرگز نخواهد آمد و در انتظار گودو را بنویسیم، اجازه دهید فرض کنیم ذهن شاید ضد جسم باشد و جسم، ضد ذهن؛ همانطور که کشتی را ضد آب مینامیم.» (ص:٨١)
اگر با این فرضها نمایش یا رمانی بنویسیم در حین نقد مفروضات آن نظام، مضحک بودن و ناکارآمدی آن را نیز نشان میدهیم. درست مانند شخصیت مرفی که در نظام ریاضیات دکارتی غوطهور است. از همینرو شخصیتهای خلق شدهی بکت، عموماً ولگردهایی هستند که پوششی دلقکگونه دارند. مالون، موران، هَم، کلاو، استراگون، ولادیمیر و مالوی دلقکهایی هستند که زندگی با باوری مفروض را مضحک نشان میدهند. بنابراین در آثار بکت، تمام زندگی که در ابتدا شفاف و مشخص فرض شده است به امری گنگ، مبهم و ابزورد فروکاسته میشود.
کتاب «راهنمای خوانش آثار ساموئل بکت» اگرچه کمتر به تحلیل فلسفی از آثار وی روی میآورد اما خواننده را با چگونگی خواندن آثار بکت بیشتر از پیش آشنا میکند.
چینش متفاوت فصلهای کتاب خود حکایت از شیوهی متفاوت خواندن آثار او دارد. هیو کنر در این باره مینویسد: «شروع کردن از ابتدای نویسندگی او [بکت] نوعی اشتباه محسوب میشود. حال برای اینکه بتوان آثار نخست او را درک کرد، لازم است که در ابتدا از ویژگیهای مربوط به تخیلات پختهی نویسنده صحبت کرد.»(ص:١٩) با این روش، نویسنده اصلیترین مضامین آثار بکت را شناسایی کرده و هر اثری را به آثار قبل و بعد آن گره میزند.
این کتاب میتواند راهنمای قابل اطمینانی برای ورود به مباحث نظریتر آثار بکت قلمداد شود. هیو کنر به خوبی نشان میدهد که چگونه باید آثار بکت را ورق بزنیم، بخوانیم و تمرکز را بر چه چیزی در آنها بگذاریم. جملهبندیها، ریتم کلمات، علائم سجاوندی، زاویه دیدها، شیوهی پاراگرافبندی، مکثها، نام شخصیتها و روابط مضمونی که همهی آثار بکت را به همدیگر مرتبط میکند، از مهمترین نکات سبکی آثار این نویسندهی بزرگ قرن بیستمی محسوب میشوند.
7 دیدگاه در “نوشتن زیرنگاه خیره بکت”
خیلیییی عالی بود. شروع مقاله بسیار جالب بود. واقعا لذت بردم
سپاس از توجهتون
عالی بود. بکت بهترین نویسنده جهان
ممنون که نظرتون را به اشتراک گذاشتید
سلام شما واقعا درجه علمی این افرادی که براتون می نویسند را چطوری می سنجید؟ این چرت و پرت ها چیه از هرکسی چاپ می کنید؟
برای آشنایی با هرکدام از نویسندگان مطالب میتوانید با کلیک بر اسمشان، پروفایل مشخصات و سوابقشان را مطالعه کنید
عجب! اسم شما را سرچ کردم نتونستم یک کلمه هم دربارتون پیدا کنم. سوابق این نویسنده و همه نویسنده های سایت وینش مشخصه و انصافا نویسندهای خوبی داره. آقای محمدپور هم مثل همشون سوابق بسیار خوبی داره و تو پروفایلش است. شما را نمی دونم رو چه حسابی اینا رو می میگید؟