سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

شاعر همان نقاش است

شاعر همان نقاش است

 

«عکسی از هیچ» دفتر شعری تصویری‌ست اما میثم فلک‌ناز شعر خود را از نقاشی یا عکاسی محض به شعر اندیشه نزدیک کرده است. در شعرهای این دفتر تمام تصاویر در خدمت اجرای عدم قطعیت و اصولاً انکار حرکت زمان پیش می‌روند. شاعر از مفهوم زمان تعریف تازه‌ای به دست می‌دهد. زمان مقوله‌ای پیش رونده نیست و در شکلی دایره‌ای قابل رصدکردن است.  

«عکسی از هیچ» دفتر شعری تصویری‌ست اما میثم فلک‌ناز شعر خود را از نقاشی یا عکاسی محض به شعر اندیشه نزدیک کرده است. در شعرهای این دفتر تمام تصاویر در خدمت اجرای عدم قطعیت و اصولاً انکار حرکت زمان پیش می‌روند. شاعر از مفهوم زمان تعریف تازه‌ای به دست می‌دهد. زمان مقوله‌ای پیش رونده نیست و در شکلی دایره‌ای قابل رصدکردن است.  

 

 

شاعر همان نقاش است

 

 

از همان عنوان کتاب می‌توانیم حدس بزنیم که در خوانش اولیه با یک آلبوم مواجه خواهیم بود. شاعر تصویرگر است و ما با متنی ایماژیستی مواجهیم. اتفاقی که شاید به طور طبیعی در تمام شعرها برآورده می‌شود و خاصیت ژانر شعر است. اما به طور خاص در شعرهای تصویرمدار گزاره‌ها یا سطرهای اندیشه‌محوری که به واقعیت‌های روزانه‌ی زندگی انسان معاصر اشاره می‌کنند، معمولاً کمتر دیده می‌شوند. در شعر تصویرمدار این تدوین یا مونتاژ دقیق تصویرهاست که معنا را می‌سازد. شاعر در نقش اجراکننده یا تولیدکننده‌ی محتوا به شکل مستقیم قدم بر نمی‌دارد و بیشتر با ایجاد پاساژهای اندیشیده و طراحی فضاهای سپید راه را برای ورود مخاطب به متن باز می کند.

 

 

اما میثم فلک‌ناز به راه دیگری رفته است و شعر خود را از نقاشی یا عکاسی محض به شعر اندیشه نزدیک کرده است. تکیه‌ی مدام او بر نور و تاریکی چه در شعرهای بلند چه در شعرهای سه-چهارخطی به ما یادآوری می‌کند که او همواره دغدغه‌ی نبرد خیر و شر را در این دفتر با خود حمل می کرده است. شاعر در این مجموعه شعر به جنگ، بیماری، مرگ و عشق نظر می‌کند و هربار به شکلی از وضعیت سیاه و سفید این روزگار می‌گوید.

در جهان شعری او خبری از رنگ‌ها نیست. فضای شعر او فضایی‌ست شبیه به فیلم نوآرهای دهه‌ی هفتاد میلادی. قاب‌ها یا تصاویر شاعر فاقد تعادل و توازند. همه چیز در تعلیقی مضاعف اجرا می شود و شاعر/ کارگردان ِ ما جهان امروز را با همین ویژگی‌ها به تصویر می کشد:

 

تفنگش را زمین می‌گذارد/ چهارپایه‌ی مرده را/ از سنگ‌ها بیرون می‌کشد/ و پشت پیانویی می‌نشیند/ که نیمه‌ی خالی‌اش را / کودکی / با خود به آسمان برده است (صفحه ۶۴)

 

 

سرپاز

 

 

در این شعر ما با تصاویری مواجهیم که عدم تعادل جهان را در تصویر سربازی پیانیست به خوبی نشان می‌دهد. در این جهان جایی برای شناسایی خود وجود ندارد. همه جا تاریک است و شاعر بارها بر همین تاریکی ِ افتاده بر تاریکی در شعرهای گوناگون اشاره می‌کند. او در همین تاریکی تلاش می‌کند خودش را پیدا کند، شناسایی کند و مختصات خود را تعریف کند:

