مربع مرگ و سنگر پوشالی …؟
مربع مرگ و سنگر پوشالی …؟
موقع ورود به کاخ جوانان یکی از مدیران کاخ به من (رضا براهنی) گفت که شایع شده است شما برای مخالفت با این چهار شاعر (سایه، کسرائی، مشیری و نادرپور)، امروز به کاخ آمدهاید. گفتم من آمدهام تا اگر این چهار تن، حرفي خلاف موازین شعر گفتند، بی درنگ جواب بگویم، گفتم درباره این چهار شاعر در گذشته مطالبی نوشتهام که عقیده بسیاری از آدمهایی که شعر میخوانند، از آنها برگشته است و اکنون اینها رسماً در مقابل من و نقد شعرشان و حتی شعر نسل ما این اتحاد مربع را تشکیل دادهاند.
گفتم میخواهم اگر لازم باشد با کمال متانت موقعيت این چهار شاعر را برای خودشان -دیگر نه روی کاغذ، بلکه از همان روبرو- روشن کنم شاید بتوانیم یکی دو تن از اینها را از مرگ شعری حتمی نجات دهیم.
قبلاً این را بگویم که سالن کاخ جوانان ، برای شعر سالن خوبی است ولی باید در نظام کلی آن دست برد و برداشت مدیران انجمن ادبی کاخ و طرز تلقی آنها را از شعرعوض کرد.
مثلاً این عادت که شعرا خودشان در صف اول جلسه بنشینند و خانم یا آقایی روی صحنه برود و شعر شعرای حاضر در جلسه را به اصطلاح دکلامه! کند، باید از بین برود، این عادت که خانمی بيايد و شعر را معرفی کند و تا ختم قرائت شعر و یا سخنرانی شعرا روی صحنه بنشینند، قابل تحمل نیست، این عادت که به صحنه یك قيافه رمانتيك و آریستوکراتیك بدهند.
مثلاً به جای صندلی معمولی برای نشستن سخنرانان و یا شاعران از مبل استفاده کنند و در برابرشان گل بگذارند و شمع بورژوائی بسوزانند – باید از بین برود. این قبیل کارها همه در حاشیه يك جلسه شاعرانه است در حالیکه شعر از کلمه ساخته شده است و برای خواندن آن کافی است که خود شاعر، شعرش را بخواند، و بيننده ببیند یا با دو گوشش بشنود. تشريفات اضافی، شعر را از سطح یک سلاح و از مقام يك هنر، تا حد يك تفنن مضحك پائين ميآورد. و نباید چنين بشود.
من و میم آزاد و دوستان دیگر کنار هم نشستیم و جلسه که شروع شد و خانمی شعر سرمه خورشید نادرپور را که شعر بدی است، دکلامه کرد و بعد شعر خستهکنندهای از فریدون مشیری خواند که از بس مهمل بود داد جماعت درآمد. بعد يك آقای بلندقدی که جلو ما نشسته بود پاشد و رفت شعری از سایه خواند و شعر بد را بدتر خواند و بعد برگشت و آمد دوباره جلو ما نشست.
بعد يك آقای احساساتی با صدایی که بیشباهت به صدای «بهرام» در دوبله اتللو نبود شعر «هنگام هنگامهها»ی کسرائی را که قسمت اعظمش شعار است و شعر نیست، قرائت کرد آن هم با کشوقوسهای زائد درادای کلمات و صداها که یکی از لوازم برداشت رمانتيكها ازهر گونه شعر است. بعد خانمی که مدیریت برنامه را به عهده داشت و همیشه روی مبل در صحنه نشسته بود، از شاعران معاصر تقاضا کرد که به صحنه تشریف بیاورند که البته آنها بهترتيب قد و هیکل و عظمت – روی صحنه ظاهر شدند. جلسه شروع شد.
آقای نادرپور به نمایندگی از طرف سه شاعر دیگر مثل همیشه توضیح کوچکی داد و آن سه شاعر دیگر مثل همیشه سرهاشان را به علامت رضا و تسلیم تکان دادند.
این توضیح مختصر بهکلی مشت نادرپوررا باز کرد و ما هم بلافاصله موش را گرفتیم. نادرپور گفت که انجمن ادبی کاخ جوانان، اداره برنامه های شعر کاخ را به عهده او و دوستانش گذاشته است و اگر از شاعران معاصر، کسی یا کسانی خواستند درباره شعر در کاخ حرف بزنند با ما تماس بگیرند. و ثانياً، قرار بر این شده است که اگر کسی سؤالی یا ایرادی داشت روی کاغذ بنويسد و به ما بدهد که ما درعرض هفته روی سؤالها فکر بکنیم و هفته بعد جواب بگوئیم. كلك این نکته دوم توضیح كوچك آقای نادرپور را «آزاد» کَند، صمیمانه پا شد و گفت:
– آقا شما حاضر ما حاضر، جمعیت جوانان «روشنفکر» هم حاضر، پس چرا سوالها را میبرید خانه و بعد يك هفته جواب میدهید آقای نادرپوردر جواب این سئوال سفسطه کرد که البته مثل همیشه نگرفت⁷
گرچه مدیر کاخ جوانان اعلام کرد که به کسی اجازه صحبت داده نمیشود، به دلیل اینکه این جلسه فقط به معرفی شاعران تخصیص داده شده است.
