نقدی بر ترجمهی کتاب «جستارهایی در باب عشق» ترجمهی گلی امامی
گلرخ ادیب محمدی که عموماً به نام گلی امامی شناخته میشود؛ نویسنده، مترجم و فعال فرهنگی کشورمان است که از اواخر دههی چهل تا امروز به عنوان مترجم در بین کتابخوانهای ایرانی شناخته شده است. نقد کار ایشان به عنوان مترجم در این یادداشت به این معنی نیست که نویسنده تجربه و خدمات ایشان را زیر سؤال ببرد. بلکه ذکر نمونههایی از ایرادات ترجمهای ایشان از متن جستاهاریی در باب عشق، در این نوشته از این جهت بوده که کتابی پرفروش که بهار امسال به چاپ دوازدهم رسیده، بهتر است در چاپهای بعدی اصلاح شده و به بازار بیاید.
جستارهایی در باب عشق
نویسنده: آلن دوباتن
مترجم: گلی امامی
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: ۷
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۲۳۲
شابک: ۹۷۸۹۶۴۴۴۸۴۷۸۰
گلرخ ادیب محمدی که عموماً به نام گلی امامی شناخته میشود؛ نویسنده، مترجم و فعال فرهنگی کشورمان است که از اواخر دههی چهل تا امروز به عنوان مترجم در بین کتابخوانهای ایرانی شناخته شده است. نقد کار ایشان به عنوان مترجم در این یادداشت به این معنی نیست که نویسنده تجربه و خدمات ایشان را زیر سؤال ببرد. بلکه ذکر نمونههایی از ایرادات ترجمهای ایشان از متن جستاهاریی در باب عشق، در این نوشته از این جهت بوده که کتابی پرفروش که بهار امسال به چاپ دوازدهم رسیده، بهتر است در چاپهای بعدی اصلاح شده و به بازار بیاید.
جستارهایی در باب عشق
نویسنده: آلن دوباتن
مترجم: گلی امامی
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: ۷
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۲۳۲
شابک: ۹۷۸۹۶۴۴۴۸۴۷۸۰
کتاب جستارهایی در باب عشق را خیلی اتفاقی یک شب وقتی که بیخواب شده بودم در میان کتابهای نخواندهام پیدا کرده و شروع به خواندنش کردم. به کتاب علاقهمند شدم و آن را دنبال کردم. همینطور که در شبهای دیگر کتاب را دنبال میکردم، کمکم از متوجه نشدن بخشهایی از کتاب اذیت شدم، اما حس میکردم این مربوط به بیخوابی و حال من.
چون کتاب از تجربهی شخصی نویسنده حاصل شده، در مورد ایشان بیشتر تحقیق کرده و با او و کتابهای دیگرش آشنا شدم. کتاب هنر به عنوان درمان را هم خریدم. دوباره به خواندن کتاب جستارهایی در باب عشق ادامه دادم اما اینبار با دقت بیشتری آن را خواندم. یکی از عادتهایم این است که از روی کنجکاوی کتابهای ترجمه شده را با منبع اصلی مقایسه میکنم.
خب میتوانید حدس بزنید که در مورد کتاب آقای دوباتن هم این کار را کردم. خانم گلی امامی را از ترجمهی کتاب کارگردانی فیلم نوشتهی اریک شرمن میشناختم و تا جایی که یادم میآمد هم تعریفشان را از اساتید فیلمسازی و هم دیگران در باب ترجمه شنیده بودم. در نتیجه خریدن کتابی با ترجمهی ایشان برایم جای هیچ شکی نداشت.
اما وقتی که متن اصلی را با متن ترجمهی ایشان مقایسه کردم، ابتدا کمی از سختی فهم مطالب کتاب در ترجمه تعجب کردم و وقتی ادامه دادم تعجبم چند برابر شد. برای روشنتر شدن حرفهایم باید چند مثال از ترجمهی کتاب بیاورم. پیش از آوردن مثال باید بگویم که این مثالها تصادفی انتخاب شدهاند و هر جا لازم دیدم دست به مقایسه زدم. در صفحهی ۱۰۱بخش نهم کتاب آمده: «عشق، جنون خود را در نپذیرفتنِ عادی بودنِ ذاتیِ دلدار آشکار میکند. که نتیجهاش کسالتبار بودن دو دلداده برای افراد حاشیهای است. آنها به سادگی در معشوق چه چیزی جز یک انسان عادی میبینند؟»
متن انگلیسی این بخش:
Love reveals its insanity by its refusal to acknowledge the inherent normality of the loved one. Hence the boredom of lovers for those standing on the sidelines. What do they see in the beloved save simply another human being
در نگاه اول برایم خواندن جملهی اول سخت آمد پس به سراغ متن اصلی رفتم.