 

باید به چشم‌هات نگاه کنم/ به حروفی که در دهانت مخفی کرده‌ای/ می‌ترسم/ از انفجار پی در پی ِ واژه‌ها/ می‌ترسم از نوشتن/ می‌ترسم از خطوط موازی/ که در دست‌هام تکثیر می‌شوند/ می‌ترسم/ از این ترس لعنتی/ بگذار کلماتم این‌بار / سینه به سینه به لب‌هات برسند/ بی دفتر/ بی ترس/ بی تاریکی… / فراموش نکن/ هیچ پیامبری در جهان/ نوشتن نمی‌داند (صفحه ٣۴ و ٣۵)

 

در شعرهای این دفتر تمام تصاویر در خدمت اجرای همین عدم توانایی یا عدم قطعیت و اصولاً انکار حرکت زمان پیش می‌رود. شاعر از مفهوم زمان تعریف تازه‌ای به دست می‌دهد. زمان مقوله‌ای پیش رونده نیست بلکه ما امروز دیروز را تکرار می‌کنیم. به همین دلیل همه‌ی شعرها به لحاظ مفهومی در شکلی دایره‌ای قابل رصدکردن هستند. ما نمی‌توانیم رو به جلو حرکتی داشته باشیم چون در جهان سیاه و سفید که تاریکی غالب است امکان حرکت رو به جلو وجود ندارد و هر لحظه کیش و مات هستیم.

شاعر در یکی از بهترین شعرهای این دفتر به مفهوم جنگ نگاه می‌کند و اینکه جنگ از ابتدای زمان (همان زمان دایره‌ای) هربار به یک شکل اجرا می‌شود و به این ترتیب مانیفست خود را از جنگ اعلام می‌کند، در شرایطی که تعریفی هم از زمان به ما القا می‌کند.تمام این تعاریف در شکل بدیع و آشنایی‌زدایی‌شده در شعر «پرنده حرف دیگری دارد» به وقوع می‌پیوندد وقتی می‌خوانیم:


جنگ اما تمام نمی‌شود/ فقط کاهی که حوصله‌اش سر می‌رود/ پشت میز می‌نشیند/ پاهایش را روی هم می‌اندازد/ که سیگار دیگری روشن کند / یا / کلاه خودش را از سرش بر می‌دارد/ دست‌هایش را می‌شوید / و دنبال معشوقه‌های قدیمی‌اش می‌گردد/ شاید هم/ سنگ را بی‌خیال شده/ نقش دست‌هایش را بر دهانه‌ی غار می‌کشد/ زمان به عقب بر می‌گردد/ زمان جلوتر رفته است/ و نقطه‌ی کوچکی شده/ که به راحتی می‌تواند / میان این تخیل جا خوش کند/

هنوز صدای کودکی‌هایمان می‌آید/ صدای تفنگ‌های چوبی/ قطارهای خیالی/ صدای قل قل سماور/ قبل از شکستن شیشه ها/ قبل از آن‌که خیابان از خاطره بگذرد/ قبل از آن‌که خانه از خیزران/ اسب را برمی‌دارم/ سرباز را برمی‌دارم/ تانک را برمی‌دارم/ هیروشیما/ خرمشهر/ آشویتس/ و ترکش‌های دیگری که در تنم مانده است/ مهره‌ها را برمی‌دارم/ صفحه را می‌بندم.  (صفحه ٢١ و ٢٢)

 

در تمام لحظه های شعر این فردیت گسترش‌یافته دیده می‌شود. زمانی دایره‌وار و تقدیری محتوم و از پیش تعیین‌شده. مگر آدمی خود صفحه را ببندد وگرنه وقتی پای بازی در میان باشد همیشه خطر سقوط به تاریکی وجود دارد.


میثم فلک‌ناز با اولین دفتر شعر خود توقع مخاطب را از خود بالا می‌برد. چشم به راه خواندن شعرهای دیگر او می‌مانیم چون از پدیده‌های پیرامون و تعاریف رایج در ذهن غبار عادت گرفته و طرحی نو در افکنده است.

 

شعر

  این مقاله را ۵۰ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *