فرهادی، فیلم به فیلم
«رودررو با اصغر فرهادی» گفتگوی مفصل اسماعیل میهندوست منتقد سینما و فیلمساز است با فرهادی که در یک فاصله سیزده ساله (از ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۶) صورت گرفتهاند اما ساختار منسجمی دارند و این ساختار را حفظ کردهاند. «رودررو با اصغر فرهادی» بیش از هرچیز برای هنرجویان کارگردانی سینما مفید است. آنها میتوانند از الف تا ی فیلم ساختنِ تنها اسکار گرفتهی سینمای ایران را مرور کنند. این کتابی است که کارنامه فرهادی را مرور میکند: فیلم به فیلم، سکانس به سکانس، نما به نما و معنا به معنا.
رودررو با اصغر فرهادی گفتگوی اسماعیل میهندوست با اصغر فرهادی
ناشر: چترنگ
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۴۹۶
«رودررو با اصغر فرهادی» گفتگوی مفصل اسماعیل میهندوست منتقد سینما و فیلمساز است با فرهادی که در یک فاصله سیزده ساله (از ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۶) صورت گرفتهاند اما ساختار منسجمی دارند و این ساختار را حفظ کردهاند. «رودررو با اصغر فرهادی» بیش از هرچیز برای هنرجویان کارگردانی سینما مفید است. آنها میتوانند از الف تا ی فیلم ساختنِ تنها اسکار گرفتهی سینمای ایران را مرور کنند. این کتابی است که کارنامه فرهادی را مرور میکند: فیلم به فیلم، سکانس به سکانس، نما به نما و معنا به معنا.
رودررو با اصغر فرهادی گفتگوی اسماعیل میهندوست با اصغر فرهادی
ناشر: چترنگ
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۴۹۶
فرهادی، فیلم به فیلم
مصاحبهها، فرمی محبوب در بین کتابهای سینمایی هستند. این گفتگوهای بلند یا کوتاه با فیلمسازان و اهالی سینما، برای سینمادوستان حرفهای و آماتور راهی هستند برای نزدیک شدنشان به سینما. هرکس به نوعی و از دریچهای. برای بعضی خواندن (و حالا دیگر دیدن و شنیدن) گفتگویی با یک سینماگر در واقع امتداد رابطه با او یا فیلمش است. نوعی کش آمدن اثر و لذت بیشتر. برخی دنبال سوالات خود از اثر و نقاط مبهم میگردند و برخی دیگر به چشم آموزش سینما به آن نگاه میکنند.
بهترین مصاحبهها و آنهایی که به یاد ماندهاند، همانها هستند که از دریچه بررسی کارنامه و سینمای یک فیلمساز به جایی فراتر از آن میزنند.
«سینما به روایت هیچکاک» (گفتگوی فرانسوا تروفو با فیلمساز محبوبش هیچکاک/مترجم پرویز دوایی)، «روزی روزگاری سرجیو لئونه» (گفتگو با نوئل سیمسولو/مترجم ناصر تکمیل همایون) و «گفتگو با بیلی وایلدر» (باز هم گفتگوی یک فیلمساز جوان یعنی کامرون کروو با فیلمساز محبوبش/مترجم گلی امامی) ویژگیهایی مشترک دارند: به درون کارنامه کاری و هنری گفتگوشونده میزنند، پر هستند از طنز و شوخیهای استادانه (معمولا فقط آدمهایی که موفقیتشان تثبیت شده میتوانند حین جدیترین صحبتها دست به شوخی بزنند!)، گفتگوکننده دخالتی فعالانه دارد و از همه مهمتر اینکه درباره همه چیزند. همانقدر درباره سینما که درباره جدیترین مسائل و نیز روزمرهترین احوال زندگی.
«رودررو با اصغر فرهادی» گفتگوی مفصل اسماعیل میهندوست منتقد سینما و فیلمساز است با او که طی سالها صورت گرفته. گفتگوهای کتاب اگرچه در یک فاصله سیزده ساله (از ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۶) صورت گرفتهاند اما ساختار منسجمی را دارند و حفظ کردهاند.