پس جملهی اول را اینگونه دیدم: عشق وقتی نمیپذیرد که در ذات معشوق حالتی معمولی وجود دارد، جنونش را آشکار میکند.
اما ادامهی متن موجب شد که کنجکاویم بیشتر شده و مقایسه را ادامه دهم؛ در جملهی بعدی عبارت «افراد حاشیهای» برایم گنگ بود و به متن اصلی مراجعه کردم؛ ترجمهی “Those standing on the sidelines” به «افراد حاشیهای» ترجمه شده است. عبارت “on the sidelines” اصطلاحی است به معنای کسانی که خارج از گود یا تماشاگر یک واقعه هستند. با توجه به این توضیحات ترجمهی این جمله بهتر بود اینگونه باشد: در نتیجه برای کسانی که از بیرون به قضیه نگاه میکنند (یا کسانی که خارج گود هستند) عاشق و معشوق کسل کننده به نظر میآیند.
جملهی بعدی که بسیار سادهتر است را ترجمه میکنم: آنها بیش از یک آدم عادی، چه چیزی در معشوق میبینند؟ مترجم در اینجا کلمهی“simply” را به ابتدای جمله آورده و مینویسد: «آنها به سادگی در…» در حالی که به عقیدهی من این کلمه با عبارت «خیلی ساده بیشتر از اینکه یک آدم عادی باشد» میبایست همراه شود نه اینکه جدا شده و معنای مجزا بیابد. نتیجه این شده که جملهی به این سادگی کمی دیرتر دریافت میشود.
از بند یازدهم صفحه ۱۰۲مثال میآورم:
Shortly after her older brother died, Chloe (who had just celebrated her eighth birthday) went through a deeply philosophical stage. I began to question everything, she told me
ترجمه چنین است: «اندک زمانی پس از مرگ برادر بزرگترش، کلوئه (که تازه تولد هشتمین سالگردش را جشن گرفته بود)، دچار افکار عمیق فلسفی شده بود. برایم تعریف کرد، همه چی برام سوال برانگیز شد،…»
عبارت went through به معنای متحمل شرایط سخت شدن- به ویژه در اینجا که برادر بزرگتر هم فوت شده- است. در ترجمه اینگونه دریافت کردم که کلوئه دچار میشود. ترجمهی بهتر این است: کمی پس از مرگ برادر بزرگترش، کلوئه (که تازه در خوشی تولد هشت سالگیاش بود) دستخوش دوران فلسفی سخت و عمیقی شد».
سختیای که کلوئه متحمل میشود در جملهی بعدی آمده اما باز مترجم آن سختی را با استفاده از ساختاری نامناسب نمیتواند منتقل کند؛ «همه چیز برام سوال برانگیز شد،…» در حالی که ترجمهی بهتر: «شروع کردم به همه چیز را زیر سوال بردن یا همه چیز رو بردم زیر سوال» در جملهی مترجم شخصیت کلوئه مفعول واقع شده و همه چیز توسط امری مبهم برایش سوال برانگیز شده، یعنی گیجی و گنگی دارد اما در اصل او همه چیز را زیر سوال میبرد، یعنی با فاعلیتش همه چیز را مورد تردید فلسفی- که در جملهی قبلش به دوران فلسفی که گذرانده اشاره میشود- قرار میدهد.
جملهی داخل پرانتز، یعنی جشن تولد هشتمین سالگرد هم عبارت نارسایی است. چون کودکی هشت ساله در واقع توان گرفتن جشن تولد را برای خودش که ندارد. احتمالن پدر و مادر این کار را میکنند، پس او در خوشی تولد هشت سالگیاش بوده است. اما مترجم عبارت «تازه تولد هشتمین سالگردش را جشن گرفته بود» آورده که از نظر نثر ادبی هم اشتباه دارد؛ تولد هشتمین سالگردش!
این مسائل موجب شد تا به ابتدای کتاب و اولین جمله آن در صفحه نهم برگردم: «ما در زندگی عاشقانهمان بیش از هر چیز به دست تقدیر نیازمندیم» در اینجا کلمهی «نیاز» جایگزین معنایی برای “longing” آمده است. «در دوران عاشقی بیش از هر چیزی آرزو میکنیم که تقدیر در زندگیمان نقش داشته باشد». تفاوت بین نیازمندی و آرزومندی هم اینجا تعیین کنندهی دریافت مخاطب از معنا است.
