زیبای دیریاب
زندگی همهی آدمهای رمان «کاتوره» مرتب و بهقاعده است. دوستانشان هم آدم حسابی هستند. آدمهای خوب و معقول و متمدن. اما چیزی زیر پوست این زندگی مرتب در حال رشد است. کاتوره با وجود داستان سرراست و ساده و امیدبخشی که دارد، با وجود شخصیتهای خونگرم و مثبتاندیش و معمولیای که دارد، سرمایی گزنده در جان آدم میریزد. «کاتوره» رمانی است دربارهی مرگ. مرگ بیآنکه خودش را به رخ بکشد، جلوهگری کند یا خودنمایی کند در تمام نسوج رمان نشت کرده است.
کاتوره
نویسنده: بیتا شباهنگ
ناشر: انتشارات آفتابکاران
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۲۵۵
شابک: ۱۱۴۸۴۸
زندگی همهی آدمهای رمان «کاتوره» مرتب و بهقاعده است. دوستانشان هم آدم حسابی هستند. آدمهای خوب و معقول و متمدن. اما چیزی زیر پوست این زندگی مرتب در حال رشد است. کاتوره با وجود داستان سرراست و ساده و امیدبخشی که دارد، با وجود شخصیتهای خونگرم و مثبتاندیش و معمولیای که دارد، سرمایی گزنده در جان آدم میریزد. «کاتوره» رمانی است دربارهی مرگ. مرگ بیآنکه خودش را به رخ بکشد، جلوهگری کند یا خودنمایی کند در تمام نسوج رمان نشت کرده است.
کاتوره
نویسنده: بیتا شباهنگ
ناشر: انتشارات آفتابکاران
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۲۵۵
شابک: ۱۱۴۸۴۸
کاتوره شاهکار نیست و نمیتواند باشد و نمیخواهد هم باشد. زیبایی دیریابی دارد. از آن ستارههای دنبالهدار کوچکی که مدارِ گردشی بزرگ دارند؛ جلوهای میکنند و تا دوباره برگردند و بارِ دیگر جلوه کنند، عمری گذشته است و جوانی پیر شده است. محمد حسن شهسواری سالها پیش در یادداشتی نوشت کاتوره از آن رمانهایی است که اگر نخوانی تکهای از زیبایی جهان را از دست میدهی.
چیزی از جنس اشراق در رمان هست که شاید در نظر اول به چشم نیاید؛ آخر، کاتوره رمانی است ساده و فروتنانه، و اشراق شده است کالایی گران و لوکس؛ بَدیِ فروتنیِ گران این است که دیگر فروتنی نیست، شکلی از تجمل است؛ مثلِ سادگیِ زندگیِ میلیاردرها.
کاتوره داستان زوجی است به اسمهای شایان صفایی و زرین، دوستان و خانوادههای شایان و زرین، و یک غریبه که وارد جریان زندگیِ آنها میشود. شایان و زرین اختلاف سنی زیادی دارند. شایان میانسال است و زرین بیست و سه ساله. شایان در یک شرکت طراحی و چاپ کار میکند. حلقهی دوستانشان همه آدمحسابی هستند، آدمهایی خوب، معقول و متمدن. زندگی همهی آدمهای رمان مرتب و بهقاعده است و اگر هم نباشد هیچ چیز به جنجال برگزار نمیشود.
اما چیزی مثل جرب زیر پوست همهشان تخمریزی کرده و دارد رشد میکند. ظاهر همه چیز مرتب است، اما امروز و فرداست که به خارخار بیفتند.
داستان از آنجا شروع میشود که در یک روز کاملاً معمولی جلوِ چشم شایان و زرین اتفاقی کاملاً معمولی میافتد: دزدی کیفِ زنی را میقاپد. شایان دنبال دزد میدود و کیف را به دست میآورد، اما وقتی برمیگردد از زن خبری نیست.
شایان صفاییها آخرین کسانی هستند که به دنبال دزد کیفِ زنها و دخترها میدوند. شایان آدم ماجراجویی نیست، پس انگیزهی او از این قهرمانبازی کوچک چیست؟ هرچه هست این اتفاق کوچک زندگی شایان را تغییر میدهد. زندگی باقی آدمهای رمان هم به مرور تغییر میکند. در جهانِ کاتوره بنی آدم اعضای یک پیکرند.

در پشت جلد کتاب آمده: «کاتوره یعنی سرگردان، بیهدف و از همین رو غیر قابل پیشبینی. شایان صفایی عمری کاتوره بوده، اما پیشآمدی غیرمنتظره او را از مسیر زندگیاش جدا و به فضایی ناآشنا پرتاب میکند. هرچه دورتر بهتر!» اما کاتوره دربارهی چیست؟ چرا کاتوره با وجود داستان سرراست و ساده و امیدبخشی که دارد، با وجود شخصیتهای خونگرم و خوب و صمیمی و مثبتاندیش و ساده و معمولیای که دارد، سرمایی گزنده در جان آدم میریزد؟ چیزی از جنسِ لرزِ تنی تبدار. اندوهِ عمیقِ این رمان از کجا سرچشمه میگیرد؟
کاتوره رمانی است دربارهی مرگ. مرگ بیآنکه خودش را به رخ بکشد، جلوهگری کند یا خودنمایی کند در تمام نسوج رمان نشت کرده است. تنها جایی از رمان که مستقیماً به مرگ پرداخته میشود بخشهایی است که به صورت ایرانیک مشخص شده است. این قسمتها در واقع بخشهایی از رمان یا داستانی هستند که ایلیا شمس یکی از دوستان مشترک شایان و زرین نوشته است.
غبار مرگ روی تک تک جملات رمان نشسته است. کاتوره وقار آدمهای دمِ مرگی را دارد که دیگر مورفین هم دردی از دردهاشان دوا نمیکند؛ آدمهایی که درد را تا نهایتش تجربه کردهاند و در حلقهای از اعضای خانواده و عزیزانشان با زندگی وداع میکنند.
«قرار است بمیرد. نتیجه بررسیها این را میگوید. میزان ترنسپرنسی رفته روی نود و دانسیته از هشتاد هم کمتر است. شوهرش هر شب وقتی از آزمایشگاه میآید به او خیره میشود و میپرسد چرا حالا؟ منظورش از چرا حالا وقتی است که بعد از سالها کش و واکش تصمیم گرفتهاند ادامهی زندگی را کنار هم باشند…» (صفحهی109)
کاتوره در هفت فصل نوشته شده است. فصلها دقیق و هدفمند شمارهگذاری شدهاند: هر فصل نقطهی عزیمتی است؛ متناسب با چرخشهای روایت یا جهانِ فکری داستان. راوی دانای کل رمان همسو با جهان فکریِ شایان صفایی، جهان را تبیین میکند. کاتوره با وجود آن که پر از امید و عشق است رمان غمناکی است؛ غمناکیِ لحظهی پایانِ منگیِ شادخواری را دارد؛ لحظهای که یکباره به صرافت میافتی که باید با منطق جهانِ واقعی بیندیشی.
اما مهمترین دستآورد کاتوره، آنچه منحصربهفردش میکند، این است که قصهمحور است بدون اینکه بیانی سینمایی داشته باشد. اقتباسِ سینماییِ کاتوره احتمالاً آن را به حد یک سریال یا فیلمِ سینماییِ، در بهترین حالت متوسط، فرومیکاهد. بیتا شباهنگ به یک غثیان، دلپیچه، یا سردرد، معنایی رمزی میبخشد. تهران و شمال ایرانِ شباهنگ با کلمه ساخته شدهاند نه تصویر. بیتا، رمان را عرصهای برای جلوهفروشی و خودنمایی قرار نداده است؛ کاتوره عمیقاً تمثیلی مینماید؛ و مثلِ همهی آثار خوبِ تمثیلی، آن را به رخ نمیکشد.
از بیتا شباهنگ مجموعه داستانی با نام «گربههای اشراقی» هم چاپ شده است که در حال حاضر نایاب است. بیتا شباهنگ زنده نماند تا شاهد چاپ شدن کاتوره باشد.
سرطان جوانمرگش کرد. سخت است که حساب کاتوره را از مرگِ غمانگیز او جدا کنیم. به نظر من دلیلی هم ندارد که جدا کنیم. دانای کلِ رمان بیتا است؛ در بخشهایی از رمان بیتایِ سرشار از امید و جوانی و در بخشهایی از آن بیتایِ آگاهی یافته از مرگ؛ ممکن است کسانی باشند که کاتوره را نخوانند و تکهای از زیبایی جهان را از دست بدهند؛ کاتوره ستارهی دنبالهدار کوچکی است با مداری بزرگ و آدم باید بداند کِی قرار است از آسمانِ پیشِ چشمش رد بشود؛ همهاش چند لحظه است و آدم باید در این چند لحظه حواسش جمع باشد.