شرافت ادبی
پرویز ناتل خانلری 50 سال پیش درباره اهمیت شرافت ادبی نوشته است. او جوانمردی و شرافت را در کار ادبیات مهمتر از هر پیشه دیگری دانسته و مثال های متعددی هم در این باره آورده است. جالب اینجاست که در همان زمان هم یکی از مشکلات رایج در ادبیات، انتشار دوباره اثر ترجمه ای با نامی جدید و بدون در نظر گرفتن حق و حقوق مترجم اصلی بوده است. خانلری این مطلب را در سرمقاله شماره اردیبهشت سال 1349 مجله سخن نوشته و در پایان تاکید کرده که شرافت باید در همه ابعاد جامعه وجود داشته باشد تا همه بدانند که دفاع از منافع دیگران در حکم دفاع از منافع شخصی خودشان است.
پرویز ناتل خانلری 50 سال پیش درباره اهمیت شرافت ادبی نوشته است. او جوانمردی و شرافت را در کار ادبیات مهمتر از هر پیشه دیگری دانسته و مثال های متعددی هم در این باره آورده است. جالب اینجاست که در همان زمان هم یکی از مشکلات رایج در ادبیات، انتشار دوباره اثر ترجمه ای با نامی جدید و بدون در نظر گرفتن حق و حقوق مترجم اصلی بوده است. خانلری این مطلب را در سرمقاله شماره اردیبهشت سال 1349 مجله سخن نوشته و در پایان تاکید کرده که شرافت باید در همه ابعاد جامعه وجود داشته باشد تا همه بدانند که دفاع از منافع دیگران در حکم دفاع از منافع شخصی خودشان است.
عارفی، هشت نه قرن پیش ازین، با عیاری روبهرو شد و به قصد آنکه او را از کارهای ناپسندیده بازدارد پرسید که «جوانمردی چیست؟». عیار گفت: «جوانمردی من یا تو؟» عارف گفت: «مگر جوانمردی صورتهای گوناگون دارد؟» گفت: «آری، جوانمردی من آن است که دست از عیاری بشویم و به کنجی بنشینم و خرقه بپوشم و از آنچه کردهام به درگاه خداوند بنالم و توبه کنم.» عارف گفت: «جوانمردی من چیست؟» گفت: «اینکه خرقه را از سر بیرون کنی و بیش از این خلق خدا را فریب ندهی.»
از این مثل چنین نتیجه میتوان گرفت که هر پیشهای مستلزم یک نوع «جوانمردی» یا «شرافت» است اگرچه بعضی اصول هست که در همه فنون و پیشهها باید مراعات شود. اما انحراف از اصول شرافت در همه پیشهها به یک درجه برای جامعه زیانبخش نیست. کاسبی که کم میفروشد یا سنگ تمام در ترازو نمیگذارد از شرافت پیشهی خود منحرف شده است اما این انحراف تنها به خریداران او زیان میرساند.
در پیشهی نویسندگی وضع چنین نیست، زیرا همه طبقات اجتماع که خواندن و نوشتن میدانند و همه نسلهای یک جامعه از معاصران و آیندگان با آثار نویسنده سروکار دارند، انحراف نویسنده از شرافت پیشهی خود به همه ایشان ممکن است زیان برساند.
جوانمردی را در پیشه نویسندگی «شرافت ادبی» میتوان خواند. نخستین شرط این صفت آن است که نویسنده به ارزش کار فکری، یعنی آنچه پیشه خود اوست، ایمان داشته باشد، یعنی برای این کار بهقدر و شأنی قائل شود. نتیجه این ایمان آن است که به کار همکاران خود به چشم احترام بنگرد و حس کند که محصول ذوق و اندیشه لااقل به اندازه محصولات طبیعی یا صنعتی ارزش دارد. این احساس ایجاب خواهد کرد که درباره آثار دیگران، اگرچه همذوق و همفکر او نباشند، ادب را مراعات کند و در هر بحثی که پیش بیاید از توهین و تحقیر ایشان بپرهیزد.
نویسندهای که دارای این صفت است در بحث با همکاران خود از نیش و کنایه و بهتان احتراز میکند. برای اثبات نظر خود، یا برای غلبه بر حریف، نوشته او را قلب و تحریف نمیکند و وارونه جلوه نمیدهد. همچنین، اگر به پیشه خود قدر میگذارد پیش از آنکه به دیگری ایراد بگیرد یا اعتراض کند میکوشد که از درستی مطلبی که مدافع آن است یقین حاصل کند.