ولی من با اصول کار اینها موافق نبودم نمیتوانستم از ابراز مبانی کارشان خودداری کنم و بههمین دليل عليرغم گفته مدیر کاخ و خطاب به ایشان نه به شاعران معاصر محترم که در صحنه روی مبلها لميده بودند سوال کردم شما از روی چه نوع قضاوت ادبی و بینش شعری و انتقادی اداره جلسات شعر را به عهده آقایان گذاشتهاید برچه اساسی اینها را داوران خوبی میدانید و دیگران را نمیدانید اینها یکی از شاخههای ناچيز شعر معاصر هستند که اگر بهطور کامل پوسیده نباشند، در حال پوسیدن هستند.
این مربع مرگ که در اینجا تشکیل شده برای عوامفریبی است این جبههای که اینجا ساخته شده، برای مبارزه با شعر واقعی و واقعبینی ادبی بهوجود آمده است. علاوه بر این دلیل نیست که ما سؤال بکنیم و اینها جوابها را هفته بعد بدهند.
من میخواهم به این چهار شاعر در حضور جوانان بگویم که به چه دليل ته کشیدهاند و یا در حال ته کشیدن هستند. میخواهم بگویم که چرا مثلاً فلان شعر آقای کسرایی خوب است و فلان شعر آقای نادرپور بد. احتیاجی نیست که آقايان اينجا شعر بخوانند و یا اگر خواندند، بحث درباره شعر نکنند و اگر خواستند بحث بكنند، موکول به هفتههای بعد بکنند…
گرچه شاعران حاضر در میان حضار -نه نشسته در صحنه- کاملاً با این حرفها موافقت داشتند و میخواستند که بحثی وجود داشته باشد، عدهای شروع به تظاهرات به نفع چهار شاعر معاصر که سبیل در سبيل نشسته بودند کردند و البته این عده عبارت بودند از خانوادههای محترم سایه و کسرائی و مشیری و نادرپور که عدهشان ماشاءالله آنقدر زیاد است که میتوانند هر سالن، هر محفل و هر جلسهای را پر کنند و شعارهای رمانتيك بدهند.
آقای نادرپور از این فرصت و از میکروفونی که با عصبانیت تمام در دست میفشرد، استفاده (سوءاستفاده) کرد و با صدایی که بیشتر شبیه صدای نفرین بود، شعارهایی در باره مرگ شعری من و زندگی شعری خودش داد و مثل این بود که دست به درگاه خداوند متعال برداشته است و مرا نفرین میکند و میگوید: «الهی از نظر شعر که پیش مرگم بشی! خدا شعرت را بکشد، خدا نقدت را بکشد و ما را نجات دهد»
میخواستم از پشت میکروفون کاخ جوانان، به جوانان مفهوم مربع مرگی را که بهکار برده بودم، روشن کنم ولی مدیر کاخ اول میکروفون را قطع کرد و بعد دستور داد که هیچکس سوالی نکند. من هم در مقابل این بینزاکتی از طرف مدیر کاخ از دوستانم خواستم که جلسه را ترك كنیم و ترك هم کردیم، دعوتهایی از من در گذشته شده بود که در کاخ جوانان درباره شعر صحبت کنم که من رد کرده بودم.
دعوتی را که مدیر کاخ در آن جلسه از پشت میکروفون از من کرد، بهدلیل بینزاکتی بعدیشان رد میکنم. ولی مفهوم مربع مرگ را که در کاخ جوانان نتوانستم توضیح بدهم، اکنون میخواهم روشن بکنم. مربع مرگ شعری از چهار زاویه تشکیل شده است. این چهار زاویه عبارتند از نادرپور، سایه، مشیری و کسرایی.
از این چهار نفر، سایه و مشیری مردهاند و خدا شعرشان رحمتشان کند، کسرائی سه چهارم کالبد و شعور و أحساس و جهانبینی شاعرانهاش فلج شده است و نادرپور میخواهد با جبهه تشکیل دادن و با تظاهر به متعهد شدن و احساس مسئوولیت کردن خود را از مرگ شعری نجات دهد. این مربع، مربع مرگ است به دلیل آنکه مرگ شعری، بر سر و روی هر چهار شاعر، گرد وحشتناك خود را پاشیده و آنها را در سنگری قرارداده است که از آن هیچگونه دفاعی نمیتوان کرد.
این سنگر بهوسیله دیگران فتح شده است و واقعاً تسخیر این سنگر نیازی به کوشش خیلی شديد و عمیق هم نداشت. نادرپور اگر میخواهد نجات پیدا کند، باید مشخصاتی را که موجب مرگ دیگران شده در خود بکشد، این سنگر پوشالی را ترك كند و رسماً به دوستانش خیانت کند و به جبههای ریشهدار و روشنبین بپیوندد وگرنه، ماندن در آن سنگر بیدفاع، جزدر حکم انتحار چیز دیگری نیست.
چیزی که من نفهمیدم این بود که آیا نادرپور و دوستانش کاخ جوانان را سپر خود ساختهاند تا تریبونی برای حمله به طرفداران و دوستداران واقعی شعر پیدا کنند و یا برعکس، کاخ جوانان «مربع مرگ» را سپری کرده است تا بر سر شعر در کاخ جوانان هیاهویی درگیرد؟
منبع: مجله فردوسی