طنزنویسی که به خودش هم رحم نمیکند!
طنز سداریس در این کتاب نه طنز فلسفی و نه طنز سیاسی است. سداریس در بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم خاطرات طنزآمیز زندگی خود را نوشته و شخصیت های اصلی این کتاب خودش و خانوادهاش هستند. طنز سداریس به هیچ کس حتی خودش هم رحم ندارد. او با زبان الکن خودش، بیاستعدادیاش در گیتار زدن، ناکامیهایش به عنوان یک پرفورمنس آرتیست و… به راحتی شوخی میکند.
بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم
نویسنده: دیوید سداریس
مترجم: پیمان خاکسار
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۱۳
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۳۶
طنز سداریس در این کتاب نه طنز فلسفی و نه طنز سیاسی است. سداریس در بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم خاطرات طنزآمیز زندگی خود را نوشته و شخصیت های اصلی این کتاب خودش و خانوادهاش هستند. طنز سداریس به هیچ کس حتی خودش هم رحم ندارد. او با زبان الکن خودش، بیاستعدادیاش در گیتار زدن، ناکامیهایش به عنوان یک پرفورمنس آرتیست و… به راحتی شوخی میکند.
بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم
نویسنده: دیوید سداریس
مترجم: پیمان خاکسار
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۱۳
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۳۶
ترجمهی آثار طنز کار دشوار و پیچیدهای است و مترجمین اینگونه آثار، علاوه بر اشراف بر متن کتاب باید تا حدودی با فرهنگ و ادبیات عامیانهی زبان مبداء نیز آشنا باشند تا بتوانند شوخیها، ظرایف و لطایف موجود در زبان اصلی را به درستی درک و به زبان مقصد ترجمه کنند..
پیمان خاکسار یکی از مترجمان خوبی است که با معرفی دیوید سداریس؛ طنزنویس پرآوازهی آمریکایی و ترجمهی چندین اثر از او، ناشران و مترجمین ایرانی دیگر را نیز به فکر ترجمهی آثار این طنزپرداز آمریکایی انداخت هر چند به عقیدهی نگارنده هیچکدام از مترجمان دیگر تا امروز نتوانستند کتابی با اقبال و به قوت بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم از دیوید سداریس ترجمه کنند.
این کتاب که معروفترین اثر سداریس و نخستین اثر ترجمهشده از او به زبان فارسی محسوب میشود، به گفتهی پیمان خاکسار تقریبا به تمام زبانهای زنده و مردهی دنیا ترجمه شده و روی آن حتی یک نقد منفی نیز نوشته نشده است. نام کتاب نیز از محتوای نخستین داستان مجموعه با عنوان بتاز کارولینا گرفته شده.
سداریس در این داستان درگیریهای خودش را در دوران کودکی با مآمور سامسون؛ گفتار درمان مدرسه ابتداییاش نقل میکند و از خاطرات دورانی میگوید که به جرم اینکه «سین» و «شین»ش میزده به همراه چند دانشآموز دیگر در چنگال مامور سامسون اسیر شده بوده تا به قول خودش بالاخره بتواند یک روز درست حرف بزند!
«مامور سامسون گفت: «هدف ما اینه که بتونیم کاری بکنیم که تو بالاخره بتونی درست حرف بزنی» تمام سعیاش را میکرد گه هر چه سین و شین در جملههایش بود موکد بیان کند و تلاشش واقعا روی اعصاب بود «من میخوام کمکت کنم ولی هر چقدر بیشتر مسخرهبازی در بیاری جلساتمون طولانیتر میشه.»…»
طنز سداریس در این کتاب نه طنز فلسفی و نه طنز سیاسی است. سداریس در بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم خاطرات طنزآمیز زندگی خود را نوشته و شخصیت های اصلی این کتاب خودش و خانوادهاش هستند.
طنز سداریس به هیچ کس حتی خودش هم رحم ندارد. او با زبان الکن خودش، بیاستعدادیاش در گیتار زدن، ناکامیهایش به عنوان یک پرفورمنس آرتیست و… به راحتی شوخی میکند. سداریس همچنین با طنزش آنچنان تصویری از پدر، برادر و خواهر و مادرش جلوی چشم خوانندگانش میآورد که مخاطب به این فکر میافتد که اگر جای خانوادهی نویسنده بود بعد از خواندن این کتاب حتما از او دلخور میشد و حتی با او قهر میکرد!
اما راز سداریس در سادگی و روراستیاش است و همین صاف و سادگیاش است که منجر به در امان ماندن از عواقب شوخیهای بیرحمانهاش میشود.
طنز سداریس هرچند نیشدار و تند است اما شیرینی خاص خودش را هم دارد. بر همین اساس است که داستانهای کوتاهش بیشتر مخاطب را میخنداند تا اینکه بخواهد او را مورد گزش قرار دهد. همچنین این داستانها با وجود داشتن ماهیتی مجزا، بههمپیوستگی هم با همدیگر دارند.
دیوید سداریس در داستانهایش شخصیتهای ثابت و بانمکی خلق کرده دارای ویژگیهای کمیک، روابط بین آنها بهنحوی است که خودش ایجاد طنز و کمدی میکند؛ مثلا برادر دیوید به شدت بددهان و بیادب است و بر عکس او پدرش آدمی بسیار مودب است که حتی فحش دادن بلد نیست. روابط بین این دو در داستان «تو نمی تونی خروس رو بکشی» طنزی شیرین و خواندنی را ایجاد کرده.
گاهی نیز سداریس در داستانهایش موقعیتهای کمدی را ایجاد کرده که هم بهشدت تصویریاند و هم بسیار بانمک. مثلا در داستان «جیب بُر و جیب بُریانی» موقعیتی است که سداریس و رفیق صمیمیاش هیو داخل مترو مقابل یک زن و شوهرآمریکایی میایستند.
زن و شوهر آمریکایی که تصور میکنند سداریس و هیو فرانسوی هستند و چیزی از زبان انگلیسی سر در نمیآورند به زبان انگلیسی جلوی چشم آنها حرفهای زشت و بدی دربارهشان میزنند. این موقعیت طنز که بسیار بامزه است چنان تصویری از آب در آمدهاند که میتواند سکانسی از یک فیلم کمدی باشد.
سداریس در کلیهی داستانهای بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم، همواره حرفی برای گفتن و پیامی برای مخاطب دارد. طوریکه گاه همچون داستان «رویاهای غولآسا، عُرضههای کوتوله» از همان ابتدا با زبان طنز از معایب آرزوهای بلندپروازانه والدین برای فرزندانشان میگوید و موضوع فرهنگی و تربیتی بااهمیتی را طرح میکند و گاه مثل داستان «پسر گنده» از موضوعی بیاهمیت و حتی تا حدودی مشمئز کننده و بیتربیتی(!) به یک نتیجهی فرهنگی و تربیتی میرسد.
همین شگرد است که سبب میشود حتی داستانی مثل «پسر گنده» که در ظاهر هزلآمیز و فکاهی به نطر میرسد، در زیر مجموعهی ادبیات طنز دسته بندی شود.
تاکنون از دیوید سداریس دو کتاب دیگر با ترجمه پیمان خاکسار با عناوین مادربزرگت رو از اینجا ببر و بیا با جغدها درباره دیابت تحقیق کنیم منتشر شده که مطالعهی آنها نیز خالی از لطف نیست هر چند به عقیدهی نگارنده هیچکدام به جذابیت و طنازی بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم از آب در نیامده است.