جای تأسف است که گاهی خلاف این معنی را در آثار بعضی از معاصران میبینیم. نویسندهای به دیگری ایراد میگیرد که چرا نوشته است اسکندر را در نوشتههای ایرانیان پیش از اسلام «ملعون» میخواندهاند، و برای اثبات نظر خود به رساله مولانا ابوالکلام آزاد استناد میکند که به عقیده او ثابت کرده است ذوالقرنین مذکور در قرآن همان اسکندر مقدونی است. این نکته که ذوالقرنین که بوده است اکنون موضوع گفتار ما نیست.
اما رساله ابوالکلام آزاد که نویسنده معترض به آن استناد کرده و چندبار به فارسی ترجمه و منتشر شده است درست خلاف این معنی را خواسته است ثابت کند. یعنی مولف آن رساله دلایلی آورده تا بگوید که ذوالقرنین مذکور در قرآن کوروش ایرانی است نه اسکندر مقدونی. میبینید که نویسنده منتقد و ایرادگیر ما اصلا رسالهای را که مورد استناد اوست نخوانده و آن را شاهدی برای اثبات خلاف مدعای مولف آورده است.
شرط دیگر شرافت ادبی آن است که نویسنده خود را طرفدار اصل معین و واحدی نشان بدهد، یعنی در نوشتههای خود به اصول متفاوت و متناقض تکیه نکند، و برای آن که سخن خود را به کرسی بنشاند سراسیمه به در و دیوار نزند.
اگر یکجا مخالف تعصبات دینی و نژادی است جای دیگر از این گونه تعصبها برای بیرون کردن حریف از میدان استفاده نکند، و خلاصه آنکه نشان بدهد که پیشه نویسندگی را برای دفاع از اندیشههای ثابت و معینی که به آنها اعتقاد دارد بهکار میبرد، نه آنکه اعتقادها و ایمانهای متفاوت و مخالف یکدیگر را وسیله کسب شهرت یا رواج نوشتههای خود میکند.
اگر چنین اعتقاد و ایمانی به پیشه نویسندگی در کسی وجود داشته باشد ناگزیر صفت انصاف در او ایجاد میشود که یکی از نتایج آن در صورت لزوم اقرار به خطاست. البته نویسنده نیز، مانند دیگران، از خطا مصون نیست. اما باید که چون به خطای خود پی برد در اثبات آن لجاج نکند و «شرافتمندانه» به آن اعتراف کند و بداند که این اعتراف نه تنها از قدر و شأن او نمیکاهد، بلکه او را در نظر خوانندگان بزرگوارتر و شریفتر و داناتر جلوه میدهد.
نکته دیگر از لوازم شرافت ادبی، مراعات حقوق دیگران است. در محافل علمی و ادبی جهان اعتبار هر نوشته تحقیقی به مدارک و مآخذی است که نویسنده ارائه میدهد. هر دانشمندی همین که کتابی تازه به دستش افتاد پیش از آنکه متن آن را بخواند به فهرست منابع آن رجوع میکند تا بداند که مولف کتاب تا چه اندازه از حاصل کوششهای دیگران بهرهمند شده و کار خود را بر چه پایههایی گذاشته است.
بعضی از نویسندگان ما از این نکته غافلند. گمان میبرند که اگر در نوشتههای خود به کوششهایی که دیگران در همان زمینه کردهاند اشاره کنند از قدر و ارزش آثار خود میکاهند، و میخواهند چنین جلوه دهند که سراسر نوشته ایشان نتیجه ابداع و ابتکار خودشان است.
حتی آنجا که ادیبی پس از مطالعه چندین کتاب بزرگ در هر یک نکتهای یافته و به مآخذ خود اشاره کرده است نویسندهی شتابزده و جویای نام بیآنکه لااقل از روی همان اشارات به اصل مأخذ مراجعه کند عینا همان اشارات را در نوشته خود نقل میکند تا چنین نشان بدهد که خود مستقیما آن کتابها را مطالعه کرده و نخستین بار آن نکتهها را دریافته است.
ایشان از این معنی غفلت میورزند که در کار مطالعه و تحقیق هیچ پیشرفتی حاصل نمیشود مگر آنکه پژوهنده از نتیجه کار و کوشش دیگران آگاه و از آنها بهرهمند گردد و مصداق این بیت عربی را که در ادبیات ما به صورت مثل درآمده است در نظر نمیگیرند که:
والعلی محظوره الا علی من بنافوق بناء السلف
یعنی: هیچ برتری و بلندی میسر نیست مگر برای کسی که روی بنای پیشینیان بنائی بگذارد.
