سفرهای تنهایی خارج از منطقه امن
در حالیکه خیلی از اهالی سفر به دنبال برنامهریزی به نقاط مشهورهستند، مسلم ایراننژاد برنامههای سفر متفاوتی میچیند و درنگ در سفر برایش جایگاه مهمی دارد. او برای نزدیک شدن به خود، سفرهای تنهایی را خارج از منطقه امن ترتیب میدهد. ایران نژاد، نویسنده و عکاس کتاب «200 روز» است، کتابی که سفرنامهاش به منطقه سیبری است. او مصاحبه شنیدنی هم با رادیو ماجرا انجام داده. من هم گفتوگوی کوتاهی با او کردهام.
در حالیکه خیلی از اهالی سفر به دنبال برنامهریزی به نقاط مشهورهستند، مسلم ایراننژاد برنامههای سفر متفاوتی میچیند و درنگ در سفر برایش جایگاه مهمی دارد. او برای نزدیک شدن به خود، سفرهای تنهایی را خارج از منطقه امن ترتیب میدهد. ایران نژاد، نویسنده و عکاس کتاب «200 روز» است، کتابی که سفرنامهاش به منطقه سیبری است. او مصاحبه شنیدنی هم با رادیو ماجرا انجام داده. من هم گفتوگوی کوتاهی با او کردهام.
مصاحبه با مسلم ایراننژاد؛ کوهنورد و گردشگر
![](https://vinesh.ir/wp-content/uploads/2024/05/ایرانژاد-سفرمفر4-min-535x400.jpg)
مسلم ایراننژاد در روایت سفرهای خاص خود به بخشی از سیبری، منطقه قفقاز، کوههای مریخی بلوچستان و منطقههای بکر جنگلی طوری از سختیها صحبت میکند که گویا از سفرهای تفریحی میگوید! در حالیکه خیلی از اهالی سفر به دنبال برنامهریزی به نقاط مشهور هستند، ایراننژاد برنامههای سفر متفاوتی میچیند و درنگ در سفر برایش جایگاه مهمی دارد. او برای نزدیک شدن به خود، سفرهای تنهایی را خارج از منطقه امن ترتیب میدهد.
آشنایی من با ایراننژاد در مهر 1400 رخ داد. خسته از پیمایش جنگل انبوه در بالادست، در هوایی سرد و مهآلود در چادر خوابیده بودم که حوالی ساعت 2 نیمهشب، سروصدایی بیدارم کرد. خوابآلود بودم و از جا برنخواستم. صدای گاوبانگی* در جنگل حفاظت شده، سروصدای حیوانهای مختلف و در آن میان سروصدای گفتگوی آدمیزاد میآمد.
صبح زود طبق برنامه به امید دیدن مرالها از نزدیک و شنیدن بانگشان با همراهی دو نفر بلد کار و بومی منطقه به ارتفاعات بالاتر رفتیم. متاسفانه، شانس دیدن از نزدیک آنها را نداشتیم. بعد از ساعاتی پیمایش در سکوت و رسیدن به یکی از کلبههای محیطبانی و عکاسی در کنار بلدهای راه شروع به برگشت به محل کمپ کردیم.
به طرزعجیبی، در روز روشن با دو نفر بلد، حداقل 45 دقیقه سردرگم بودیم و داشت کار به کلافگی میکشید که بالاخره با کمک افراد گروه مسیر را یافتیم. کلی هم از راه اصلی خارج شده بودیم. در محل کمپ از تجربیات و حس و حال شب قبل میگفتیم که در کمال ناباوری شنیدم مسلم ایراننژاد که بی شباهت به پسرجنگل نیست، در تاریکی مطلق مسیری را که ما در آن سردرگم شدیم، تنهایی و در آن ساعت شب علیرغم وجود حیوانات وحشی چون پلنگ، خرس، گرگ، گراز …طی کرده و چون در ورودی کلبه توسط افراد داخل آن از ترس محکم بسته شده بود، مجبور شده برادرش را صدا بزند تا بتواند داخل شود.
ایران نژاد، نویسنده و عکاس کتاب 200 روز هم هست، کتابی که سفرنامهاش به منطقه سیبری است. او مصاحبه شنیدنی هم با رادیو ماجرا انجام داده. من هم گفتوگوی کوتاهی با او کردهام:
دوست دارید در شرح بیوگرافی شما چه چیزهایی عنوان شود؟
اگر بخواهم به این سوال پاسخ دهم، در واقع دوست دارم یک چیزهایی عنوان نشود! در بعضی مطالب منتشر شده در موردم، گاهی تیترهایی چون «مرد یخی ایران» درج شده است که این مدل برچسب را دوست ندارم. به نظرم این لقب و برچسبها ممکن است بر کار و زندگی فرد تاثیر بگذارد و یا حتی باعث تحریف آن چه در درون آدمی است شود و بعد گذشت مدت زمانی دریابید که از عناوین داده شد تاثیر میگیرید و ممکن است مسیری نباشد که قرار بود در آن قدم بگذارید.
ترجیح میدهم بیوگرافی ساده درباره من نوشته شود مانند کوهنورد و گردشگر…
سفر تنهایی بهتر است یا دستهجمعی؟
از منظر شخصی، نمیتوان گفت که کدام مدل سفر بهتر است. اغلب سفرهای کوهنوردیام دسته جمعی است چون بیشتر خوش میگذرد و ایمنتر است. مایلم همان طور که خودم در قالب گروه به کوههای مختلف ایران سفر کردم و لذت بردم، همین لذت و شادی را در اختیار دوستان دیگر بگذارم.
منتها اگر سفرم قرار است طولانی مدت باشد یا با دوچرخه به سفر بروم، ترجیح میدهم تنها باشم. وقتی چالش سفر زیاد است ترجیح میدهم تنها باشم تا دیگران را در موقعیت خطرناک احتمالی قرار ندهم و مسئولیت ایجاد ذرهای خطر حتی در روان و ذهن همراهم را در سفرهای ماجراجویانه قبول نمیکنم، اگرچه از نظر قانونی تعهدی در قبال همسفرم نداشته باشم. از سفرهایی با خطر کمتر به صورت گروهی استقبال میکنم.
![](https://vinesh.ir/wp-content/uploads/2024/05/ایرانژاد-سفرمفر5-min-299x400.jpg)
همچنین میتوان گفت از منظر ایمنی بیشتر درسفر، سفر دو یا سه نفره ایمنتر از سفر تنهایی است. در صورت بروز حادثه، همسفر میتواند کمک باشد. وقتی تنها به کوهستان سفر میکنی، نیاز به حواس بسیارجمع و رعایت احتیاط و ملاحظات بیشتری است. جایی برای سر به هوایی وجود ندارد چون در صورت بی احتیاطی و آسیب دیدن کسی نیست تا کمک باشد.
اصلا چرا سفر تنهایی برویم؟
در سن 14- 15 سالگی نوشتهای از شاعری مکزیکی خواندم که میگفت: وقتی تنها میشوی همه چیز شاعرانه میشود. بهنظرم تنهایی فرصتی به فرد میدهد تا با طبیعت، محیط پیرامون خود و حتی با خود ارتباط بهتری برقرار کند.
در سفر دسته جمعی بیشتر مشغول گفتوگو و گپ زدن و به اشتراک گذاشتن موضوعی بادوستان هستیم که بخشی از تمرکز ما را کمتر میکند. به زبان سادهتر بیشتر خوش میگذرد و با آدمها معاشرت میکنیم ولی در سفر تنهایی، میتوان ارتباط عمیقتری با طبیعت برقرار کرد. چیزی غیر از طبیعت وجود ندارد. در واقع نگاه به طبیعت دقیقتر و نافذتر است. چون موضوع دیگری غیر از طبیعت پیش نمیآید، طبیعی است که تمرکز بالا میرود.
در سفرهای تنهایی چه چیزهایی همراه دارید؟
اگر منظور ساز و برگ سفر است، هرآنچه که لازم است تا بتوان مستقل سفر کرد. به طور معمول در سفرها، کمتر پیش میآید که از اقامتگاه یا خانهای استفاده بکنم مگر آنکه در مسیر دوستانی داشته باشم یا به جایی دعوت شوم. بیشتر اقامتم در چادرم است. سازو برگ کامل سفر را برای شبمانی یا پخت و پز با خود به همراه دارم.
درمجموع هر آنچه لازم است تا بتوانم یک الی دوماه به طور مستقل سفر بکنم. زمانی که در مسیر دسترسی به جامعه انسانی، فضای روستایی یا شهری نداشته باشم، مواد غذایی لازم برای مدت دو هفته یا یک ماه و یا هر چقدر که بتوانم با خود حمل بکنم را پیشبینی کرده و با خود حمل میکنم.
اگر منظور ایمنی است، چه با دوستان و چه تنها به سفر بروم، برخلاف دوستان که با خود سلاح، اسپری …و گاهی برای مقابله با حیوان وحشی قمه میبرند، این کار را نمیکنم. فقط چاقویی جهت پوست کردن میوه و آشپزی همراه دارم.
![](https://vinesh.ir/wp-content/uploads/2024/05/ایرانژاد-سفرمفر1-min-1-535x400.jpg)
چگونه از تنهاییتان در سفر لذت میبرید؟
برای این سوال جواب مشخصی ندارم. جوابم خیلی ذهنی است. این که در تنهایی عذاب نکشیم یک قابلیت فردی است. شاید با یادگیری بتوان آن را به دست آورد.
حس و حال شما در تنها سفرکردن به خصوص در زمان و مکانهای متفاوت مثل پیمایش جنگل انبوه در تاریکی مطلق چیست؟
با توجه به مکان و زمان خاص و موقعیت روحی و اتفاقات محیطی بیرون از خودم، احوال متفاوتی را در سفر تنهایی تجربه میکنم. البته به طور کلی در چنین زمانهایی، نزدیکترین حالت خودم را با طبیعت و خود خودم تجربه میکنم.
گاهی انگیزه پیمایشهای شبانه، هیجان داشتن و سیراب کردن حس کنجکاوی است و گاهی پا نهادن در فضاهای ناشناخته. مثل پیمایش شبانه در جنگل که هنوز آن فضا برایم عادی نشده و ناشناختگی جذابی از خودم و آن محیط را تجربه میکنم.
البته از نظر ایمنی این کار درست نیست چون حیوانات شب شکار در محیط هستند و ممکن است ناخواسته در موقعیت بین مسیر شکار و حیوان درنده قرار گرفت و یا از کنار لاشه شکار شده رد شد. قابل ذکر است که از نظر تکاملی هوش و حواس این حیوانات از انسان بیشتر و دیدشان هم بهتر است….چند باری در این موقعیت قرار گرفتم. ناخواسته به حیوان درنده بالا سر شکار نزدیک شدم که آنها زودتر متوجه شدند و آن محل را ترک کردند و البته یک باری هم پیش آمد که خیلی به هم نزدیک شدیم.
در خصوص جنگل، جذابیت پیمایش شبانه ناشی از کنجکاوی است. در دل شب راه میروم و به صداها گوش میکنم و به حس و حال خودم توجه میکنم. آسمان شب هم اگر برگها اجازه دهند، جذابیت خودش را دارد.
![](https://vinesh.ir/wp-content/uploads/2024/05/ایرانژاد-سفرمفر2-min-535x400.jpg)
کارهای لازم برای رسیدن به این مرحله از توانایی چیستند؟
از آنجا که در روندی تجربی به این نقطه رسیدم، شاید مرجع درستی برای پاسخ به این سوال نباشم و اشراف کاملی هم به حوزههای دیگر سفر ندارم. در پاسخ به سوال، حرفی به جز تمرین کردن و تکرار تمرین ندارم. ممکن است در جنگل به تنهایی کمپ کنید و ترس به سراغتان بیاید.
به نظرم باید با حس ترس مواجه شد و روی خود کار کرد تا حداقل بتوان نیمهشب از چادر درآمد و قدمی دور چادر زد. به مرور زمان کمی دورتر شوید و شاید بتوانید با خود خلوت کنید. برای شروع میتوان دو نفره به سفر رفت و در قدمهای شبانه وقتی نزدیک چادر شدید از همراهتان بخواهید تنها برگردد و خودتان هم تمرین تنها برگشتن را انجام دهید. همه این تواناییها به مرور زمان و تمرین و تکرار به دست میآید.
ابتدای امر از نور اضافی مثل چراغ قوه کمک بگیرید و بعد قدرت استفاده از نور محیط را به دست آورید. اگر صبح جرات دورشدن از چادر و محل کمپ را دارید، چرا شب این جرات را ندارید؟ فقط ناپیدایی کمی ترسناک است وگرنه تاریکی ابزاری ندارد و خورنده نیست و توانایی آسیب زدن به ما را ندارد.
تمرین خودم این طور است که به خودم یادآوری میکنم این جنگل همان جنگل صبح و روز است که از زیباییاش مست و غرق لذت میشدم و شباهنگام فقط نور را از جنگل گرفتهاند. کم کم حس زیبایی به دست میآید و ناپیدایی، بعد دیگری را هویدا میکند. میتواند گاهی خیالانگیز باشد البته اگر بتوان از ترس خود کم کرد.
شرح مختصری از سفرهای خاصتان مانند سفر مغولستان بدهید.
از بیست سالگی کوهنوردی را شروع کردم و حدود پانزده سال با جدیت کوهنوردی و کمی هم دیوارهنوردی کردم. سپس شروع به دوچرخه سواری کردم. مسیرهای مختلفی را در ایران و بیشتر خارج از ایران رکاب زدم.
در سفر به مغولستان باید بگویم که از ایران شروع شد. از کشورهای آسیای میانه مثل ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان عبور کردم. به روسیه رسیدم و در ادامه به مغولستان رفتم. سفر در نیمه دوم سال شکل گرفت. عبور از گردنه های قرقیزستان و منطقه سیبری در زمستان و خود مغولستان که سرزمین خیلی سخت، سرد و خشنی است و سردترین پایتخت دنیا را دارد. اولانباتور با دمای هوای اغلب 30- تا 45- چالشیترین سفرم بود.
به عنوان کلام آخر چه چیزی دوست دارید بگویید؟
خودم با مطالب بالا تعریف میشوم. متولد یکی از روستاهای اردبیل هستم. تا 8 سالگی آنجا زندگی کردم و سپس به کرج مهاجرت کردیم. تمایل زیادی به درس و مدرسه نداشتم. به سختی توانستم دیپلم متوسطه را بگیرم. دانشگاهی در تهران قبول شدم ولی چون علاقهای به فضای تحصیلی نداشتم ادامه تحصیل ندادم.
مدتی به صورت حرفهای موسیقی کار کردم. از وقتی سفر و کوهنوردی را جدی شروع کردم از فضای موسیقی هم فاصله گرفتم. در حال حاضر راهنمای گردشگران داخلی و خارجی برای کوهها و برنامه های معرفی موسیقی نواحی هستم.
45 سال دارم. اسم مستعارم «بزمان» است به معنای آتش زنده که نامی بلوچی است. معنی دیگر بزمان برپاکننده بزم است. البته دلیل انتخابم، نام کوهی در بلوچستان است.