سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

شعری از یون فوسه: یک انسان اینجاست

شعری از یون فوسه: یک انسان اینجاست

 

یون فوسه، نویسنده و شاعر نروژی اشعار خود را چنین توصیف می‌کند: «تخته‌پاره‌های شناور بر آب». او در سواحل هاردانگرفورد نروژ بزرگ شد؛ چشم‌اندازی مملو از خطوط مواج، آب و باد، سنگ و باران. این مناظر از موتیف‌های تکراری آثار اوست. برای خود فوسه، پیام و معنای هنر مهم نیست بلکه مهم آن چیزی است که او آن را “صدای بی‌صدا” می‌نامد: یک جور بصیرتی که بین خطوط و  پشت کلمات، در سکوت هستی و در میان خطوط مواج، آب، باد، سنگ و باران تجربه می‌شود.

(مترجم)

یون فوسه، نویسنده و شاعر نروژی اشعار خود را چنین توصیف می‌کند: «تخته‌پاره‌های شناور بر آب». او در سواحل هاردانگرفورد نروژ بزرگ شد؛ چشم‌اندازی مملو از خطوط مواج، آب و باد، سنگ و باران. این مناظر از موتیف‌های تکراری آثار اوست. برای خود فوسه، پیام و معنای هنر مهم نیست بلکه مهم آن چیزی است که او آن را “صدای بی‌صدا” می‌نامد: یک جور بصیرتی که بین خطوط و  پشت کلمات، در سکوت هستی و در میان خطوط مواج، آب، باد، سنگ و باران تجربه می‌شود.

 

 

شعری از یون فوسه: یک انسان اینجاست

 

 

یک انسان اینجاست

 

و سپس غیب می‌شود

 

در درون خود

 

همراه با باد ناپیدایی که می‌وزد

 

و ملاقات می‌کند با تکانه‌های صخره

 

و درمی‌آید به شکل معنا

 

در وحدتی همیشه تازه

 

در سکوت محض

 

از آنچه هست و آنچه نیست

 

جایی که باد

 

باد می‌گردد

 

جایی که معنا

 

معنا می‌یابد

 

در حرکتی بی‌اختیار

 

از همه ان چیزهایی که بوده است

 

و به یکباره است

 

از یک منشا 

 

جایی که صدا، معنا را با خود می‌برد

 

پیش از انکه کلمه خودش را بشکند و 

 

تقسیم کند

 

و دیگر از آن پس

 

هیچگاه ما را ترک نخواهد کرد

اما

 

آن در تمام گذشته و در تمام آینده

 

جاری است

 

و آشکار است

 

در چیزی که نیست 

 

چیزی در مرز محو شدن

 

میان آنچه بوده

 

و آنچه خواهد شد 

 

آن نامتناهی و بدون فاصله است 

 

در همان حرکت پاک و

 

محو می‌شود

 

و انجا می‌ماند

 

در حالی که ناپدید می‌گردد

 

روشن می‌گردد

 

تاریکی‌اش

 

در حالی که سخن می‌گوید

 

از سکوتش

 

هیچ جا نیست

 

همه جا هست

 

نزدیک است

 

دور است

 

و جسم و روح

 

به هم می‌آمیزند

 

و یکی می‌شوند

 

و کوچک است

 

تا اندازه‌ای بزرگ

 

بسان هر چیزی که هست

 

به کوچکی هیچ چیز

 

و همه حکمت در آنجا است

 

و هیچ نمی‌داند در درون خود

 

جایی که هیچ چیز تقسیم نمی‌شود

 

و همه چیز به یکباره 

 

خودش می‌گردد

 

و هر چیز دیگری در آن

 

تقسیم شده

 

که تقسیم نمی‌شود

 

در مرز بی‌پایان

 

طوری که اجازه داده‌ام

 

ناپدید گردد

 

در حضور آشکار

 

در حرکت ناپدیداری

 

حالا بیا و 

 

در روشنا قدم بزن

 

در جایی که درخت، درخت است

 

جایی که صخره، صخره است

 

و جایی که کلمات 

 

در یک وحدت گنگ (مامفهوم) هستند

 

از همه چیزهایی که پیش از این بوده است

 

از هر چیزی که ناپدید می‌شود و

 

همچنان باقی خواهد ماند

 

به شکل کلماتی آشتی‌دهنده

 

 

 

 

A human being is here


and then disappears


in a wind


that vanishes


inwards


and meets the rock’s movements


and becomes meaning


in always new unity


of what is


and what is not


in a silence


where wind


becomes wind


where meaning


becomes meaning


in lost movement


of everything that has been


and at once is


from an origin


where the sound carried the meaning


before the word divided itself


and since then never left us


But it is


in all past and it is in all future


and it is


in something


that doesn’t exist


in its vanishing border


between what has been


and what shall come


It is infinite and without distance


in the same movement


It clears up


and disappears


and remains


while it disappears


And it lights up


its darkness


while it speaks


of its silence


It is nowhere


It is everywhere


It is near


It is far


and body and soul meet


there as one


and it is small


and as big


as everything that is


as small as no thing


and where all wisdom is


and no thing knows


in its innermost self


where nothing is divided


and everything is at once itself and everything else


in the divided


which is not divided


in endless boundary The way I let it disappear


in obvious presence


in vanishing motion


and walk around in the day
where tree is tree


where rock is rock


where wind is wind


and where words are an incomprehensible unity


of everything that has been


of everything that disappears


and thus remains


as conciliatory words

 

ادبیات نروژ

یون فوسه

 

 

 

  این مقاله را ۳ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *