حفرهای به هزارتوی سینما
عکس دستهجمعی با پدرخوانده بیشتر از آنکه یک تکنگاری سینمایی باشد، قطعهای ادبی است و به یک جستار میمانَد. کتابِ صفی یزدانیان، متنی متمرکز دربارهی سهگانهی کاپولا نیست. همانقدر که به پدرخواندهها میپردازد، ردِ آنها را در آثار اسکورسیزی میجوید. گاهی از وودی آلن به ونگ کار وای نقب میزند و جایی از کیارستمی و بیضایی مثال میآورَد. از پشتصحنهی فیلمهای خودش میگوید و همچون هزارتویی که سینما، ادبیات و زندگی را در معانی و احساسهای گوناگونْ بندیِ خود کرده است، آنها را به هم متصل میکند.
عکس دستهجمعی با پدرخوانده (سفر به سهگانهی کاپولا)
نویسنده: صفی یزدانیان
ناشر: گیلگمش
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۲۶۰
شابک: ۹۷۸۶۲۲۹۷۰۳۸۹۲
عکس دستهجمعی با پدرخوانده بیشتر از آنکه یک تکنگاری سینمایی باشد، قطعهای ادبی است و به یک جستار میمانَد. کتابِ صفی یزدانیان، متنی متمرکز دربارهی سهگانهی کاپولا نیست. همانقدر که به پدرخواندهها میپردازد، ردِ آنها را در آثار اسکورسیزی میجوید. گاهی از وودی آلن به ونگ کار وای نقب میزند و جایی از کیارستمی و بیضایی مثال میآورَد. از پشتصحنهی فیلمهای خودش میگوید و همچون هزارتویی که سینما، ادبیات و زندگی را در معانی و احساسهای گوناگونْ بندیِ خود کرده است، آنها را به هم متصل میکند.
عکس دستهجمعی با پدرخوانده (سفر به سهگانهی کاپولا)
نویسنده: صفی یزدانیان
ناشر: گیلگمش
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۲۶۰
شابک: ۹۷۸۶۲۲۹۷۰۳۸۹۲
صفی یزدانیان در متن «کتاب سوختهی پریان غمگین» (دربارهی سریال «دوست درخشان من» ـ نشریهی اینترنتی چهار) مینویسد: «هرگاه که هر فرم هنری جهانی خلق میکند که میشود درونش سکونت کرد اتفاق کمی نیفتاده است.» مواجههی شخصی من با کتاب «عکس دستهجمعی با پدرخوانده»، و تقریباً همهی آثار دیگر نویسندهی آن، چیزی از همین جنس است؛ آثاری که مخاطبِ درگیرش را از خویشتن، حال و جغرافیا جدا کرده و او را بیواسطه در بطن زندگیِ حقیقی رها میکند.
همین اول کار بگویم که کتاب مورد بحثْ متنی متمرکز دربارهی سهگانهی کاپولا نیست. همانقدر که به پدرخواندهها میپردازد، ردِ آنها را در آثار اسکورسیزی میجوید. گاهی از وودی آلن به ونگ کار وای نقب میزند و جایی از کیارستمی و بیضایی مثال میآورَد. از پشتصحنهی فیلمهای خودش میگوید، از خانم دالوی مینویسد و همچون هزارتویی که سینما، ادبیات و زندگی را در معانی و احساسهای گوناگونْ بندیِ خود کرده است، آنها را به هم متصل میکند.
درواقع عکس دستهجمعی با پدرخوانده بیشتر از آنکه یک تکنگاری سینمایی باشد، قطعهای ادبی است و به یک جستار میمانَد.
اما با همهی اینها، نگاه مسلط و موشکاف نویسنده -فارغ از تفسیر و نقد صرف- برای خوانندهاش لحظات درخشانی در زمینهی مطالعات سینمایی آفریده است. پیوند میان سکانس ترور پدرخوانده در میوهفروشی با فیلم گاو خشمگین اسکورسیزی یکی از همین لحظهها است. زمانی که پدرخوانده میوهها را یکییکی به فروشنده نشان میدهد، اعلان یکی از مسابقات مشتزنی جیک لاماتا بر روی شیشهی دکان میوهفروشی به چشم میخورَد.