گفتگوها اتفاقا روند خطی نداشتهاند. اولین گفتگو به لحاظ زمانی، مربوط به فیلم «شهر زیبا»ی فرهادی است که اردیبهشت ۸۳ انجام شده و در مجله صنعت سینما به چاپ رسیده است. این گفتگو و گفتگویی که بعد از «چهارشنبه سوری» صورت گرفته، بخشی از مصاحبههای مجله صنعت سینما بودهاند که از ابتدا به قصد نقد فنی و با رویکرد کارگردانی انجام میشدند.
در مقطع بعدی در سالهای ۹۰ و ۹۱ گفتگوهای دیگری به منظور تهیه یک کتاب انجام شده و آخرین ویرایش کتاب (چاپ سوم که انتشارات چترنگ منتشر کرده) با اضافه شدن گفتگویی مفصلتر از گفتگوهای قبلی حول فیلم «فروشنده» کامل شده است. این گفتگوها فیلم به فیلم مفصلتر میشوند (حجم فصل شهرزیبا ۲۵ صفحه است در مقابل گفتگوی فروشنده که ۱۱۶ صفحه ادامه دارد)، و همگی روی جزئیات متمرکزند. جزئیاتی از قبیل میزانسنهای صحنههایی مشخص از فیلم، کار با بازیگران، رنگ و نور و قاببندی و تشریح و موشکافی سکانس به سکانسِ فیلم.
در عالم مطبوعات بدترین مصاحبهها را با ضبط صوت مقایسه میکنند. مصاحبهکننده وقتی ضبط صوت است که یا دانش کافی در مورد موضوع مصاحبه ندارد یا اعتماد به نفس لازم را نداشته و اصطلاحاً مقهور شخصیت مصاحبهشونده شده است. البته مشهور است که مصاحبهکننده بد حتی از ضبط صوت هم بدتر است! اگر ضبط صوت نقطه صفر باشد، چنین مصاحبهکنندهای در بخش منفی محور مختصات سیر میکند!
اسماعیل میهندوست اما هم به سینما و کارگردانی مسلط است و هم مرز بین گفتگوی چالشی و جدلی با گفتگوی نرمی که یک طرف پرسش مطرح میکند و طرف دیگر پاسخ میدهد را رعایت کرده و به دام هیچ یک از این دو حالت نیفتاده است. بعضی از جاهای مصاحبه حضور ذهن او به حدی است که اگر نگوییم از فیلمساز پیشی گرفته اما در شرح و یادآوری جزئیات صحنه از فیلمساز چیزی کم هم ندارد.
برای اینکه از بحثی توصیفی دور شویم و کمی عینیتر برای مخاطبی که هنوز کتاب را نخوانده (گرچه سینمای فرهادی را دوست دارد) فضای حاکم بر گفتگوها را بازسازی کنیم احتیاج به مثال داریم. مثال هم فراوان است. اما من به صفحه ۲۴۳ (چاپ سوم، نشر چترنگ) رجوع میکنم به عنوان یک نمونه. اما نمونهای که بیانگر است.
اینجا صحبت از زبان بصری فرهادی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» است. پیش از آن درباره نقطه دید بچهها، برنامهریزیشده بودن یا نبودن تلاقی نگاهها و معنای کات نداشتن سکانس دادگاه اول فیلم (معنای کات نداشتن این است که هنوز جدایی رخ نداده) حرف زده شده است. فرهادی معتقد است «زبان فیلم، فاصله اثر شما با واقعیت است.
و دکوپاژ سعی میکند همه چیز را به سمت واقعیتر بودن ببرد، در نتیجه اندازه نماها غالباً متوسط است» میهندوست به سکانس بازپرسی اشاره میکند که «به کرات خط [خط فرضی] را میشکنی و تنوع زوایا و برداشت داری؛ معلوم است که خیلی ملات داری» و میپرسد «با توجه به این که تکدوربینه کار کردهای، برای تداوم حس کل صحنه را از زوایا و اندازههای مختلف تکرار کردهای یا فقط بخشی را.
برای آنها که حداقل یک بار پشت دوربین ایستادهاند، این سوال مهمی است. یک تصمیم مهم برای کارگردان است. اینکه صحنه را بارها و بارها با بازیگران تکرار کنی و هربار دوربین را یکجا قرار بدهی تا بعدا سر میز تدوین هر اندازه نمایی در اختیار داشته باشی (که بازیگرانت را دیوانه میکند و فیلمبردار را حتما به جنون میرساند!) یا از دوربینهای بیشتری استفاده کنی (که یعنی خرج بیشتر!) یا کاری که فرهادی کرده و مابین همه اینهاست.
فرهادی توضیح میدهد «بخشی از نماهای بازپرس را در نمای بازتر، بخشی را در نمای بستهتر و بخشی را از زوایای دیگر میگرفتیم و چندتا از دیالوگهای نادر از سه زاویه گرفته شد.»
نکته مهم اینجاست که فرهادی وقتی فیلمنامه دستش است و در صحنه فیلمبرداری ایستاده، نماهای مورد نیازش در تدوین را در ذهنش مشخص کرده و از ۴۶۰ صفحه مصاحبه این کتاب بیشترین نتیجهای که میگیرید این است که او بدون محاسبه دست به هیچ کاری در فیلمنامه و اجرا نمیزند و البته روی دیگر سکه این نگاه است که کار او بسیار خشکتر و مهندسیشدهتر از خیلی هنرمندان دیگر سینماست.
چشمم را میبندم و فکر میکنم کدام قسمت از گفتگوهای مفصل را بدون مراجعه به کتاب و جاهای البته معدودی که خط کشیدهام به یاد میآورم. جالب اینکه دو جایی که در ذهنم ماندگار شدهاند، یکی در آخر کتاب است و یکی همان اول کتاب، پیش از آنکه فیلم به فیلم پیش برویم. جایی در اواخر مصاحبه فرهادی گله و شکایت از این دارد که دیگر نمیتواند در روز به جاده اصفهان بزند و یا به عادت قدیمش خیابان جمهوری را پیاده طی کند.
شهرت زندگی او را تغییر داده. لااقل در داخل کشور، سوار تاکسی و مترو و اتوبوس شدن برایش سخت شده. سالها پیش ناصر تقوایی (که در گفتن جملاتی که به جمله قصار پهلو بزنند خیلی تواناست) گفته بود هنرمند یک سوم عمرش را تجربه میکند و دوسوم دیگر آن تجربهها را به هنر تبدیل میکند. نگران فرهادی شدم. آیا بعد از این شهرت ارتباطش با جامعهاش مختل نمیشود؟ افت کیفی «فروشنده» نسبت به دو فیلم موفقش و یا به دل ننشستن دو فیلمی که در خارج از کشور ساخته به این قطع ارتباط عادی مرتبط نیست؟
در ابتدای کتاب، پیش از ورود به بحث اولین فیلم، فرهادی از دوران کودکی و اولین فیلمهای کوتاه و مستندش و شرح ورود ناخواسته به رشته تئاتر صحبت میکند.
فرهادی بعد از گم شدن نگاتیوهای فیلم مستندش از سینما ناامید میشود و به سودای پزشکی کنکور میدهد اما قبول نشدنش در کنور را به حساب خواست کائنات میگذارد و سال بعد برای رشته سینما کنکور هنر میدهد ولی ممتحنان تشخیص میدهند برای تئاتر مناسبتر است چون در جلسه شفاهی بیشتر درباره نوشتههایش حرف زده! اعتماد به نفس او در کودکی و دوازده سالگی برای ساخت فیلم با یکسری امکانات حداقلی ستایش برانگیز است.
آن هم از روی کتاب کارگردانی که پیدا کرده و خوانده. آینده فرهادی در این مقدمه مشخص است. پیش از آنکه وارد بحث فیلمها شویم.
«رودررو با اصغر فرهادی» بیش از هرچیز برای هنرجویان سینما و رشته کارگردانی مفید است. آنها میتوانند از الف تا ی فیلم ساختن تنها اسکار گرفته سینمای ایران را مرور کنند. این کتابی است که کارنامه فرهادی را مرور میکند: فیلم به فیلم، سکانس به سکانس، نما به نما و معنا به معنا.