مروری کوتاه بر زندگی یوسف اسحاقپور
یوسف اسحاقپور در 81 سالگی در فرانسه از دنیا رفت. این نویسنده ایرانیتبار فرانسوی، منتقد هنری و پژوهشگر عرصه فلسفه و ادبیات بود. بیش از چهل عنوان کتاب نوشت که بسیاری از آنها -بهخصوص کتابهایی که ارتباطی با هنر یا چهرههای ایرانی داشتند- به فارسی هم ترجمه شد.
یوسف اسحاقپور در 81 سالگی در فرانسه از دنیا رفت. این نویسنده ایرانیتبار فرانسوی، منتقد هنری و پژوهشگر عرصه فلسفه و ادبیات بود. بیش از چهل عنوان کتاب نوشت که بسیاری از آنها -بهخصوص کتابهایی که ارتباطی با هنر یا چهرههای ایرانی داشتند- به فارسی هم ترجمه شد.
یوسف اسحاقپور در اسفند 1318 در یک خانوادهی یهودی ایرانی در تهران متولد شد و در پایان دوره متوسطه و در سال 1336 برای تحصیلات عازم فرانسه شد و تا پایان عمر در این کشور زندگی کرد و کتابهایش را به فرانسوی نوشت.
عزیمت اسحاقپور به فرانسه نخست برای تحصیل در رشته سینما بود. در مدرسه سینمایی ایدک هم فیلمبرداری خواند اما در دهه پرتبوتاب شصت به سمت فلسفه بیشتر و بیشتر کشیده شد. فلسفه را در سوربن و تاریخ هنر را در دانشسرای علوم کاربردی پاریس ادامه داد و به آرای گئورگ لوکاچ جامعهشناس مارکسیست مجار تمایل پیدا کرد. از شاگردان لوسین گلدمن بود و وابسته به مکتب فرانسوی در فکر و فلسفه و به همین سنت بسیار دلمشغول به هنر و نظریهپردازی در عرصهی هنر.
اسحاقپور در محیط فرانسوی رشد و پرورش پیدا کرد و [بنا به گفته علی امینی نجفی در بیبیسی] تسلط کامل بر خواندن و نوشتن به فارسی نداشت اما ایران [و شرق] همیشه موضوع مطالعه و تدقیق او بودند و توجه ویژهای به ادبیات و سینما و هنرهای تجسمی ایران داشت. اولین کتاب او که به فارسی ترجمه شد نیز «بر مزار صادق هدایت» بود که سال 74 با ترجمه باقر پرهام در ایران منتشر شد. هدایت را تحسین میکرد و در نظر او هدایت نویسندهای در موقعیت برزخی سنت و مدرنیته در ایران بود که جلوتر از زمانه پدیدار شده بود.
کتابهای زیادی هم در حوزه سینما نوشت. از جمله تکنگاریهایی درباره فیلمسازان برجستهای چون ازو، ساتیاجیت رای، ویسکونتی و البته کیارستمی که دو کتاب مختلف درمورد او منتشر کرد. «کیارستمی، پشت و روی واقعیت» را نشر شورآفرین با ترجمه محمدرضا شیخی منتشر کرده و از تکنگاریهای سینمایی او هم «ازو، فرمهای ناپایداری» و «ساتیاجیت رای، شرق و غرب» (هردو با ترجمه محمدرضا شیخی) در همین سالهای اخیر در ایران منتشر شدهاند.
دوستی او با شاهرخ مسکوب هم برای ما ایرانیان به یادماندنی است. مسکوب درباره او گفته بود: «یوسف جواهر کمیابی است. عاشق صبور، هشیار و ریاضتکش فرهنگ است. با چه شجاعت و اخلاق والایی!» یا باز در «روزها در راه» جایی نوشته: «چند روز پیش یوسف به دیدنم آمد و به عادت همیشگی کتاب کوچکی برایم آورد؛ از کسی که نمیشناختم، اصلا اسمش را نشنیده بودم. Marina Tsvetaeva به نام Le Poَete et le temps. جستاری در همین باب. مدتها بود که جستاری به این زیبایی نخوانده بودم؛ زیبا، عمیق و ساده مثل شعری دلپذیر، با لذت فراوان خواندم و روحم شاد شد. یوسف عزیز خیلی متشکرم.»
اسحاقپور هم در مراسم بزرگداشت مسکوب در پاریس سخنرانی مفصلی کرد و جایی از آن گفته بود: «برای مسکوب اخلاق جوهری بود از ميراث دنيای حماسی و از ايران قرن چهارم و پنجم هجری. يک جنبهی اين اخلاق آزادمنشی و حس داد بود که به خاطر آنها مسکوب انواع ناعدالتی و تنگنايی و شکنجه جسمی و روحی را با بردباری و وقار تحمل کرده بود و میکرد و نه اينکه اينها را حس نکند. هر کس با روزها در راه آشنايی داشته باشد میداند که تا چه اندازه زخمپذير بود و چقدر دنيای روحی شاهرخ دنيای متلاطم از احساس و در احساس بود.» کتابی هم با عنوان «سرگذشت فکری شاهرخ مسکوب» در مورد او نوشت که توسط نشر فرهنگ جاوید در دسترس است.
اما هر مروری، حتی به کوتاهی این مرور، بدون ذکر مطالعات و البته تالیفات او در زمینه هنرهای تجسمی و تصویری ناکافی است. مشهورترین اثرش در این زمینه «مینیاتور ایرانی، رنگهای نور، آینه و باغ» بود که جمشید ارجمند به فارسی برگرداند. در این کتاب او نقاط تفارق بین نقاشی ایرانی (مینیاتور) با نقاشی غربی یا چینی را میکاود و ریشههای فکری مانوی حاکم بر آن و نبود سایه، تسلط نور و عدم وجود پرسپکتیو را تحلیل میکند. تکنگاری مشهور دیگری بر آثار هنری شهره فیضجو نوشت که مانند خودش ایرانی یهودی مهاجری در غرب بود و به فارسی هم موجود است.
یوسف اسحاقپور را به زحمت بتوان ایرانی خواند. به زحمت هم میتوان ار ریشههای ایرانی او صرفنظر کرد. اما وجود او در دنیای تحلیل هنری دلگرمی برای ایرانیها بود که این خاک هم لم یزرع نیست و اگر در محیط خوبی قرار بگیرد یا محیط خوبی بسازد، ممکن است میوههای درخوری پرورش دهد. 81 سال عمر کرد که برای فرزانگان 81 سال هم ناکافی است و رفتنشان باعث دریغ.