اینکه بگوییم نیاز داریم ما را بیشتر به این مفهوم میرساند که تقدیر برایمان لازم است اما اینکه آرزوی تقدیرمند شدن داشته باشیم از ذهن ما ناشی میشود که چیزی را میخواهد که میتواند درست نباشد. جملهی بعدی یک بخش حذف شده دارد! «مایی که اغلب تختخوابمان را با کسانی که روحمان را درک نمیکنند شریک میشویم، اگر باور داشته باشیم (بر خلاف تمام قوانین عصر روشنگریمان) که یک روز خیلی اتفاقی به مرد یا زن رویاهایمان بر بخوریم، کار اشتباهی کردهایم؟».
در بند سوم و صفحهی بعدی جملهای دیگر در ترجمه نیامده است: «…کودکان با مهارت تمام جلیقههای نجاتشان را پرباد میکنند…»!
در بند پنجم صفحه ۱۱ نیز یک جمله اشتباه ترجمه شده:
“Are you sure I’m not depriving you?”
ترجمه شده به:« آیا مطمئنی که نمیخوای بخوری؟» باز هم در اینجا گوینده مراقب است که طرف مقابلش را از چیزی محروم نکند، در حالی که در ترجمه بار روی دوش مخاطب است. علاوه بر این در این شکل از گفتن گوینده، بخشی از شخصیت او هم آشکار میشود که محافظهکاری میکند و بی پروای محض نیست. این موضوع در ترجمه از بین رفته است. به نظرم رعایت ظرائفی اینچنین میتواند دریافت مخاطب را از کتاب بسیار بهتر و عمیقتر کند.
این متن را نوشتم که کمی در کتابی که علاقهام را به خود جلب کرده بود کنکاش کنم. فکر میکنم تا همین حد برای علاقهمندان کافی باشد و نکتههای بسیاری از این دست در این ترجمه هست که نیازمند واکاوی دیگران است.
امیدوارم این گفتهها پیش از آنکه مخاطب مرا به داوری در مورد ترجمهی خانم #گلی-امامی بکشاند، او را متوجه این نکته کند که هر متنی میبایست توسط متخصصان مورد بررسی دقیق قرار گیرد تا علاوه بر ایجاد فضای گفتگوی جدی در چاپهای بعدی یا کتابهای دیگر دقت و سختگیری بیشتری صورت گیرد. البته این کار موجب تقویت مترجم و مولف نیز میشود.
5 دیدگاه در “نقدی بر ترجمهی کتاب «جستارهایی در باب عشق» ترجمهی گلی امامی”
واقعن متاسفم از اینکه یه نفر مثل خانم امامی معروف بشه و اینقدر بی دقت ترجمه کنه. خب ما پول چی رو میدیم. وقت میگذاریم کتاب بخونیم و اعتماد میکنیم. مرسی از نقد و سایت تون.
به نظرم کمی سلیقه ای و غیر حرفه ای متن را نوشته اید
این نوشته یکی از بهترین نقدهایی هستش که تا به حال خوندم. به نظرم نقد ترجمه در ایران خیلی لازم و ضروریه و به ماهایی که کتابها رو میخونیم خیلی کمک میکنه که بدونیم چرا یک جاهایی از کتاب رو درست متوجه نمیشیم. خیلی وقتها خودم فکر میکنم که ایراد از منه در حالی که با خوندن نوشتهی آقای آرتا تاری میفهمم که مترجم باید بهتر ترجمه میکرد. دمت گرم.
خیلی اهل نوشتن نیستم فقط همین که: دست نوشته هاو ترجمه های آرتا تاری را که میخوانی یا فیلم های مستندش را که میبینی چنان به ارامش حاصل از تصویرسازی عمیق و مفاهیم بدیع اما ساده سازی شده فرو میروی که انگار منبع تمرکز و ارامش دیگری تا بحال ندیده بودی!
این روان سازی ترجمه ای هم که ان بالا مثال زده به همان اندازه همیشه جادویم کرد.
سپاس فراوان
من از نوشته بسیار لذت بردم
بخصوص که دوستدار الن دو باتن و گلی امامی هستم
الان بسیار کنجکاوم که در اولین فرصت کتاب را تهیه کنم