بُرِش به یک دهه بعدتر: رابرت دنیرو که مشتزنی دیوانه است پیشترها نقش جوانیِ همین پیرمرد خریدار پرتقال را بازی میکرد. بُرِش به فیلم سوم: وینسنت مانسینی به جایی که قبلاً آن میوهفروشی بوده اشاره میکند و به ماری کورلئونه میگوید: «پدربزرگم کارش را اینجا با هفتهای سه دلار شروع کرد.» ناگهان دو خانم پیر از همسایهها پیش وینسنت میآیند تا از او خواهشی کنند.
یکی از آن خانمها کاترین اسکورسیزی است و درست در جایی ایستاده که سالها پیش اعلان یک مسابقهی مشتزنی نصب بوده و سالها بعد پسرش یکی از بهترین آثار خود را را دربارهی یکی از آن دو مشتزن ساخته است. وقتی کاترین اسکورسیزی و اندی گارسیا این صحنه را بازی میکردند، ده سال از تولید آن فیلم میگذشت.
سفر به سهگانهی کاپولا پسکوچههای فراوانی دارد. رویکرد کتاب به سینما گاهی جنبهای آیینی نیز پیدا میکند. آنجا که -از آنا مانیانی تا سوفیا لورن- به مادران ایتالیایی میپردازد، مسألهی «میز ایتالیایی» و «آشپزی از موضع قدرت» را پیش میکِشد و چهارضلعیِ غذا/ مادر/ میز/ عشق را به جمع شدنِ انسانهای نخستین دورِ آتش ربط میدهد، از نمونههای مثالزدنی این جنبه است.
نویسنده گاهی به کاربرد زبان در پدرخوانده اشاره میکند و تمایزهای امر قدسی، امر تباری و امر عادی در آن را شرح میدهد؛ و گاهی به «نتیجهی جادوییِ درست درآمیختنِ چیزها در هنر و ساز و کارِ به بیان در نیامدنیِ خودِ روندِ خلق» میپردازد و به این بهانه از تفاوت بازیگری لارنس الیویر (یکی از کسانی که در مرحلهی پیشتولید به او فکر شده بود) و مارلون براندو میگوید: اگر لارنس الیویر جای براندو بازی میکرد، پدرخوانده پادشاه میشد.
چون الیویر نوعی جلال و شوکتِ شاهی دارد. «دن ویتوی براندو اما شاه نیست. اصلاً آن نگاه نافذ و خردکنندهی ریچارد سوم یا کراسوس را ندارد، حتی به ندرت راست در چشم کسی مینگرد، در صدا و گفتار آرامِ یکنواخت و بیاعتنایش تعمدی به چیرگی بر دیگران نیست. خداست.»
شالودهی کتاب از فرامتنها شکل گرفته و فضای آن به نوعی پروستی است. ایدهها همچون جریانی سیال در ذهن و خاطرهی نویسنده پرورش یافته و روی کاغذ آمدهاند، پنجرهها و بارانها به هم پیوند خوردهاند و هر رایحهای یادوارهی سینماییِ خاص خود را دارد. (بوی روغن زیتون خام یادآور پستوی تجارتخانهی جنکو است و عطر چای گیلان دستها و نگاههای ژان لویی ترنتینیان در شب من پیش مود اریک رومر را تداعی میکند.)
عکس دستهجمعی با پدرخوانده مانند دیگر آثار صفی یزدانیان سرچشمهای اصیل و آشنا دارد و تمام نشانههای جهانِ تکینِ نویسندهاش را در خود جای داده است. به قول خود او، بهتر است این کتاب را بیش از این با کلمات ویران نکنم. «این دیگر دنیای خودِ من است که تو پیشم گستردهای.
هر که میخواهی باش، اُگوست رودن هستی، یا آندری تارکوفسکی یا آنتوان چخوف یا لئونارد کوهن یا ویرجینیا وولف یا فرانسیس فورد کاپولا. من یا حفرهای مییابم و به جهانت میآیم و در این سفر یا به دنیای خودم چیزی میافزایم، یا از آن میگذرم یا لحظهای با آن خوشم و فردا فراموشش میکنم.»
درباره «عکس دستهجمعی با پدرخوانده» میتوانید این پادکست را گوش کنید که گفتوگوی مجید اسلامی است با صفی یزدانیان نویسندهی کتاب.