اما انحراف از شرافت ادبی انواع صریحتر و ناپسندتری نیز دارد. از آن جمله اینکه کسی نوشته دیگری را با اندک تغییر، یا بی هیچ تغییری، به نام خود انتشار بدهد. این کار، با کمال تأسف باید گفت در زمان ما رواج دارد. یکی کتابی را از زبانی خارجی به فارسی ترجمه میکند و انتشار میدهد. دیگری، بیآنکه هرگز اصل کتاب را دیده باشد، همان ترجمه او را برمیدارد و به نام خود در رادیو میخواند یا در مجله و کتاب منتشر میکند. موارد متعددی از این کار که باید آن را «دزدی ادبی» یا «دزدی بیادبانه» خواند در این روزگار دیدهایم.
یکی کتابی را ترجمه و منتشر کرده بود، پس از چندسال دیگری آن را به نام خود انتشار داد. مترجم اصلی شرحی نوشت و نشان داد که در ترجمه اصلی خطاهای فراوان مرتکب شده که بعدها درست آنها را دریافته است اما مدعی دوم عین آن خطاها را نقل کرده و البته چون اصل را ندیده یا اصولا آن زبان خارجی را نمیدانسته اشتباهات مزبور را نفهمیده است.
مثال دیگر ترجمه نمایشنامهای است که در یکی از مجلههای ادبی درج شد. مترجم در بعضی موارد بحسب ذوق و سلیقه فارسیزبانان مطالبی از خود به اصل افزوده و در چاپ به آنها اشاره نکرده بود، چنانکه ترجمه مزبور بیشتر اقتباسی شمرده میشد تا ترجمهای دقیق. دیگری به گمان آنکه ترجمه مطابق اصل است آن را عینا به نام خود در رادیو خوانده و آن را ترجمه مستقیم از اصل معرفی کرده بود.
امثال این موارد را مکرر و متعدد در نوشتههای معاصران میتوان یافت. البته در هر پیشهای همکاران نابکار وجود دارند که به شرافت پیشه خود زیان میرسانند. اما آنچه باید مورد بحث قرار گیرد این است که راه جلوگیری از این فساد و حمایت حقوق نویسندگان شریف چیست؟
یکی از علل رواج این نادرستیها بیاعتنایی خود نویسندگان به حفظ حقوق صنفی است. هیچیک از این گونه خطاها یا انحرافها از شرافت ادبی، از چشم کسانی که نویسندگی پیشه ایشان است پنهان نمیماند. اما غالبا در اظهار آنها مسامحه روا میدارند. عذر ایشان گاهی این است که حریف بیشرم است و با ما دشمن میشود و دشنام میدهد پس بهتر آن است که خود را در معرکه وارد نکنیم. گاهی نیز با همین حریف بیشرم آشنایی دارند و میاندیشند که چون به آثار خود ایشان تعرضی نکرده است دفاع از شخص سوم را برعهده ندارند.
این طرز فکر همیشه و در همه موارد موجب ترویج فساد است. کسانی که چنین میاندیشند غافلند از اینکه نادانسته به رواج نادرستی در پیشه نویسندگی کمک کردهاند.
دفاع از شرافت ادبی در درجه اول کار خود نویسندگان است. هر نویسندهای که برای کار خود ارزش قائل است باید بداند که دفاع از حقوق همکاران در حکم دفاع از حق شخصی اوست. اگر در یک مورد تعرض متوجه دیگری است بار دیگر ممکن است متوجه خود او باشد. بنابراین خاموش نشستن در آن مورد، موجب قبول تعرض به شخص خود است.
در کشورهایی که «اتحادیه صنفی نویسندگان» وجود دارد یکی از وظایف آن دفاع از حقوق همکاران در این گونه موارد است.
در درجه دوم خوانندگانند که باید در حفظ شرافت ادبی نویسندگان بکوشند. اگر خوانندهای درمییابد که کسی به حق نویسندهای تجاوز کرده است باید این کار را ناپسند بشمارد و متجاوز یا متعرض را پست و حقیر بداند و او را لایق عنوان «نویسندگی» تلقی نکند.
حاصل این گفتگو آن است که جامعه باید شرافت داشته باشد و همه افراد آن باید بدانند که دفاع از منافع دیگران در حکم دفاع از منافع شخصی و فردی است.