ساعدی، نویسندهای دغدغهمند بود، او را نمیتوان بدون رجوع به تاریخ شناخت. آثار او در تجربهی زیستهی او، در تاریخ معاصر او، در هول و هراس سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد و در آشفتگیهای دههی پنجاه جامعهی ایران ریشه دارند. جهان داستانهای ساعدی، جهان نیازمندان بیقهرمانی است که در پی قهرمانبافی و قدیسپروری عمرشان تباه شده است و از قهرمان هم خبری نیست. جهان ساعدی، جهانی تقدیری است.
«شناختنامهی ساعدی» که کورش اسدی نوشته، از جمله کارهای جدی است که روی آثار (عموما داستانها)ی ساعدی انجام شده است. اسدی در شناختنامهی غلامحسین ساعدی تلاش میکند علاوه بر بررسی آثار ساعدی، به چند سوال مشخص درباره ساعدی پاسخ دهد: چرا ساعدی دهه پنجاه نسبت به ساعدی دهه چهل، خالق آثار ضعیفی است؟ نقطهی اوج کارنامهی ساعدی کجا است؟ و چرا ساعدی رماننویس خوبی نبود؟
اما بهانه این پرونده سه کتابی بود که با عناوین «محال ممکن»، «در سراچه دباغان» و «محاکمهی میرزارضای کرمانی» از غلامحسین ساعدی سال گذشته به بازار کتاب عرضه شد. در این مطلب سه کتاب فوق بررسی شدهاند و تلاش شده به این سوال پاسخ داده شود که این کتابها تا به حال کجا بودهاند و در کارنامه ساعدی چه جایگاهی دارند و آیا انتخاب مناسبی برای ساعدیخوانی هستند؟
روبرت صافاریان نگاهی انداخته به داستان «خاکسترنشینها» از مجموعه واهمههای بینام و نشان. «ساعدی دنیایی پرهراس خلق میکند برازندهی عنوان کتابهایش: ترسولرز، واهمههای بینامونشان، … دنیایی که هم از موقعیت عینی آدمها ناشی میشود (موقعیت دایی بزرگ و ترس از لو رفتن، فقر و گرسنگی) و هم از ترسهای ناشناختهی آنها (گریهی بیدلیل، ترس از اتفاق بد، ترس از شب و تاریکی و ماهگرفتگی).»
نگاهی به داستان «خاکسترنشینها» از کتاب واهمههای بینامونشان غلامحسین ساعدی
در پایان نگاهی هم انداختهایم به زندگی غلامحسین ساعدی. یک زندگی پر از فراز و فرود. زندگیای که سال ۱۳۱۴ در تبریز آغاز شد، با حرفه طبابت، آفرینش ادبی، مبارزه سیاسی و زندان و تبعید و دربدری ادامه پیدا کرد و تنها پس از پنجاه سال در پاریس به پایان رسید. چهار برش کوتاه از یک زندگی پرماجرا: